ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

ستایش جاوید2

من و ستایش خانم توی یه باغی بودیم که خیلی زیبا و آرامش دهنده بود و تو بغل ستایش یه بچه بود و راستش خوب یادم نمیاد پسر بود یا دختر . در جایی ایستاده بودم و به اونا نگاه می کردم و می دیدم که اون منو صدا می زنه و میگه جاوید بیا بچه رو بگیر من خسته شدم . وقتی بچه رو ازش گرفتم ستایش بهم گفت عزیزم بیا کمی با هم قدم بزنیم و از این طبیعت زیبا لذت ببریم . با هم شروع به قدم زدن کردبم ناگهان نگاش کردم و بهش گفتم ستایش خیلی دوستت دارم اگه تو رو نداشتم نمی تونستم به زندگیم ادامه بدم و اونم لبخندی بهم زد و در حالیکه بچه تو بغلم بود منو بغل کرد و گفت دوستت دارم خدا رو شکر می کنم  که تو رو تو زندگی من قرار داد . همین جوری همدیگه رو بغل کرده بودیم که یهو مامانم منو بیدار کرد و بهم گفت بلند شو لنگ ظهره . اگه بیدارت نمی کردم نمی خواستی بیدار شی ؟/؟ گفتم مامان چرا بیدارم کردی ؟/؟  داشتم یه خواب خیلی قشنگ می دیدم -خیر باشه انشاءالله . خیلی خوب بلند شو داره دیرت میشه . باید بری دانشگاه . ساعتو نگاه کردم دیدم یه ساعت بیشتر وقت ندارم . زود دست و صورتمو شستم . رفتم صبحونه رو خوردم و لباسمو پوشیدم و حاضر شدم برم دانشگاه . با مامانم خداحافظی کرده رفتم بیرون . توی راه همش داشتم به خوابم فکر می کردم که چرا باید این خواب رو ببینم ؟/؟ چرا باید ستایش خانم رو ببینم که زنم شده ؟/؟ همش تو این فکرا بودم که دیدم در دانشگاه هستم . آخه خونه ما خیلی از دانشگاه دور نیست و ما در آبرسان زندگی می کنیم . هرروز پیاده میرم دانشگاه ولی امروز به نظرم رسید که خیلی زود تر رسیدم واصلا نفهمیدم که چه طوری این راه رو اومدم . خلاصه وارد دانشگاه شدم رفتم کلاس . خدا رو شکر سر وقت رسیده بودم . رفتم نشستم سر جای همیشگی ام و یه لحظه نگام افتاد به ستایش خانوم و دوباره یاد خوابم افتادم و این بار با دیدنش یه حسی بهم دست داد و احساس کردم که یه جورایی براش از تموم دانشجوهای توی کلاس بیشتر ارزش قائلم و فکر می کنم دوسش دارم . در ضمن اینو هم بگم  این ستایش خانوم ما از سر و وضعش معلوم بود که بچه پولداره و من هم از یه خونواده معمولی بودم و یه دوچرخه داشتم که اون هم پنچر شده بود و واسه همین از تنبلی واسه پنچر گیری اون پیاده میومدم . خلاصه من اول روز هی داشتم به ستایش نگاه می کردم و توی دلم دوست داشتم که اون خوابی که دیدم به واقعیت بپیونده . اون روز من نفهمیدم استاد تو کلاس چی درس داد و من فقط نگام به محبوبه ام بود . در وقت های استراحت داخل حیاط دانشگاه همش آرزو می کردم که ای کاش الان ستایش بیاد و از من یه چیزی بپرسه ومن هم جوابش رو بدم ولی از بخت بد ما امروز که من می خواستم اول با من حرف بزنه اصلا ازم چیزی نپرسید و باهام حرف نزد . داشتم دیوونه  می شدم و راستی راستی داشت باورم می شد که عاشق شدم . اونم عاشق ستایش . خلاضه هر جوری بود اون روز رو تموم کردم و از دانشگاه خارج شدم و می خواستم که تعقیبش کنم و ببینم که کجا زندگی می کنه و خونه شون رو یاد بگیرم ولی دانشگاه اون قدر شلوغ بود که  توی حیاط دانشگاه گمش کردم . خودمو لعنت می کردم که چرا حواسم جمع نبود . بعد از کمی گشتن و پیدا نکردن مایوس شده و گفتم فردا دیگه دنبالش میرم .  رفتم خونه و یه عصرونه ای خوردم و رفتم تو اتاقم . خیلی پریشون بودم تا حالا این حس بهم دست نداده بود و نمی تونستم یه جا بشینم وهمش تو دلم استرس داشتم و می خواستم که پیش ستایش باشم . مامانم هرچی ازم می پرسید که چی شده من جواب می دادم هیچی ولی اون خوب می دونست که یه چیزیم شده که این همه تو فکرم ویه جا نمیشینم . یه چند ساعتی گذشت دیدم اصلا نمی تونم یه جا بمونم و به خونه گفتم میرم کمی قدم بزنم . خداحافظی کردم رفتم بیرون . یه چند کیلومتری از خونه دور شده بودم . شب شده بود و خیابونا آروم . دیگه کم کم داشتم می رسیدم به ولی عصر (پولدار ترین وبه اصطلاح با کلاس ترین منطقه تبریز ) . یهو توی اون خلوت شب از دور دیدم یه پژو 206 جلوی یه دختر جوون نگه داشت وپسرا پیاده شدن و با دختر در گیر شدن و می خواستن که سوارش کنن ولی انگار اون دختر مقاومت کرده بود . اونا می خواستن به زور اونو ببرن . نامردا ! من که این صحنه رو دیدم غیرتی شدم و با تمام سرعت دویدم و خودم  رو رسوندم به ماشین و همین که رسیدم به ماشین دیدم سه نفرن ووقتی به دختره نگاه کردم دیدم ... ادامه دارد .. نویسنده .. جاوید 

6 نظرات:

ایرانی گفت...

جاوید عزیز داستان همچنان داره گرمتر وقشنگتر و لطیف تر میشه با نثری ساده و روان .خسته نباشی ..ایرانی

shadow-of-death گفت...

خوب بود،راستي اين سري چند قسمته؟

ABBAS گفت...

کارت بد نیست خیلی سریع داری داستان رو پیش میبری ولی یه چیز دلستان چند قسمته بعدم داستان اگهی سکسی هنوز یه دورنمای مشخصی نداره که خواننده بدونه فامیلی خانوادگی یا غیره

ABBAS گفت...

کارت بد نیست خیلی سریع داری داستان رو پیش میبری ولی یه چیز دلستان چند قسمته بعدم داستان اگهی سکسی هنوز یه دورنمای مشخصی نداره که خواننده بدونه فامیلی خانوادگی یا غیره

ایرانی گفت...

سلام داداش جاوید دوست ما شادوجان سوالی کرده من حدس خودمو میگم .به نظر من باید هرقسمت این داستان حالت تازه از تنور اومده رو داشته باشه و هنوز مشحخص نیست چند قسمته . درهرحال خسته نباشی و ازت ممنونم ..ایرانی

Javid Mahmoodi گفت...

ممنون و دستتون درد نکنه از اینکه داستان منو خوندین .

سعی می کنم به نکاتی که میگید توجه کنم و اونا رو رعایت کنم و با تشکر از ایرانی عزیز استاد بزرگم و همچنین از امیر گلم که داستان رو توی سایت قرار میدن .

در ضمن هنوز نمی دونم دقیقا داستان چند قسمت میشه ولی در نظر دارم یه 60 ، 70 قسمتی بنویسم .

ممنون از دلگرمیتون .

فعلا

 

ابزار وبمستر