ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

کرسی داغ هوس 8

سعی می کردم به کمر مامان فشار نیارم . ولی شونه هاشو آروم داشتم و خودمو از پایین به طرف بالا رو کونش می کشیدم وکیرمو تا ته کوسش می کوبیدم -آبتین عزیزم جااااااان اگه می دونستم این جوری کیر خوردن این قدر  حال میده و تنوع داره خیلی زود تر از اینا دست به کار می شدم . با کف دستم صورت آزاده جونمو نوازش می کردم و از اونجا آروم آروم روی پوست بدنشو با انگشتم می کشیدم -مامان هنوز سینه هات شل و وارفته نشدن -عزیزم واسه اینه که دوست ندارم پیر شم . پس فکر کردی واسه چی دوست دارم کیر جوون بخورم . تو مامان جوون دوستت داری ؟/؟ -آره خیلی زیاد -پس کاری کن که همیشه جوون بمونم . بابات که به این چیزا اهمیتی نمیده . تند تر تند تر . چقدر دلم میخواد کیرتو که میره تو کوسم و بر می گرده ببینمش -حالا هم تو خیالت فکر کن که داری می بینیش . می بینی که کیر من حلقه کوستو باز و بسته می کنه . فضای زیر کرسی دوباره روشن شد ولی دیگه حواس من به کیر داغ و کوس سوزان مامان بود که در حال بوسیدن هم بودند . چشای آزاده از راز های هوسش می گفت وگرمای پوست تنش از آتش و هوس درونش ..  سرعت کیرمو در حال گاییدنش زیاد کرده وهرچی می خواست وول بخوره با یه فشاری که به بدنش می آوردم این اجازه رو به اون نمی دادم تا این که یه لحظه بیجان شد و دیگه حرکتی نکرد . با آه بلند و سکوت پشت سرش فهمیدم که تونستم کارمو بکنم و مامانو راضیش کنم . آب کیرم یه بار دیگه تو بدنم سنگینی می کرد . دیگه خیالم نبود که اونو توی کوس مامان خالی کنم . تمام حواسمو به کیر و کون ژله ای مامان معطوف کرده و این بار با ضربات نرم تر و احساسی تری از طرف کیرم به کوسش وارد می کردم که در پایان هر ضربه وقتی بالای کیرم با بر جستگی کون مامان مماس می شد به نهایت لذت می رسیدم و در یکی از این نهایت ها بود که کوس آزاده جونو با آب کیرم سیرابش کردم -ماااااماااااان کییییییرررررررم دیگه نتونست در مقابل کوسسسسست تحمل کنه . ولی خیلی کیف کردم . خیلی آروم شدم -منم سیراب شدم حال کردم . حس می کنم خیلی شادم . روحیه گرفتم . احساس نشاط می کنم -اوخ اگه بدونی من مامان جون ومامان جوونمو چقدر دوست دارم -از ین جونی تروجوونتر هم میشم . بهت قول میدم قول میدم . دوستت دارم پسرم . مامان لحاف کرسی رو از رو خودش انداخت رو به من قرار گرفت . خودمو انداختم روش . دوباره رو هم قرار گرفتیم . این بار کیرمو از روبرو گذاشتم تو کوسش و لباشو بوسیدم . حتی از تماس با سینه های درشتش یک بار دیگه داشتم به نهایت کیف و لذت می رسیدم . آزاده جون ازم می خواست که همه جاشو ببوسم ومنم این کارو با لذت واسش انجام می دادم . در هر حال اون روز تا غروب تو بغل هم بودیم وحتی ناهار هم معلوم نبود چه جوری خوردیم . فقط داشتیم از وجود هم لذت می بردیم . نه از آتنا خبری بود و نه از فری و بابا . حس می کردم من و مامان به نهایت صمیمیت رسیده و به نوعی داریم مکمل هم میشیم . نیاز های همو بر طرف می کنیم وعلاوه بر یه عشق پاک مادر فرزندی یه هوس یه نیاز شهوانی هم ما رو به هم پیوند میده که آروممون می کنه .. دلم میخواست مدرسه نرم وروزایی که بابا نیست باشم کنار مامان و با هم حال کنیم . دوست داشتم دیگه فری و آتنا رو کمتر ببینم . اونا رو مزاحم می دونستم بابا اومد و دوباره رفت سرویس . صبح اولین روزی رو که اون خونه نبود من کلاس داشتم . از مامان خواهش کردم که یه جوری آتنا و فری رو دست به سرشون کنه و یه بهونه ای بیاره که ما بتونیم با هم باشیم و اونم یه قولی به من داد . دوساعت آخرو دبیر نداشتیم . مریض شده بود ونیومده بود و ما هم زود تر تعطیل کردیم . من هم با خوشحالی هر چه تمامتر خودمو رسوندم به خونه .. از همان خیابون و از همون لحظه حرکتم از مدرسه وقتی که به مامان آزاده و هیکل لختش و این که حالا میرم خونه و اونو بغلش می کنم فکر می کردم کیرم شق شده بود و یه وضع زشت و زننده ای رو توی شلوارم پیدا کرده بود . با شوق و ذوق یواش یه کلیدی به در خونه انداختم و خواستم بی صدا برم که واسه مامان سور پرایز باشه . خوشحال بودم از این که حداقل دو ساعت تونستم زود برسم اگه یه موقع فری و آتنا بعد از ظهر و سر زده وارد می شدند اون وقت دیگه دماغ سوخته می شدم . پایین راه پله کفش فری رو دیدم . تعجب کرده با خودم گفتم شاید این یکی اضافی اینجا باشه .. رفتم توی هال و پذیرایی از مامان خبری نبود . در آشپز خانه هم نبود . بوی عطرش در فضای خونه پیچیده بود . کجا می تونست رفته باشه . در همین افکار صداهایی رو از تو اتاقی که کرسی توش بود شنیدم -اوووووههههههه فری فری بخورررررشششششش کوسسسسسسمو بخوررررششششش بد جنس نشو دیگه . من کیییییییررررررتو واسسسسست ساک زدم حالا نوبت توست دیگه .. زودباش یه ساعت بیشتر وقت نداریم . الان آبتین می رسه زشته -مامان من میخوام بکنم تو کوست دیر میشه باشه دفعه دیگه میخورمش .. مامان خیلی با حالی .. یه خورده که بیشتر فالگوش وایسادم  حدس زدم که باید اولین سکسشون باشه . بازم شک داشتم . رفتم تو مسیر راه پله . اگه خودمو یه خورده بالا می کشیدم می تونستم به پایین پنجره اتاق برسم واز اونجا دیدی بزنم . یه لحظه این کارو کردم . شانس آوردم که روشون طرف من نبود . با اون نقشه ای که من داشتم این کارم احمقانه بود . مامان و فری از کرسی بیرون اومده و کیر فری رفته بود تا ته کوس مامان . داماد داشت مادرزنشو می گایید . خیلی آروم خودمو رسوندم به حیاط . واسه آتنا زنگ زدم که لیوان آب دستته بذار زمین و بیا . طوری ترسوندمش که کمتر از نیم ساعت بعد خودشو رسوند . جریانو واسش توضیح دادم . باورش نمی شد . قبل از این که آتنا خودشو برسونه منم واسه مامان زنگ زدم که از طرف مدرسه میخوام برم جایی و دوساعت دیر تر میام . واسه همین اونا هنوز مشغول بودن دولا کردم و خواهرم رفت رو پشت و شونه هام یه لحظه که صحنه رو دید سرش گیج رفت و به زور تونستم بدون این که سوتی بدم و بدیم جمع و جورش کنم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

8 نظرات:

کیوان گفت...

با سلام خدمت ایرانی عزیز به خاطر نگارش این داستان و سایر داستانها ازت تشکر می کنم.

سعید گفت...

سلام
از این داستان و مسیرهایی که تو داستان ایجاد میشه واقعا لذت می برم

matin گفت...

خیلی عالی و زیبا حرف نداره این داستان

ایرانی گفت...

با تشکر از کیوان گل و سعید عزیزم !به خاطر وقتی که برای خواندن این داستانها صرف می کنید سپاسگزارم .به امید روزهایی پر از شادی و نشاط برای ایرانیان عزیز و شما دوستان گرامی ..ایرانی

ali t4nh4 گفت...

داره جالب میشه؟
این داستان سکس رو خانوادگیش کنید خیلی حال میده.

ایرانی گفت...

سلام به علی آقای خوبم این داستان در قسمت یازدهم به پایان می رسه وخوشحالم از این که نظرتو جلب کرده .پیروز باشی ..ایرانی

جيبر گفت...

سلام ايراني جان بسيارزيبابود كارت حرف ندارهD:

ایرانی گفت...

سلام به جیبر خوب و عزیز و با محبت .تو هم حرف نداری .امیدوارم در تمام کارهای زندگی موفق باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر