ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

راز نگاه 79

از برادرام هم خواستم که از او دلجویی کرده و اگه سرسوزنی هم که شده هنوز خواهرشونو دوست دارن به خاطر او و آسودگی وجدانش به هر قیمتی که شده از کوروش دلجویی کرده اونو به سر کارش بر گردونن . هر چه گشتم تا ایمیل آدرس کوروشو پیدا کنم نتونستم . قصد داشتم نامه رو از طریق حسن آقا به او برسونم دو سه ساعت مشغول بودم و این طور نوشتم ... نامه ای از فرشته ای شیطانی به فرشته ای پاک و مهربان که با عاطفه خود به عاطفه زندگی بخشید . حال که این نامه را می خوانی من فر سنگها از تو دورم اما این را بدان که تو , عشق تو و خاطره های خوش با تو بودن را هر گز از یاد نخواهم برد . تو فرشته ای از سوی خدا بودی که برای زدودن گذشته سیاه من از تباهیها همدمم گشتی و من با نام و ظاهر فرشته ولی باطنی شیطانی خواستم که از تو نیز چون خود ابلیسی بسازم غافل از آن که خداوند همیشه با توست . خدایی که فراموشم کرده تنهایم گذاشته . خدای تو هنوز خدای من است ولی او دیگر مرا بنده خود نمی داند که اگر چنین بود این گونه درهمم نمی شکست . من با تو بد کردم . باعث شدم که همه دزدت بدانند . آبرویت را بردم و تو حق داری در مورد من هر طور که دوست داری بیندیشی . آنچه که بیش از همه زجرم می دهد این است که تو بیش از همه به من اعتماد داشته ای و من به تو خیانت کردم . اما امروز از همه چیز خود گذشتم . از آبروی خود از احترام خود از ثروت پدر و مهمتر از همه از دیدار تو و شنیدن جمله ای که در آن بشنوم که مرا بخشیده ای . می دانم باورش برایت سخت است تو مرا هرزه ای می دانی که برای رسیدن به خواسته های خود قربانی می گیرد شاید در حق تو چنین کرده باشم ولی قسم به خدایی که اوهم صدای قلب و عذر و عفو خواهیم را نشنید و مرا از خود راند دبگر این چنین نیستم . مشخصات ایمیل و رمز ورود آن را در ذیل همین نامه برایت می نویسم تا ببینی بدانی و بخوانی که به خاطر تو به خاطر قربانی خود خود را قربانی کرده ام تا به او زندگی دوباره ای ببخشم . تا بخوانی که چگونه نزد دیگران اعتراف کرده ام . می دانم که نباید عاشقت باشم می دانم که نباید دوستت بدارم ولی مگر می توان حقیقت را کشت ؟/؟ تو می توانی مرا بکشی . به زمینم پرت کنی به صورتم تف بیندازی . با سیلی ات نوازشم دهی ولی هر گز نمی توانی عشقی را که نسبت به تو دارم محو و نابود نمایی . حق ندارم که از تو گله ای داشته باشم . فقط خوشحالم که خداوند زندگی دوباره ای به عاطفه بخشید . خوشحالم از این که عمل زشت من مانع عمل قلب او نشد وخداوند به نوعی هزینه اش را برایت تامین نمود . دیگر حق ندارم از عشق بگویم . همان که می رفتی به دامش گرفتارشوی و من احمق به جای تنیدن تارعشق بر پیکره مان پاره اش کردم . حق ندارم از عشق بگویم که عشق از آن پاکدلان است و سالم صفتان و من جز بدی در حق تو کار دیگری نکرده ام . حق ندارم از عشق بگویم چون آن قدر محجوب و سر به زیر بودی که من نتوانستم راز نگاهت را در چشمان بسته ات بخوانم . زیاده از خدا هیچ نمی خواهم . تو را به همان خدایی که عاطفه ات را به تو بخشید تو را به همان خدایی که گناهان را می بخشد و روزیشان را به خاطر گناه قطع نمی کند قسمت می دهم که مرا ببخشی و از سر تقصیراتم بگذری . ببخش تا با آرامش خیال و در خلوت خود آن قدر از دوریت اشک بریزم تا شاید خاکستر عشق خاکستری من از دنیایی دیگر چهره زیبای تو را در این جهان ببیند . کاش می دانستی که چقدر دوستت می دارم . کاش می دانستی که بی تو می میرم . کاش می دانستی که چه عاشقانه دوستت می دارم ! دوست ندارم کسی را که دوستش می دارم این چنین خطاب کنم ولی خیلی بیرحم و سنگدل خواهی بود اگر خدای تو ببخشد و تو نخواهی که ببخشی . می دانم که دیگر هر گز تو را نخواهم دید . عمر آشنایی ما کوتاه بود اما یاد و خاطره های با تو بودن تا لحظه مرگ و حتی در دنیایی دیگر با من خواهد بود . شاید زمانی برسد که من آن رانده شده ای نباشم که تو گمانش را می بری . شاید زمانی برسد که خداوند بزرگ باطنم را زیبنده نامم و نامم را همچون باطنم سازد . هیچ نمی دانم تنها همین را می دانم که تا آخرین نفس فریاد خواهم زد کوروش دوستت دارم .. دوستت دارم .. دوستت دارم .. فرشته رانده شده تو .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

2 نظرات:

ar@sh گفت...

ey janam be akharesh.dastet 2rost

ایرانی گفت...

سلام آرش جان این داستان باهمین حجم انتشارحداقل دوماه دیگه ادامه داره .درود برتو آریایی عزیز وپاک نهاد ..ایرانی

 

ابزار وبمستر