ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

ندای عشق 80

نه باورم نمیشه .. باورم نمیشه چقدر خوشحالم . در همین لحظه سر و کله ناصر خان پیدا شد .-پدر دستت درد نکنه این کلی قیمتشه آخه واسه چی ؟/؟ من ارزش این همه محبت شما رو ندارم . این خیلی گرونه . ناصر خان رفت و کنار جیگر گوشه اش دختر نازش ندا قرار گرفت اونو از کنار بغلش زد و به پهلوهاش فشرد و گفت هرچی گرون باشه از این گرون تر نیست . یادت باشه تو دنیا رو به من دادی و اونم بیشتر از یه بار -بابا ! نادر و مامان هم دنیای توان .. دوستت دارم بابا . یه نازی واسه پدرش کرد و در آغوشش کشید .-ببینم تو ی دنیا چند تا دیگه از این ماشینا هست ؟/؟ توی دنیا چه چیزای دیگه ای هست .؟/؟ هنوز خیلی ازت عقبم . فقط دخترمو این امانتیه که می سپرمش دست تو . دنیای من همیشه دنیای من باقی می مونه . من همیشه این دختر پاک و بی ریا و مظلوممو دوست دارم وحالا هم که میخواد شوهر کنه بازم مثل گذشته ها دوستش دارم . فقط از این دنیا خوب نگه داریش کن . قول بده آزارش ندی . قول بدین که واسه هم زوج خوبی باشین . تو شادیها تو غمها .. ناصر خان اومد طرف من . یه لحظه دستای همو گرفتیم . به چشای پدر زنم نگاه کردم . یه نگاه به اون و یه نگاه به ماشینی که به من هدیه داده بود . بی اختیار یاد بابام افتادم . با اون ماشین معمولیش پیکان که آخرشم جونشو واسه اون وواسه روزی زن و بچه اش داد . نمی تونستم جلو گریه مو بگیرم . هر چی به خودم فشار آوردم که بغض نکنم نتونستم . بابا نیمام اگه زنده بود خیلی خوشحال می شد . همون ماشین ارزونشو ترجیح می دادم به صد تا از این ماشینا . پدرمو رو سرم میذاشتم . جلو پاش به زمین میفتادم .. بابا تو زندگی و جوونیتو واسه ما گذاشتی و رفتی من نمک نشناس نیستم که با دیدن اینا همه چی از یادم بره کاش تو الان اینجا بودی . می دونم داری همه چی رو می بینی . می دونم که به خاطر من خوشحالی ولی من ناراحتم که تو چرا اینجا نیستی . من به ندای خوشگلم حسودیم نمیشه که چرا بابا داره . ندا پدر داره . من ندا رو دارم . پس منم پدر دارم . بابا ناراحت نشو ناصر خان هرچی به من بده بازم مث تو نمیشه . مث پدر من نمیشه اگه همین الان بیای اینجا سرم داد بکشی دعوام کنی بازم تو رو بیشتر دوست دارم .-پسرم چت شده -بابا چیزیش نیست ذوق زده شده .. از اون بالا یکی از پنجره ها باز شد و فاطمه خانوم فریاد کشید چه خبرتونه اون پایین کنفرانس راه انداختین ؟/؟  این سر و صدا ها چیه . می خندین گریه می کنین . چند لحظه بعد اون و نادر هم به جمع ما پیوستند . موقعی به ما رسیدند که ما سه تایی همو بغل زده بودیم .-یالله مرد یه خورده جا باز کن . ببین چقدر این دختره رو لوسش می کنی ؟/؟ من و این پسرم آدمیم دیگه . ندا دخترته و من و نادر کشک ؟/؟ بریم بوق بزنیم ؟/؟  ناصر خان سر فاطمه خانومو بوسید و گفت من همه شما رو دوست دارم . نمی تونم تحمل کنم که یکی از شماها پیشم نباشین . اون دو تا هم اومدن در حلقه ما . پنج تایی به هم چسبیده بودیم . یکی اگه از اول این ماجراها رو می دید فکر می کرد که ما یه نمایشی فیلمی داریم بازی می کنیم .. تازه ناصر خان یادش اومد که اینجا کوچه هست و اگه غریبه ها اونا رو این جوری ببینن ممکنه حسادت کنن . ماشینو آوردم داخل وقبل از ورود به آسانسور دست ندارو کشیده و لفتش دادم تا اونا رو قال گذاشته بتونم با عروس خودم خلوت کنم -ببینم این چه کاری بود که کردی نوید -این بده یا این که من در مقابل این همه خوشی امروز نتونم عشقمو ببوسم . حالا که واست مهم نیست نمی بوسمت .-هرجور راحت تری نازک نارنجی من .. اینو که گفت اونو به دیوار اتاقک پر خاطره ام چسبوندم و گفتم حالا می تونی از دستم در برو قهرمان دو صد متر .-این جوری که منو به دیوار چسبوندی که نمی تونم استارت بزنم . صورتمو لحظه به لحظه به صورتش نزدیک تر کرده و گفتم استارت یه کار دیگه رو که می تونی بزنی -عزیزم استارت اونو که خیلی وقته زدم . لبهای شیرینشو به لبان داغم چسبوندم و مست صورت و تن داغش  شدم . مثل همیشه یه خماری لذت بخشی بهم دست داد . ندای نازمو بار دیگه تو بغلم داشتم . چند بار خواستم که لبامو از رو لبش وردارم . اما هر بار که حس می کرد این جدایی می خواد صورت بگیره لبهاشو دوباره به لبام می چسبوند ویه بوسه دیگه رو از نو شروع می کرد -ندا خوبه دیگه بازم دارم یه جوری میشم -خب بشو من که خیلی وقته یه جوری شدم . من که حالا صیغه اتم محرمتم . اونایی که عاشق همند و محرم همم نیستند با هم ..... توکی میخوای اینو یاد بگیری -باشه ازدواج کنیم بعدا .. بعد از گفتن این جمله فهمیدم یه حرف دو پهلویی زدم . خدا کنه تعبیر بدش تو مخ ندا نرفته باشه . یه نگاهی به من انداخت و گفت یعنی تو بعد از ازدواج می خوای رو بقیه پیاده کنی و یاد بگیری -نه منظورم این نبود . منظورم با تو بود .-آره جون خودت صبر کن حالا بهت نشون میدم . اومد گوشامو بکشه نذاشتم . از راه پله فرار را بر فرار تر جیح دادم -قهرمان دو دختر بچه ها حالا بیا منو بگیر .. به غرورش بر خورد پله ها رو چند تا یکی بالا می رفتم خیلی ازش فاصله 
گرفته بودم . به طبقه سوم یا چهارم رسیده بودم و او هنوز وسطای راه قرار داشت . اون گوشه کنارا خودمو یه جایی قایم کردم و ندا نفس نفس زنان داشت میومد بالا . دیدم این جوری ممکنه منو ببینه . رفتم داخل آسانسور قایم شدم . یا میومد داخل یا از کنارم رد میشد . در هر دوحالت می پریدم روش . وقتی از راه پله به راهش ادامه داد اومدم بیرون و از پشت گرفتمش -ولم کن نوید ولم کن .. ندای خسته رو تو بغلم گرفتم و تو راه پله ای که می دونستیم هیچ دیوونه ای جز ما از این طرف رد نمیشه چند دقیقه ای رو با هم خوش بودیم . بعد از دقایقی یه نگاهی عاشقونه همراه با خشم بهم انداخت و گفت از طبقه پنجم همین ساختمون که نه از بالا پشت بومش پرتت می کنم اگه بخوای یه زن دیگه ای رو هم غیر من دوست داشته باشی .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

5 نظرات:

ایرانی گفت...

یه روز دیگه عروسی نوید و ندا یادتون نره .همه تون دعوتین .شاد و خندان باشید ..ایرانی

Shadow-of-death گفت...

خوب بود، راستي من فعلا ميرم چهاردهم بر ميگردم كه همه قسمت هارو باهم بخونم! :D

ایرانی گفت...

شادوجان هرجا هستی یا هرجا تشریف می بری بهت خوش بگذره برای تو و خانواده آرزوی سلامتی می کنم ..ایرانی

مرتضی گفت...

چه قد دوست داشتم این قسمت ها رو تو همون روزا بخونم .
ولی چه کار کنم که نشد

ایرانی گفت...

مرتضای عزیزم ! لطف داری و فقط به نظر من اوج کار در قسمت 88 این داستانه . مثل میوه ای که بالاخره در یه مقطعی به اوج پختگی خودش می رسه . دلم برای این داستانواون حال و هوایی که روز های نگارشش داشتم تنگ شده . کامیاب باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر