ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

ندای عشق 78

دقایق زیادی رو تو بغل هم بودیم . نسیم سرد پاییزی همراه با صدای امواج دریا من و ندا رو بیشتر وسوسه می کرد که به هم بچسبیم . با طنازی خاصی به من می گفت که نویدگرمم کن -چیکارکنم من که بخاری نیستم -ولی چرا تنت که به تنم می خوره حس می کنم که دارم می سوزم . گاهی وقتا حس می کنم که تو مرد نیستی . من که الان نامحرمت نیستم -تو تا عروس راستکی من نشدی بهت دست نمی زنم -یعنی الان عروسک تو هم نیستم ؟/؟ -چقدر تو بلایی ندا حریف زبون تو یکی نمیشم . فقط دو هفته مونده -دوهفته مونده که چی بشه ؟/؟ -خب من و تو میریم تو خونه خودمون -اونوقت ؟/؟ -کنار هم می خوابیم .-می خوابیم یعنی چشامونو می بندیم و می خوابیم ؟/؟ یا این که منظورت اینه که دراز می کشیم و می خوابیم -ندا بس کن -من بمیرم شوهر خجالتی ما رو باش صورتش سرخ شده. یادم باشه رسیدیم خونه یه اسپند برات دود کنم چش نخوری . نوید نمیدونی چقدر دوستت دارم . یه خورده باهات شوخی می کنم به دل نگیر . عاشق سادگیت هستم . یه چیزی در تو هست که در کمترمردی وجود داره -تو بقیه رو از کجا می شناسی ؟/؟-کج خیال نباش . خب زنا دخترا فک و فامیل می شینن دور هم صحبت می کنن -ندا ببینم تو از چیز خلی من خوشت میاد ؟/؟ -این حرفو می زنی معلومه که هستی -بازم حریف زبون تو دختر نمیشم .-پس یه کاری کن که ساکت شم و دیگه حرف نزنم -ندا خیلی شیطون شدی -چیکار کنم جور تو رو هم می کشم دیگه . خودشو تو بغلم کج کرد و منم دستمو دور کمرش حلقه زدم واونجوری که دوست داشت ساکتش کردم . دیگه دلمونو صاف صاف کرده بودیم وقهرای الکی رو کنار گذاشته بودیم . قرار شد که تا قبل از عروسی زیاد خودمو واسه کارای مرغداری خسته نکنم . ناصرخان می گفت باید خودمو طوری ردیف کنم که قصد داره از من در کارهای دیگه هم استفاده کنه . راستش من از این شلوغ بازیها زیاد خوشم نمیومد . پول برای رفاه خوبه ولی اگه اونو بخواهیم به عنوان یک اصل ملاک قرار بدیم زمان از دست ما در میره و یه وقت می فهمیم که پیر شدیم وفرصت خیلی کار ها از دستمون در رفته . این همه پول زیادی هم در ناتوانی چه به درد می خوره . کار استخدام دوستامو ردیف کرده بودم . در میان این دوستان معظل من فقط حسن بود . نمی خواست یا نمی تونست اعتیادشو ترک کنه . یه خواهر داشت به اسم حدیثه که یکسال از من کوچیکتر بود . این حدیثه قبل از این که با ندای قبلی آشنا بشم چند بار به طور غیر مستقیم ویک بار به طور مستقیم بهم اظهار علاقه کرده بود ولی من چون با حسن دوست بودم وازش تقلب هم می گرفتم حس می کردم دوستی با خواهرش یعنی خیانت به اون و رفاقتمون .. تازه علاقه ای هم به حدیثه نداشتم . درعوض ندای قبلی نصیبم شد که اونم رفع بلایی بود که پشت بندش یه خیری رو به همراه داشت . پدر حسن خدا بیامرزی بازنشسته ارتش بود . مادرش هم خانه دار . منتظر بودم برنامه عروسیم تموم شه و برم هر جوری شده این حسنی رو که به خاطر شکست در عشق معتاد شده بود ترکش بدم . برنامه رقص رو هم باید یه جوری سمبلش می کردم . راستش اصلا نمی تونستم خودمو قانع کنم که رقاص بازی در بیارم . حتی اگه یاد هم می گرفتم بازم گوشت تنم آب می شد اگه می خواستم برقصم . از نظر من رقص یه کار زنونه و ظریفه . سر و سینه و دست و پا تکون دادن در حد و هیکل مردا نیست و نباشه هم بهتره ولی من نمیخواستم شب عروسی کم بیارم . روزی یک ساعت رو در ساحل می دویدم و دوساعت هم توسط دوستان رقاصم تعلیم می دیدم ولی راجع به رقص چیزی به ندا نمی گفتم . از اون طرف ندا هم واسه ما بزتراشید ولی این بار زیاد بهش سخت نگرفتم . چیکار کنیم آدم که همیشه عروسی نمی کنه . همون یه بار واسه هفت پشت آدم بسه . خانوم اول ازم پرسید شب عروسی با چه ماشینی می خوای عروسو تو خیابونا بگردونی . من خودم در ذهنم بود بگم پرشیای سفید تو ولی از زبونم پرید که یه رنو دارم مدل 59 چطوره رنگی نیست ولی اگه از راهنمایی رانندگی مجوز بگیریم شاید بشه بهش یه رنگ دلخواه زد طوری با لحن جدی باهاش حرف زده بودم که دو تا دستاشوآورد طرف گوشام -ندا ندا شوخی کردم با پرشیای تو میریم .-نه اینم قبول نیست -پس با چی بریم . اسب و قاطر چطوره ؟/؟ یه درشکه هم گیر بیاریم بهش ببندیم خوبه ؟/؟ -نعیم چطوره .. به محض این که ندا این حرفو بر زبون آورد دیگه نتونستم جلو قهقهه خنده امو بگیرم -بد فکری نیست من میشینم رو دوش راست وتو هم روی دوش چپش واونم مثل یه الاغ ما رو داخل شهر می گردونه -نوید بی تربیت نشو اون که به تو آزاری نرسونده . من سوییچ بنزشو گرفتم . یه خورده با ماشینش ور برو و عادت کن که عروستو باید توی این ماشین سوار کنی . می خوام عادت کنی که اگه یدفعه بخوای روز عروسی سوارش شی فکر نکنی سوار الاغ شدی .. ساکت شدم . ندا خوب می دونست که معنی این سکوتم چیه -چیه حرف نیش دار درد داره ؟/؟ -تو به من گفتی نعیم چطوره . منم حرف تو رو ادامه دادم . حالا من یه اشتباه یا خلاصه گویی کردم اصلا تو چرا باید همش تعیین تکلیف کنی .. ندا خودشوبهم چسبوند و گفت می دونم غرورت اجازه نمیده ولی به خاطر من . من که نمیخوام دوبار عروس شم . این مدل ماشینو دوست دارم . سر و صورتمو بوسید . موهامو نوازش کرد وطبق معمول حرف خودشو به کرسی نشوند .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

4 نظرات:

جاوید گفت...

ایرانی جان طبق معمول اول شدم !!!

دیگه داستان داره یکم سطحش از نظر احساسی میاد پایین پس کی به اون نقاط اوجی که میگی میرسه ؟

در ضمن میشه ایمیلت رو بهم بدی تا بتونم باهات بیشتر حرف بزنم یا بهت ایمیل بزنم راستش خیلی دوست دارم در مورد خودت سوال بپرسم ولی شاید دوست نداشته باشی که همه توی سایت اونا رو ببینن !

ممنون و دستت درد نکنه خیلی تحت تاثیر قرار میگیرم وقتی داستان هات رو میخونم و در ضمن معذرت میخوام که هر بار نظرات طولانی برات ارسال میکنم و وقت با ارزشت رو میگیرم و این فقط به این دلیله که من هم مثل تو به تایپ کردن خیلی علاقه دارم و دوست دارم فقط بنویسم ولی اون قوه تخیل تو رو ندارم .
راستش من یه چند وقتی رو تایپیست بودم و سرعت تایپم خیلی خوبه و 130 تا تو دقیقه میزنم و نمی دونم تو چند تا میزنی که تو یه چند روز این همه داستان مینویسی .

اهههههههههههههه !!!
بابا اگه میشد باهات از طریق ایمیل حرف بزنم خیلی خوب میشد چون اینجا نمیشه هر حرفی رو زد و یه جورایی باید سکوریت باقی بمونه !

منتظرم

فعلا ، شبت خوش

ایرانی گفت...

سلام جاوید جان خسته نباشی .این داستان بهتر میشه فعلا تا عید مقدمات عروسی رو دارند اول عید با آغاز بهار میرن سر خونه و زندگیشون و بعدش هم تغییر و تحولات بعدی و همه همه ده یازده قسمت دیگه بیشتر نمونده .من هم در تایپ کردن خیلی سریع عمل می کنم ولی رکورد نگرفتم .واسه مکالمات ایمیلی یا من باید ایمیلمو بذارم اینجا یا تو .من که جراتشو نمی کنم .یه خورده مصلحت نمی بینم که عمومی کنم صرف نظر از احتیاط من آدمی هستم که دوست دارم به همه توجه داشته باشم و خیلی هم خوشم میاد که بیشتر از اینها باهات گفتگو داشته باشم .برای نوشتن باید مطالعه کرد و این مطالعه اگر اززمان کودکی باشه بهتره و آدم راحت تر و با اعتماد به نفس بیشتری می نویسه .عادت تجربه وداشتن احساسی قوی آشنایی با کلمات و نوع کاربرد آنها موسیقی کلام تاحدودی آشنایی با ادبیات استفاده از کلمات ساده و روان ونرم وله شده طوری که چون نسیمی روح را نوازش دهد .کلمات مثل یک موج آرام و گاه کوبنده اوج می گیرند وهنگام پایین آمدن باید که به آرامی آرام گیرند ویا کوبنده باشند .بعضی وقتا می توان از ده واژه مشابه در یک جمله استفاده نمود اما فقط یکی از آنهاست که دلنشین تر و ساده تر به نظر می رسد .یه جمله ساده ..این احساس من است که با من نبردمی کند ..درستیز است ..پیکار می کند ..جنگ می کند ..می جنگد .آخرین واژه که می جنگد می باشد برای این جمله از همه روان تر است .از این دست جملات در یک متن بسیار وجود دارد که باید سریع و اتوماتیک وار آنها را انتخاب کرد و این یک مثال معمولی بود .البته تمام این مسائل و یا اندوخته ها فقط در اثر تمرین به دست می آید .همانگونه که یک مهندس عمران به صرف تحصیل در دانشگاه بنا نمی گردد یک دانشجو و یا فارغ التحصیل رشته ادبیات هم به صرف تحصیل در این رشته نویسنده نمی گردد و فقط مطاله و تمرین نوشتن می خواهد این که احساسات قوی خود را بیان کنیم و از بد نوشتن نهراسیم .با کلمات بازی کنیم ازتشبیهات و تضادها در تهایت سادگی بهره گیریم .از این نترسیم که دیگران به ما بخندند .یکی از جملات ساده ای که من ساختم اینه ..بی تو برای تو می میرم و با تو برای تو زنده هستم .گاه ممکن است جمله ای ویا عبارتی را بسازی یا خلق کنی و مشابه آن را هم دیگری ساخته باشد .مهم این است که ذهن تو فعال بوده و تو آن را به چه اطلاق کرده ای .مثلا من سیمین دانشور را به سیمین طلایی تشبیه کرده ام نقره ای که در اصل طلاست .شاید یکی دیگه اینو جایی استفاده کرده باشه ولی برای خود من تازه بود .ولی عبارات وواژگانی هستند که هنگام خلق آدم خودش می فهمه که این از اون انتخابهای خاص درون خودشه ..جاوید جان یواش یواش باهات خداحافظی می کنم چون اگه بیشتر بالا منبر بچسبم جدا شدنم سخته .اگه ایمیلی صحبت کردیم که هیچ ولی اگه سوالاتی درمورد من داشتی بکن اگه حالت عمومی باشه جواب میدم .شاد و خندان باشی و سالم و سر حال ..ایرانی

مرتضی گفت...

ایرانی عزیز سپاس به خاطر ندای عشق و زحماتی که میکشی.

ایرانی گفت...

پایان ندای عشق شروعی خواهد بود برای فریاد عاشقانه ما .درود بر تو مرتضی جان ..ایرانی

 

ابزار وبمستر