ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

زن نامرئی 39

خیلی گستاخ شده بودم . شوهر عمه با پیرهن و پیژامه اومده بود به اتاق خوابم . -خب منو کشوندی آوردی اینجا که چی بشه ؟/؟ -خواستم تو رو از دست عمه نسترن نجات بدم . آخه اون همش به فکر خودشه . من نمی دونم ساسان جون تو با اون خوش تیپی و مردونگی و شغل و خونه و زندگیت این عمه خانوم ما رو از کجا پیداش کردی . -آخه عشق و دوست داشتنه دیگه . چیکارش میشه کرد . -آفرین به تو که با این که فقط هفته ای یه بار بهت میرسه بازم  این جوری در مورد ش صحبت می کنی . ساسان یه لحظه رفت تو فکر و گفت -ببینم منظورت چیه . چی می خواستی بگی . -هیچی بابا منظور خاصی نداشتم . فقط می خواستم بپرسم که با این بی حالی عمه نکنه یه وقتی به سرت بیفته که بری یه زن دیگه بگیری .. -نسترن نمی دونم چت شده که امشب داری از این حرفا باهام می زنی . شاید حس کردی که می تونی باهام صمیمی باشی و درددل کنی . زن که نمی گیرم . صیغه هم که نمی کنم . اینا مایه شر و دردسرن ولی یه کار دیگه می تونم بکنم . -اوخ نگو که اگه پاش بده می تونی با یه زن دیگه رابطه داشته باشی . -به نظرت اشکالی داره نادیا ؟/؟ -سراسر اشکاله . سراسر . من الان اینو که می شنوم تمام تن و بدنم به لرزه در میاد . اصلا انتظار شنیدنشو هم نداشتم . دیگه زده بود به سرم و تصمیم گرفتم حسابی باهاش حال کنم و یه سور پرایزی بشم واسش . .سریع اونو بغل کردم و سینه هامو به سینه هاش چسبوندم . -اوه ساسان ساسان جون ! من عمه نسترنمو خیلی دوست دارم . اصلا نمی تونم ببینم یه زن غریبه ای حتی واسه یه بار هم که شده جا تو دلت باز کنه . حتی اگه واسه تفریح اونو بخوای . نفس ساسانو بند آورده بودم . -ببینم نادیا میخوای چیکار کنی . -سرمو انداختم پایین و گفتم نباید بگم ولی گاهی وقتا آدم مجبوره در حق عزیزانی که دوست داره یه ایثار گریهایی بکنه علاقه هست دیگه و من  باید یه جورایی این مشکلو حداقل برای این روز ها کمش کنم . برادرزادگی خودمو ثابت کرده و جور عمه جونو بکشم . ساسانو به همون صورت که تو بغلم داشتم به طرف تخت هل دادم و اونو درازش کردم و دگمه های پیرهنشو یکی یکی باز کرده و دستامو رو سینه هاش قرار دادم . با موهای سینه اش بازی کرده لبمو می ذاشتم رو نوک سینه اش .. -نادیا نکن . داری شوخی می کنی و منو اذیت می کنی .؟/؟ سر به سرم میذاری ؟/؟ -ساسان من با کسی شوخی ندارم . درسته که من یک زن هستم ولی حرفی که می زنم از ته دلمه . مجبور شدم سریع خودمو لخت کنم تا باورش شه . دقایقی بعد در حالی که هر دوتامون کاملا بر هنه بودیم و در اتاق رو هم از داخل قفل کرده بودیم من کیرشو که خیلی تیز و کلفت و متورم شده بود و پوستش در حال ترکیدن بود گذاشتم تو دهنم -نادیا نادیا نهههههه نههههه هنوز چها ر تا ساک رفت و بر گشتی هم نزده بودم که هر چی داشت و می تونست خالی کرد تو دهنم .  با این که این عمل نا گهانی اون تحملش یه خورده سخت بود ولی دلمم سوخت از این که عمه داره واقعا گناه می کنه و من دارم ثواب می کنم -ساسان واسه کوس من هیچی باقی گذاشتی ؟/؟ -فراوون . فراوون . اون قدر آب ذخیره شده تو کیر و کمرم دارم که اگه تا صبح هم بکنمت و تو کوس و کونت خالی کنم بازم کم نمیارم . -وای عجب کیر و کمری داری ساسان جون . -نادیا هنوز باورم نمیشه . منو ببخش که تو دهنت خالی کردم ولی خیلی حال داد . -ببینم آبتو هنوز تو دهن عمه نسترن نریختی ؟/؟ -اون جاهای اصلی ترشو هم ازم قایم می کنه چه برسه به این که بذاره تو دهنش آب بریزم . -حالا بیا ساسان جون من ! هر جوری که دوست داری برادر زاده زنتو بکن . باهاش ور برو باهاش حال کن . این من و این تو . ببینم چیکار می تونی بکنی . خودمو سپردم دست اون و زیر کیرش . بد جوری باهام حال کرد . از خوردن کوس بگیر تا لیسیدن تمام تنم . لبام زیر گلوم .. چون بیشتر وقتا تو عالم خواب و خلسه بودم و شب هم  با نام جعلی فتانه توسط رامبد و جاوید ارگاسم شده بودم یه خورده ارضا شدنم سخت به نظر می رسید . ولی خیلی کیف می کردم . از اون کیف هایی که شاید تو مایه های ارگاسم بود . . حال و حوصله قمبل کردن نداشتم . -ساسان از همین روبرو کیرتو بفرست بره تو کوسم . اونم که دیگه کوس مفت و تازه و جوونتر از زنش به تورش خورده بود با عشق و هوس و بدون خستگی یک ریز منو می گایید . همین مونده بود که به شوهر عمه جون خودمون هم کوس بدیم که دادیم . البته فک و فامیل زیاد داشتم ولی نمی شد که بی هوا رفت سراغ همه .  دیگه واسم سینه نذاشته بود . نوک هر دو تا سینه ام می سوخت از بس میکشون زده و غیر استاندارد هم میک می زد . می ترسید می خواست تو کوسم آب بریزه . وقتی بهش گفتم قرص ضد بار داری می خورم .. گفت حالا فهمیدم پس تو دوست پسر هم داری -ساسان این چه حرفیه که تو می زنی . شوهر عمه  به این با حالی که دارم واسه چی برم دوست پسر بگیرم . من از اونجایی که فکر می کردم یه روزی به خاطر نسترن و این که زندگیش از هم نپاشه دست به همچین کاری بزنم واسه  روبرو شدن با این قضیه قرصامو می خوردم . فقط نشنوم که سر سوزنی به عمه نسترن گل من خیانت کرده باشی -کاش همه برادرزاده های دختر مثل تو می بودند ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

6 نظرات:

دلفین گفت...

عالیه

ایرانی گفت...

متشکرم دلفین خوب و دوست داشتنی ...ایرانی

دلفین گفت...

راستی دادشی هوس داستانی مثل توهم گوش کن کردم با هیجان بیشتر

ایرانی گفت...

به موقعش درخدمتم دلفین جان . البته این داستانها رو نمیشه یک قسمتی نوشت . از طرفی یه خورده هم داستانهای مامان و مذهبی و این چیزا یه حالت کلیشه ای داره پیدا می کنه و برای مبارزه با این حالت کلیشه ای و این که بیشتر خواننده ها رو خسته نکنه عناصر و ترفندهای زیادی لازمه . داستان تک قسمتی فردا شب یا همون اول سه شنبه یک داستان اجتماعی سکسی عاشقانه هست با انتهایی نا مشخص که خود خواننده بتونه بحث کنه یا به فکر فرو بره که آخرش چی بشه بهتره و ...که خوب اینو به انتخاب و اختیار خودم نوشتم . اما داستان جمعه رو که در حال نوشتنشم به در خواست جیبر نازنین بوده که 75درصدشو تموم کردم . داستان سکس پسر با مادر مذهبی خودشه .. در کلام اول وقتی میگیم مامان مذهبی ..مامان مذهبی به این سادگیها که سکس نمی کنه ولی مجبوریم یه جوری سمبلش کنیم که نه زیاد طولانی بشه و نه زیاد یکنواخت . اون وقت تخیلش هم زیاد میشه . در هر حال در خواست دوستان گلمه و من به همه اهمیت میدم ولی خودم عاشق نو آوری و خلاقیت هستم حتی ممکنه در این نو آوری مامان و مذهب هم وجود داشته باشه ولی با یه سبک خاص و سوژه ای که کمتر تکراری باشه .. یه سری داستانهایی هم هست که در این هفت هشت سالی به اندازه کافی نوشته شده و دیگه نوشتن از اونا به این حالت می مونه که ما از نان بیات و یا نوار ویدیوی وی اچ اس استفاده کنیم . با همه اینها دوستان خوب من مثل تو که اکثرا با خلاقیت و افکار و پیشنهادات تازه خودشون منو یاری داده و ازت ممنونم دلفین متفکر من . شاد و پیروز باشی ...ایرانی

رضا بمب گفت...

ايراني عزيز خسته نباشي.ازت يه خواهش دارم.لطفا به داستان هاي تك قسمتي بيشتر بپرداز.جذابيت بيشتري دارد.مثلا هر داستان چند قسمتي را هر 3 يا 4 روز يك بار بگذار.با تشكر

ایرانی گفت...

با سلام خدمت آقا رضای گل ! منم دوست دارم داستان تک قسمتی بیشتر بذارم اگه فرصت کنم که بیشتر بنویسم حتما این کارو می کنم . چون من اهل کپی برداری نیستم و تمام داستانهای من بلا استثنا جدید و نوشته خودم هستند و یک داستان تک قسمتی اگه بخواد کیفیت دار باشه و کمی هم طولانی حداقل 5 یا 6 ساعت وقت می گیره وگرنه داستانهای تک قسمتی هم هستند که می تونم نیم ساعته هم اونا رو بنویسم . از این داستانها زیادند . داستانهایی کوتاه که نویسنده بدون هیچ مقدمه ای یهو میره سر اصل مطلب ..مثلا میگه رفتم فلان مغازه از دختره خوشم اومد و بلوزشو در آوردم و..اسم خیلی از اون داستانها رو می تونم ببرم ولی به احترام نویسنده و زحمتی که کشیده این کارو نمی کنم .البته انتقاد محترمانه و سازنده لازمه . از اونجایی که حجم داستانها با توجه به یک نفر بودن من زیاد شده شاید با کم شدن داستانهای چند قسمتی به داستانهای یک قسمتی بیشتر بپردازم . از یک سال و نیم پیش به این طرف که سایت رو کلا داستانهای من تشکیل میده تا به حال چند صد داستان یک قسمتی نوشته و منتشر کرده ام که اطمینان دارم خیلی از خوانندگان اونو نخوانده اند . داستانهایی که شاید کیفیتی بهتر از داستانهای فعلی داشته باشند ولی از آنجایی که ما عادت داریم رو به جلو حرکت کنیم حتی گذشته نزدیک را فراموش می کنیم .اونها هم برای مطالعه و هم برای کپی برداری مناسبند چون اون موقع با تمرکز بیشتری می نوشتم و حجم انتشارات من کم تر بود . با این حال من باشما رضا جان هم عقیده ام و امیدوارم بتونم یه روزی این پیشنهاد ارزنده و منطقی شما رو عمل کنم . سپاسگزارم از همراهی ات ...ایرانی

 

ابزار وبمستر