ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد 10

یک خبر نگار زن امریکایی ازم پرسید با توجه به این که باید فعالیتهای جنسی خودتو به طور گسترده ادامه بدی آیا این مسئله در ضعف جسمانی تو تاثیری نداره ؟/؟ با این مسئله چطور کنار میای و انتظارت از مسئولین چیه ؟/؟ -پرسش خوبیه . قبلا هم گفتم من یک نفرم . یک چشمه نمی تونه به نصف دنیا آب برسونه . هرچقدر هم به طور خودجوش آبش زیاد شه ولی ممکنه به جایی برسه که یهو خشک شه . حالا از جدی و شوخی و این اصطلاحات ادبی گذشته باید بگم که اگه اون ریزش نهایی از سوی من کمتر شه و اونو بذارم برای موارد و مواقع ضروری بهتره . یه مثال ساده می زنم فرض می کنیم من در روز باید با چهار تا زن رابطه سکسی بر قرار کنم . خب اگه اسپرم یا نطفه امو تو بدن همه شون خالی کنم و فردا و فرداهای بعد که امکان انجام دادنش نیست و بازم مثلا اگه بتونم , این یعنی مرگ یعنی نابودی بشریت . اگه با خوردن دارو و قرص هم میزان اسپرم یا به اصطلاح ما ایرونیها منی زیاد شه ممکنه یه اثر خوبی رو قدرت بار وری نداشته باشه . هر چیزی طبیعی اون خوبه -شما چه پیشنهادی دارین ؟/؟ -راستش شاید پیشرفتهای علمی در این زمینه مشکلاتو تا حدود زیادی حل کنه و من زیاد در این مورد اطلاعی ندارم ولی حداقل قضیه اینه که اگه زنهایی هستند که بچه دارند و از یه کانالهایی بالاخره خودشونو رسوندند به من که طعم شیرین زندگی رو بچشن و به افسردگی دچار نشن من تو رحم یا بدنشون آبی نریزم .. چون ترجمه درجا انگلیسی واژه آب را به همون آب ترجمه کرده بود م زن امریکایی درجا ازم پرسید ببخشید مگه شما داخل واژن آب می ریزید ؟/؟ این اصولی نیست . حتما با لیوانهای مخصوص و بهداشتی این کارو انجام میدید -..دیگه زده بودم به سیم آخر و از این که این خبر نگاره قاطی کرده نمی دونستم  چی بگم .  ملاحظات کلامی رو کنار گذاشتم . -خواهر من ! مگه این کیر چقدر آب داره که بخوام با لیوان بریزم تو کوس .. در اینجا افسانه 7777اومد کمکم و یه چیزایی رو به انگلیسی برای اون خبر نگار که اسمش بود کاترین بیان کرد و دوتایی شون از خنده روده بر شده بودند . منم از خنده اونا خنده ام گرفته بود .. ادامه دادم نظرم اینه اونایی رو که بچه ندارن تو کوسشون آب می ریزم بقیه رو ولش . کاترین : ولی اون زنایی که بچه دارن شاید بخوان نسلشونو ادامه بدن . یعنی از خودشون اثری به جا بذارن ...همه این حرفایی که زده می شد تر جمه خودکار می شد . اینجا شده بود شبیه ساز مان ملل متحد . منتها از اون طرف گوینده سالن واسه حضار جدا ترجمه می کرد . -ببینید اونا یا دختر دارن یا پسر . در هر حال اگه بچه هاشون بار دار نشدند یا همچنان پسرا نازا بودند مسئله ای نیست . مهم اینه که خودشون از زندگی لذت ببرن . آدم که بمیره به درک که نسل خود اون حفظ نشد . می خواد از برزخ ببینه که چند تا نوه و نتیجه داره ؟/؟  خب نبینه .. در اینجا از جام بلند شدم و فریاد زدم آنچه که برای ما مهم است بشریت و حفظ نسل انسان بر روی کره زمین است . ما اجازه نخواهیم داد که وجود انسان در خطر انقراض قرار گیرد . چند لحظه سکوت در میان جمعیت بر قرار شد وقتی همه فهمیدند من چی گفتم  تشویقم کردند .. اوخ عجب سر خپوستای نازی با اون لباسای فولکوریک خودشون حضور داشتند . خیلی خوشگل بودند . هرچی دقت کردم ندیدم که پوستشون قرمز باشه . بیشتر به سفید پوست می خوردند .. افسانه که متوجه نگاه من به سر خپوستا شده بود گفت ببینم شما مردا همه تون همین جوری هستین ؟/؟ -ما برای بشریت حاضر به هر گونه جانفشانی هستیم . یه خبر نگار دیگه سوال کرد که در مورد فرزندانی که به دنیا میان چه نظری دارین -به این پرسش شما نمیشه به این سادگیها پاسخ داد . نام فامیل اونا بدون استثنا باید آریایی باشه .. در غیر این صورت من شاکی میشم وکیل می گیرم و حق نگهداری بچه رو از مادر و اگه ناپدری داشته باشه از هر دو تاشون سلب می کنم . اما در مورد دین و مذهب آزادن . درسته که من یک مسلمان شیعه هستم ودوست دارم دنیا هم  ایمانی مثل من داشته باشه اما این مذهب , دینیه که از بچگی داشتم . در خانواده ای به دنیا آمدم که این مذهب از نیاکان آنها به آنان رسیده . همچون یک ارث .  منم تا حدودی بررسی کردم و حقانیت اون برام اثبات شد . پیروان دیگر ادیان هم توجیه خودشونو دارند . به زور سر نیزه و چماق نمی توان کسی را مسیحی و یهودی و یا مسلمان کرد اما با اخلاقی نیک می توان کاری کرد که دیگران به تو و آرمانت به دیده ای دیگر بنگرند . با همه اینها چون تمام فرزندان به دنیا آمده از نژاد آریا هستند در این مورد تخفیف قائل نمیشم چون نمی خوام حقیقت یا واقعیت رو عوض کنم .. وای که این زنا داشتند واسم چیکار می کردند . داشتند خودشونو می کشتند . بوس می فرستادند . بعضی ها سوتین خودشونو از زیر بلوزشون در می آوردند و به طرف سالن پرت می کردند . یه سری رو می دیدم که دارن دامنهاشونو بالا می زنند .. اونا شورتشونو در آورده به طرفم پرت می کردند چه صحنه های پر شکوهی بود . نمی تونستم لبخند نزنم و کیف نکنم . دولا و راست می شدم و به همه اونا تعظیم می کردم . کاش هزاران کیر می داشتم و پاسخگوی همه اونا می بودم تا شرمنده شون نشم . افسانه بهم گفت کوروش خان یه خورده متین تر باشی بهتره .. کمی غرور برم داشته بود و از افسانه انتظار همچین حرفی رو نداشتم . نزدیک ظهر شده بود و تازه دو سه تا خبر نگار سوالاتشونو طرح کرده بودند .اگه همین جوری پیش می رفتیم فکر کنم کار به یک ماه هم می کشید .. در اینجا مسئول بر گزار کننده این کنفرانس یا همون گرد همایی رفت پشت تریبون و گفت هم اینک  به خاطر گرمی بخشیدن به مجلس و قبل از صرف غذای مختصر با اجازه کوروش خان می خواستیم با انجام یک قرعه کشی یک نفر را انتخاب کنیم که یه نیمساعتی را با کوروش آریایی عزیز سکس داشته باشه ولی با توجه به این که هریک از این حضار یه شماره مخصوص داره کوروش جان به انتخاب خودش یه شما ره رو اعلام می کنه و با همون برنده خوشبخت سکسشو انجام میده . 8000 نفر جمعیت اینجا هستند . از شماره  7801 تا 8000 مرد هستند و بقیه زن . کوروش به همجنس بازی علاقه ای نداره در نتیجه از شماره 1 تا 7800 یکی رومی تونه  انتخاب کنه .. البته سکس در یه جای خلوتی در اون طرف سالن انجام میشه . همه ساکت شده بودند . زنا جنب نمی خوردند . نفسها در سینه ها حبس شده بود . صدای چند تا سر فه رو شنیدم . افسانه بود . یه جوری نگام می کردکه دلم واسش سوخت . شاید ایرونیهای دیگه ای هم تو جمع بودند  که حتما بودند چون مدام با لهجه شیرین فارسی اظهار عشق و علاقه می کردند .. من چه شماره ای رو انتخاب بکنم ؟/؟ چشمم خورد به دست افسانه ..... کف دستشو باز می کرد و با استرس یه بار عدد 5 و یه بار عدد دو رو نشون می داد .. جوووووون 7777 پس معمای اونو فهمیده بودم . انگار اون از جریان با خبر بود . شاید بقیه هم می دونستند جز من .. -کوروش عزیز می دونم که همه اینها برات بیگانه اند و ولی مثل یک آشنا دوستشون داری . اعلام کن ! یه خورده واسه اینکه جریان رو طبیعی تر نشون بدم رفتم روبرو جمعیت و پشت به خبر نگارا . -7777 ... خودمو زدم به کوچه علی چپ و مثلا می خواستم بگم که منتظرم که از میان تماشاچیا یکی بلند شه .. گوینده گفت اون برنده خوشبخت خودشو معرفی کنه .. در اینجا افسانه فریادی زد و گفت اون منم من .. رومو به طرفش بر گردونده دستامو به طرفش دراز کرده اونم همین کارو کرد و به طرفم دوید . همدیگه را در آغوش کشیده و درمقابل خیل عظیم جمعیت با تمام وجود همدیگه رو می بوسیدیم . بوسه ای که به ما آرامش می بخشید و هوسمونو زیاد می کرد . جمعیت سالنو  گذاشته بود رو سرش . می دونستم بقیه زنا از حسادت داشتند می تر کیدند ولی با همه اینها از تماشای این صحنه پاک عاشقانه به وجد اومده بودند .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

3 نظرات:

دلفین گفت...

ایرانی عزیز داستان خیلی دار باحال میشه

ناشناس گفت...

مرسی گلم واقعا تخیلات بلایی داری.فردین

ایرانی گفت...

درود بر دوستان گل و نازنینم دلفین عزیز و فردین خان گرامی ! این خیال پردازیها همچنان ادامه داره ..بر قرار باشید ..ایرانی

 

ابزار وبمستر