ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد 1

من اسمم کوروشه .. دیگه خسته شده بودم از بس به من می گفتند کورش صحیح تره تا کوروش .. بابا اینا که نون و آب نشد حالا ما یه واو زیادش کردیم آسمون که به زمین نیومد . خیلی هم خوش تیپ و دختر کش بودم ولی چه فایده که خونواده ام وضع مالی درست و حسابی نداشتند . 22ساله بودم که از سر بازی بر گشتم . ما تو بابل یکی از شهرهای استان مازندران زندگی می کردیم . پدرم وضع مالی درست و حسابی نداشت . یه بقالی کوچیک داشت سر محل که از بس دور و برش سوپری لوکس زدند دیگه کسی واسه خرید نمیومد اونجا . خواهرم کتایون که 3 سالی ازم بزرگتر بود لیسانس حسابداری داشت ولی بیکار افتاده بود و با این که خوشگل بود ولی خواستگار نداشت . پدر و مادر منم که هنوز به پنجاه نرسیده بودند اسمشون بود کاوه و معصومه .. همه دوستام که از خدمت بر گشتند یه چند وقتی رو مشغول عشق و تفریح شدند ولی من حتی یه پول توجیبی هم نداشتم و یه لباس درست و حسابی که وقتی یه دختری رو دید می زنم خجالت نکشم . تو خونه مون  ماهواره که نداشتیم هیچ از دی وی دی و ویدیو و از این جور چیزا خبری نبود . تازه یه تلویزیون رنگی دست دوم گرفته بودیم .. مگه کار پیدا می شد . این در و اون در می زدم فایده ای نداشت هرکاری کردم کار پیدا نکردم تا این که یکی بهم گفت اگه دوست داری برو معدن زغال سنگ زیر آب اونجا کار گر می خواد . حقوقش بد نیست ولی ریه تو که به هوای سالم عادت داری داغون میشه . یه مدت کار کردی می تونی یه کار بهتری واسه خودت دست و پا کنی . ازبس جلق زده بودم دیگه داغون شده بودم . دخترای خوشگلو می دیدم و حسرت می خوردم . کونای بر جسته ای که از پشت شلوارشون داشت می زد بیرون .. رفقای بد قیافه ای داشتم که که کلی دوست دختر داشتند و دوست زن . شوهر داراشونو از کوس می گاییدند و دخترا رو از کون و من دریغ از یک لباس درست و حسابی . بابا بهم می گفت بیا با هم تو مغازه کار کنیم . -پدر جون میخوای هیچی رو تقسیم بر دو کنیم ؟/؟  رفتم طرف زیر آب و کار اونجا رو قبول کردم . هفته ای یکی دوبار میومدم خونه .. خیلی کار خفه کننده ای بود . وقتی از معدن و اون سیاهچال میومدم بیرون تا یه مدت سر گیجه داشتم . بگذریم .. یکی از این روزا که داشتم از دخمه و سیاهچال میومدم بیرون یهو دیدم یه گرد و خاک و طوفانی همه جا رو گرفته و تمام درختا سرشون خم شده و آدم نمی تونه یه متری خودشو ببینه .. یا د این موضوع افتاده بودم که اخبار می گفت قراره درهمچین روز هایی یه گردباد بیاد که سر تا سر کره زمین رو بلرزونه و علتش هم تاثیر یه سری سیارات ونتیجه اش اخلال در وضعیت آب و هواییه .. ولی این جوری که من این وضعیتو می دیدم ترس برم داشت .. به نظرم اومد که روز قیامت رسیده و تا چند وقت دیگه باید بریم صحرای محشر . دوستام همه رفته بودند و من آخرین نفر بودم .داشتم نفس کم می آوردم . با این حال تر جیح دادم همون داخل بمونم و از معدن بیرون نیام . ترس برم داشته بود . فکر می کردم اگه بیرون بیام می میرم . ولی اگه روز قیامت شده باشه منم باید بمیرم .. این جوری حداقل راحت تر نفس می کشم و با ترس و لرز کمتری می میرم . ترس و وحشت داشت منو می خورد . گذشت زمانو احساس نمی کردم . حالم داشت بد می شد . تصمیم گرفتم که بیام بیرون ببینم چه خبره . منتظربودم جمعیت زیادی رو که تلف شده و افتادن رو زمین ببینم ولی خبری نبود . همکارامو دیدم که هرکدوم از یه گوشه وسنگری دارن از جاشون بلند میشن و من هم مثل آدمای مست در حالی که تلو تلو می خوردم رفتم طرف اونا .. وقتی چشامو باز کردم دیدم رو تخت بیمارستانم و بهم سرم وصله .  پدر و مادر و خواهرم دور و بر من بودند . یه همهمه عجیبی در محوطه بیمارستان بود .. سریع اونچه را که بر سرم گذشته بود بیاد آوردم -اینجا چه خبره بابام جواب داد هیچی پسرم الان تمام آزمایشگاههای دنیا و در مانگاهها و بیمارستانها دارن از مردا تست مردانگی و آزمایش اسپرم می گیرن . یه ویروس از دیروز همراه با گردباد تو تمام دنیا پخش شده که  وارد آب هم شده متاسفانه تازه متوجه این ویروس شدن که کار از کار گذشته تمام مردای دنیا که  از این هوای آلوده تنفس کردن و در این دوروزه آب خوردن عقیم شدن و هرکی آزمایش میده عقیمه . فقط رومردا اثر گذاشته و االبته این ویروس 24 ساعت پس از انتشار غیر فعال میشه ... یه خورده می فهمیدم و یه خورده هم نمی فهمیدم که چی داره میگه . فقط خوابیدم و وقتی که بیدارشدم  بابارو کنارم دیدم .. وقت اخبار شده بود .. مهمترین گزارش راجع به همین بود .. نسل بشر رو به انقراض است .. تقریبا مردان بشر خاصیت باروری خود را از دست داده اند . حتی کودکان و نوجوانان مذکر به سن بلوغ نرسیده که از آب و خاک روز گذشته استعمال کرده اند در معرض چنین مشکلی قرار دارند . بابررسی های به عمل آمده کودکان هم در آینده نمی توانند بار ور گردند . هم اینک از کشور های جهان گزارش می رسد که از یک میلیارد آزمایش و تست اسپرم به عمل آمده از مردان و پسران جهان حتی یک مورد مثبت باروری هم مشاهده نگردیده است . نابودی بشر درراه است . جهان به حیوانات سپرده خواهد شد . خداحافظ بشریت .. خداحافظ انسان .. -پدر اینا فیلمه یا دارن جدی میگن ؟/؟  -نه واقعیتیه .. منم عقیم شدم .. داشتم به این فکر می کردم که منم که از معدن اومدم بیرون حتما از اون خاکها تنفس کردم ولی اون موقع هوا شفاف شده بود .. ولی تا یه روز آب که نخوردم . چند روز بعد رفتم سر کار .. کارفرما اومد و گفت بدون بر گه آزمایش نمی تونی به کارت ادامه بدی .. تو تنها کسی هستی که آزمایش مردانگی ندادی -کاردرمعدن چه ربطی به آزمایش اسپرم داره -این دستور بالاست . اطلاعات و امنیت کشور دستور داده تا در برگه استخدام مردا وضعیت مردونگی اونا ثبت نشه حق کارکردن ندارن -یعنی اگه من نامرد باشم حق ندارم کار کنم ؟/؟ -اینایی که می بینی مشغولن همه شون عقیم یا به قول شمانامردن . خیلی هاشون هم هوس مردانگی ندارن و اون اشتیاق درشون از بین رفته درضمن همه اینایی که نابارورن تولید اسپرمشون هم به حداقل رسیده و شاید تا یه مدت دیگه قدرت تولید نداشته باشن و این یه سری عوارض جسمی براشون داره .. رفتم آزمایش دادم .. یه چند ساعتی رو تونوبت بودم . بااین که یه آزمایشگاه مجهزی درمرکز شهر بابل بود ولی چند ساعتی رو تو نوبت بودم . دومیلیارد از مردان جهان تا به حال آزمایش داده بودند حتی یک نفرشون قدرت باروری نداشتند . صدها زن جلو در آزمایشگاه اجتماع کرده بودند و منتظر بودند که قرعه شانس به اسم کی میفته .. منم آزمایش دادم . قرار شد خیلی زود جوابو بدن .. -آقای کوروش آریایی -منم بفرمایید خانوم .حاضره می تونم برم ؟/؟ -کجا بری با این عجله ؟/؟ آهای ملت این آزمایش کار من بود . کار من .اون باروره . اون می تونه . اسپرمش جواب میده . هم تولید می کنه هم حجمش خوبه و هم تعدادش .. درظرف کمتر از یک دقیقه دهها خبر نگار دورمو گرفتند . پخش مستقیم از تلویزیون مازندران و شبکه سراسری و خبر و کانالهای ماهواره ای  از یک بمب اتم هم قوی تربود .. داشت باورم می شد که دارم یه شخصیت مهمی میشم . دل هیشکی رو نمی شکستم . هرکی باهام مصاحبه می کرد بهش جواب می دادم . شعار زنای همشهری رو از پشت در های ازمایشگاه می شنیدم که یک دل و یک صدا فریاد می زدند درود بر کیر کوروش .. درود بر کیر کوروش و یه شعار دیگه هم این بود .. کوروش آریایی تنها امید مایی .. در همین لحظه در باز شد و عده ای مامور ریختند داخل .. -کی به شما گفت که مصاحبه کنین اونم پخش مستقیم به سراسر جهان مخابره کنین . این کار شما جرمه و امنیت ملی رو به خطر میندازه . کات کات کات .. بسه دیگه .. فقط دور و برکوروش خانو خلوت کنین .. -ببخشید من خودمم دوست داشتم مصاحبه کنم . خب با اجازه شما من برم -کجا ؟/؟ باید با ما بیایی . -ببخشید من کار بدی نکردم . این برگه رو باید بدم به سر معدنچی تا از فردا دوباره برم تو زغالدونی . -مثل این که متوجه نیستین شما قهرمان ملی هستین . شاید حاکم بلا منازع این جهان خاکی .. -من فردا باید برم معدن نمیخوام کارمو از دست بدم . حالیم نیست . دیدم یکی از اون اطلاعاتیها به اون یکی چشمک می زنه ومیگه مثل این که یارو تو باغ نیست حیف که دستور نداریم بزنیمش کوس خله هیچی حالیش نیست میخوام برم معدن کار کنم دیگه چه صیغه ایه ؟/؟ حیف که بهمون دستور دادن یه تار مو از سرش کم نشه و کاری نکنیم که اون دچار استرس شه . وگرنه این جور آدما خوراک منن . یه لقمه چپشون می کنم . ترس برم داشته بود گفتم بهتره همراهشون برم .. سوار یه ماشین با شیشه های دودی شاسی بلند شدم که خیلی با بوی چرمش حال می کردم . هرچی بود از بوی خاکه زغال خیلی بهتر بود . رسید یم سر کوچه مون از خوشحالی نمی دونستم چیکار کنم .. -از این طرفه خونه مون !از این طرفه ولی ماشین به راهش ادامه می داد .. -منو کجا می برین  این طرف می رسیم به آمل .. -بچه ها پس بریم یه خداحافظی با خونواده اش بکنه بد نیست . این دیگه تا تهرون پدر ما رو در میاره .. -تهرون چیه بابا من فردا با این جواب آزمایش باید برم معدن زیر آب .. -ببینم برگه اتو .. نشونشون که دادم یکی از اونا اونو گذاشت تو جیبش .. -حالا دیگه نمیری .. ده یازده تا ماشین کنار خونه مون نگه داشته بودند .. مادرم داشت خودشو می کشت . پدرم منو بست به فحش که چرا حرفشو گوش ندادم و تو مغازه رفیقش نشدم .. خواهرم هاج و واج  داشت منو نگاه می کرد و سر در نمی آورد که چرا این همه آدم مسلح و از ما بهتران دورم کردن -اینجوری بهم نگاه نکنین من آدم نکشتم . من رفتم جواب آزمایش بگیرم و نمیدونم دیگه چی شد . فقط شنیدم که تو سالمی و می تونی . کتایون من میخوام برم سر کار -داداششششش چی گفتی ؟/؟ وای وای چه معجزه ای ! تو  تا این لحظه بین چند میلیارد مرد دنیا تنها مردی هستی که قدرت باروری و اشتیاق مردانگی داری .. میشه گقت  تو در میان خواجه های دنیا استثنایی .. -کتایون تو رو خدا دست از سرم بردار . پیرزن همسایه باهام دوست نمیشه این شوخی ها چیه بامن داری ؟/؟ درهر حال با خونواده خداحافظی کردم و منو بردن طرف تهرون .. تازه داشت یه چیزایی دستگیرم می شد ولی نمی دونستم که میخوان باهام چیکار کنن . اصلا من چه به دردشون می خورم . بین راه تو پلور وایستادیم و یه چیزی خوردیم -آقا من پول ندارم حساب کنما .. اول لقمه تا اخر لقمه زهر ماریمون شد همش می ترسیدم منو قال بذارن و حساب غذا بیفته گردن من .. واییییییی یارو یه دسته تراول صدهزارتومنی از جیبش بیرون آورد و دو تاشو داد به صاحب رستوران و گفت بقیه اش مال خودت .. -چیکار کردی پول این همه غذا پنجاه تومن هم نمی شد .. وقتی رسیدیم تهرون اول منو بردن لباس فروشی و چند دست کت و شلوار شیک و پیرهن تمیز واسم گرفتند و منو بردن به یه ساختمون بزرگ و شیک .. افراد زیادی رو دیدم که نمی شناختم کین . چند تا آخوند هم داخلشون بودند . ظاهرا چند تا دکتر هم حضور داشتند .. بازم ازم آزمایش گرفتند و یه خورده نشستم با بقیه شوخی کردم و حسابی حال بعضی ها رو می گرفتم . دلم پیش این بود که نکنه کارم توی معدن زغال سنگو از دست بدم . نمیدونم واسه چی شناسنامه و کارت ملی و پایان خدمت منو هم از بابا ننه ام گرفته بودند . -خب واسش سریع پاسپورت جور کنین که بعدشم با جورشدن ویزا پرواز کنیم بریم اروپا ببینیم این پنج +یک چه آشی میخواد واسه مون بپزه . -ببینم این کوروش خان ما پاسپورت و ویزا می خواد چیکار کنه ؟/؟ همین که لای شلوارشه خودش پاسپورت خروجشه -فقط تا می تونی محافظو زیاد کنین . کاشکی اون احمقا امروز از تلویزیون این خبرو اعلام نمی کردن . می ترسم از این هواپیما ربایان .. -نترس اسکورت می ذاریم . درهر حال باید از این بیت المال و ثروت ملی نهایت استفاده رو بکنیم .. لعنتی ها منو می خواستن ببرن خارج از کشوربا این که خیلی هیجان داشت می ترسیدم  , همون معدن زغالو ترجیح می دادم ..-خب جواب آزمایش موفقیت آمیز بود . تبریک میگم . تو به اندازه هزاران هزار بمب اتم برای ما ارزش داری . اون انرژی هسته ای که تو داری دنیارو تکون میده . حالا اگه راست میگن بیان با ما مقابله کنن . -من نمی فهمم شما چی دارین میگین . من تازه از خدمت بر گشتم . میخوام کارکنم زن بگیرم .. مارو از نون خوردن نندازین . بقالی ما روزی پنج هزار تومن هم فروش ناخالص نداره . خواهرم مجرده و بیکاره .. منم زن میخوام .. نیاز دارم .. -ببینم چند تا زن میخوای ؟/؟  بر و بر نگاش کرده و گفتم مگه مردم چند تا زن می گیرن من که شیخ عرب خر پولدار نیستم برم چهار تا زن رسمی و چهل تا غیر رسمی بگیرم . همون یه دونه بسه . اگرم شد شریکی به یه نصفه اش هم قانعم .البته این جمله آخر مزه انداختن بود . - هی اسماعیل مثل این که این یارو خیلی پرته  -ببین داداش تو این قدر زن می بینی و این قدر باهاشون بر نامه میری که حالت بهم بخوره . کاریت نباشه . منم با اوسا کارت صحبت می کنم که اخراجت نکنن . به اون بغل دستیش یه چشمکی زد و فهمیدم که دارن دستم میندازن ... کلی باهام صحبت کردن و بازم یه خورده بیشتر موضوع رو گرفتم .. یه چیزایی می گفتند که باورکردنش برام سخت بود . می گفتند تو تنها مردی هستی که در روی این کره خاکی می تونی زنا رو حامله کنی و از طرفی شایدم تنها مردی باشی که میل جنسی داره . بعضی از اونایی رو که روبروم بودن انگار قبلا جایی دیده بودم . فکر کنم از اون کله گنده ها بودند . یه فیلم سکسی آوردند گذاشتند تو دی وی دی .. به عجب فیلمی بود .. همه شلوارشونو پایین کشیدند . من سختم بود . ولی با ملایمت بهم گفتند کوروش جان این یه آزمایشه واسه اطمینان کامل .. هنوز صحنه اول فیلمو ندیده کیر لعنتی شق شد . بقیه کیر ها خوابیده بود . حتی کیر اون چند تا آخوند . یه نفر که به نظر میومد سر گروه باشه گفت بچه ها این الماس شرق رو باید حفظ کرد . این یه الماسیه به بزرگی کوه دماوند .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

12 نظرات:

ناشناس گفت...

ایرانی جان ببخشید اینو می گم ولی چرت ترین داستانی بود که نوشته بودی البته این نظر من هست و دلیل نمی شه حتما درست باشه

ایرانی گفت...

این همون داستانیه که در یکی از پیامهای امروز صحبتشو می کردم .فعلا همین یه قسمتشو نوشتم و تا یه مدتی هم قصد ندارم قسمت بعدیشو بنویسم . خواستم خودمو میون یه کار انجام شد قرار بدم که هر موقع به قبلی ها یه سر و سامونی دادم اینو ادامه اش بدم .دیگه یه خورده هم تنوع لازمه .همش شده سکس با مامان , خواهر و برادر فامیل و ضربدری , خیانت ..خودش خوبه و سکس با این ماجراها هیجان انگیز تر میشه ولی باید یه خورده از یکنواختی هم در بیاییم .یه کاتالیزور هم لازمه . البته چند سال پیش یه ویدیویی دیدم از یه فیلم نیمه سکسی مربوط به اون موقع که خیلی بچه بودم یا هنوزبه دنیا نیومده بودم فکر کنم مال اواسط دهه پنجاه خودمون بود .اسم این فیلم بود تنها مردی که می تونه .شاید فقط چند دقیقه ای از این فیلمو دیده باشم ولی گفتم با یه الهام کوچولو و یه تغییرات عمده یه داستانی در این مورد بنویسم .تنها صحنه هایی که از این فیلمی که فقط چند دقیقه اشو دیدم یادمه اینه که مردای دنیا به غیر از یک نفر آب آلوده می خورن و عقیم و دچار ناتوانی جنسی میشن وفقط یه مرد صاف در رفته و قدرت جنسی داره و هر جا میره زنا به طرفش هجوم می برن . واسه این که اسم این داستانو بذارم فقط یک مرد یا تنها یک مرد, دو سه دقیقه ای فکر کردم واین عنوانو از نظر تاکیدی و موسیقی کلام بهتر دونستم .فقط میخوام که یک نکته قابل توجه دوستان یا دشمنان کپی بردار ذکر نکن به منبع و نویسنده باشه که من حتی به یک الهام کوچولو از یک فیلم سی و خوردی سال پیش که شاید یک در صد از خوانندگان ما هم اونو ندبده باشن اشاره کردم اونا چطور می تونن از همسایه داستان بگیرن و این همه بیخیال باشند و نه منبعی و نه نویسنده ای و تازه گاهی اسم داستانو هم قیچی کنند ؟/؟. من سختم بود یکی بخواد منو زیر سوال ببره . سرتونو درد آوردم .شب همگی خوش . شاد و خندان باشید ..ایرانی

ایرانی گفت...

با سلام خدمت دوست آشنای گلم و با تشکر به عرض می رسونم که قسمت اول نظرت چرت ترین نظریه که تا کنون در مورد داستانهام داده شده .از این نظر که این داستان تازه شروع شده .قسمت اولش که این قدر پر شور وفنی و با هیجان بوده و با اون بر نامه هایی که براش در نظر دارم شاید دست هر کی به هر کی رو هم از پشت ببنده وای به قسمتهای بعدیش . البته قسمت دوم نظرت رو کاملا قبول دارم .فعلا منتظر باش تا قسمتهای بعدیشو کی شروع کنم معلوم نیست . یه خورده از حال و هوای داستانهای کلیشه ای بیا بیرون .خسته نشدی ؟/؟ نیمه شب خوبی داشته باشی و خواب بقیه شو ببینی ...ایرانی

سعید گفت...

سلام
من از ایده این داستان خیلی خوشم اومده منتظر ادامه اش هستم

ایرانی گفت...

سپاسگزارم سعید جان ..از خوبی این داستان اینه که اولا می تونه یه حالت آن سوی مرزها یا فرا مرزی پیدا کنه و دست نویسنده بازه که همه مدل سکس هم درش بگنجونه و داستان رو هم طولانی در بیاره با سوژه هایی متنوع در هر منطقه ای که ماجرا اتفاق میفته و استفاده از نکات طنزی و طنز مخفی و پنهان نیمه آشکاری که مخصوص داستانهای سکسیه .واز طرفی قهرمان داستان می تونه مرخصی هم بگیره و سری به وطنش بزنه و یه ماجراهایی هم در کشور خودش ایران داشته باشه . تنها ایرادی که ازش میشه گرفت اینه که داستانش خالی بندیه ..درجواب باید گفت کدوم داستان سکسیه که درش خالی بندی نباشه جز یه خورده از اون داستانهایی که مربوط به دوست دختر پسراست که بازم خالی بندی و داستانه .زندگی یعنی خیال ..خیالی که ما خودمون تبدیل به واقعیتش می کنیم و یعنی واقعیت , واقعیتی که بازم خودمون تبدیل به خیالش می کنیم . البته این مدل داستانها رو فکر کنم جنس پسر یا مذکر بیشتر بپسندن .ازطرفی این نام و نام فامیلی که برای قهرمان داستان انتخاب کردم به عنوان کوروش آریایی بی دلیل نبوده ..هنوز قسمت دومشو ننوشتم منتظرم یه خورده فشار کار کم شه بعد .سعید جان روز و روز گار خوب و خوشی داشته باشی ...ایرانی

دلفین گفت...

ایرانی عزیز این داستان فکر کنم ادامه جالبی داشته باشه اینطور نیست

ABBAS گفت...

منم که مشکا پسندمم هم از داستانت خوشم اومد بهتره ادامش رو بنویسی و چند تا از داستانای قبلی هم تمومش کنی که دیگه خیلی داره طول میکشه آدم گیج میشه من که بعضیاشو نمیخونم تا تموم بشه که اینجور راحتترم دیگه گیج نمیشم موفق باشی

ایرانی گفت...

با تشکر از دلفین گلم و عباس آقای نازنین ! همان گونه که در بالا هم گفتم هر چند که هنوز قسمت دوم اونو ننوشتم ولی با این زمینه سازیهایی که در ذهنم انجام دادم خیلی از اصول را به طنزی مخفی گرفته وبا نگرشی خاص به نژاد آریایی و با اشاره به مسائل پیرامون کره خاکی ما و اشاره به واقعیاتی کلی ونوعی ذهنیت گرایی سعی دارم این داستان را در جهت خاصی پیش ببرم که دستم برای ورود دادن انواع سکسها منهای ضربدری باز باشد .چون تنها سکس کننده مرد تا آخر داستان همان گونه که از عنوانش مشخص است یک نفر بوده تعدا زنان زیاد می باشد .اما آنچه بیشتر از جریانات سکسی ارزش دارد تکیه کلامها سادگی بیان خیال پردازیها و خالی بندیهایی است که سعی دارم در آن وارد کنم . همان گونه که بارها گفته ام یک سکس مگر چند حالت دارد که یک نویسنده بخواهد به هزار حالت تشریحش کند که مثلا مطلبش یکنواخت در نیاید . واقعا کاریست بسیار دشوار . اصلا این مترادفات در ادبیات فارسی را بگو ..همین تشکری که از دوستان می کنم ..مثلا میگم ممنونم ..متشکرم ..سپاسگزارم ..دست شما درد نکنه ... اینا همه تکرار میشن و راهی دیگه نیست . سکس هم همینه ولی واقعا یه معجزه ای می خواد که در هزاران یا صد ها داستان طوری بیان کنی که کمتر یکنواختی اون به چشم بیاد . واسه همینه که بعضی ها به حق ممکنه از تکراری شدن بنالند .اما در بعضی از داستانها یک نویسنده ممکنه با زرنگی خاصی حتی یکی دو خط به بیان جریان سکس بپردازه ورد شه که در اون شرایط حق سکس ادا نمیشه بیان هم بخوای کنی باید طوری بگی که تکراری نشه و یا این که ممکنه اون نویسنده فقط سه چهار تا داستان نوشته باشه و اون ذهنش دیگه دنبال تکرار نره ..اینم از روضه خونی امروز غروب ..منم اگه فرصتی شد و قسمتی دیگه از این داستانو نوشتم حتما منتشرش می کنم .در مورد داستانهای نیمه کاره بگم که به هر حال یک دفعه نمیشه قیچی شون کرد . من حرف حرف بابا رو چند روز پیش در قسمت 25 تمومش کردم یعنی سه قسمت دیگه منتشر بشه تموم میشه و از سه هفته دیگه جانشین اون به اسم بابا تقسیم بر 3 منتشر میشه . دزد و کاهدان که این هفته تموم میشه . راز نگاه که هر موقع به قسمت 100 رسید به پایان می رسه و جانشین اون داستانی سکسی اجتماعی به نام هر جایی می باشد . مادر فداکار را که هنوز تموم نکردم و قصد دارم بعد از سکس با عمه سه تا سکس دیگه برای قهرمان داستان بذارم و تمومش کنم که در یک روند عادی تموم شه ویه داستان مامانی دنباله دار جاش میذارم که جای خالی این مدل داستانها احساس نشه منتها با سوژه هایی متفاوت با داستان قبلی ولی با نقش ویژه مامان ...پرواز هوس هم تقریبا به همین اندازه طول می کشه . داستانهایی مثل پرواز هوس , مامان آمپولی من و راز نگاه و مادر فداکار بین اواخر اردیبهشت تا اوایل خرداد ادامه دارن ..هرکی به هرکی به دادم برس شیطان که صحبت تموم شدنش نیست و شاید همین فقط یک مرد و یک عروس و هزار داماد که تازه شروع شده و آبی عشق چنین وضعیتی داشته باشند ..تولدی دوباره رو هم تو ذهنم گنجوندم که چه جوری تمومش کنم ولی اونم حالا حالا ها ولی نه به اندازه هرکی به هرکی ادامه داره . سیزده عشق که در قسمت سیزدهم تموم میشه . هرکدوم که تموم شه بالاخره جانشین اونم یه همچین شزایطی پیدا می کنه . قبلا هم گفتم داستانهای سکسی طوریه که قسمت به قسمت هم بخونی موردی نداره ..مثل بینوایان ویکتور هوگو نیست که دلت پیش این باشه سر نوشت کوزت چی میشه و یا آنا کار نینای تالستوی که ببینیم لوین و کتی به هم می رسن یا نه . می تونین هر قسمتشو یه قسمت جدا فرض کنین .داستانهایی مثل میسترس اسلیو لز بین و عشق بر تر از هوس که مثل ماشینایی که لایی می کشن و سبقت می گیرن به همون صورتم خودشونو می کشن حاشیه و به زودی کلکشونو می کنم .چون بعضی از داستانها به جایی می رسند که دیگه شیره شون کشیده شده . درهر حال از همراهی شما ممنونم و سپاسگزارم که وقتتونو صرف خوندن این مطالب می کنین .شاد و سر بلند باشید ..ایرانی

دلفین گفت...

ایرانی عزیز درباره همه داستان ها توضیح دادی وگفتی کی تموم میشه و جانشینش کدوم داستانه ولی درباره مامان تقسیم بر3و ماجراهای مامان زبل چیزی نگفتی

ایرانی گفت...

مامان تقسیم بر 3 رو قصد دارم به جای یکی از داستانهای مادر فداکار یا پرواز هوس قرار بدم که این دو تا داستان رو هنوز تموم نکردم ولی با ذهنیت گرایی خودم فکر می کنم تا یک ماه و نیم دیگه بکشه . چون سه قسمت جلوترشونو نوشتم و جا داره که اگه بخواد درست و حسابی تموم شه سه قسمت دیگه بعد از اونم ادامه داشته باشه .ماجراهای مامان زبل روهم خب بازم باید به جای یکی از این دو تا قرار داد که البته هیچکدوم از اینا رو هنوز یک کلمه اشو ننوشتم وطرح مامان تقسیم بر سه رو بیشتر تو ذهنم ریختم . یک وجه تشابه بابابا تقسیم بر سه داره و آن این که در بابا تقسیم بر 3 پدر از سه تا دختر یتیمش نگهداری می کنه و در مامان تقسیم بر سه مادر از سه تا پسر یتیمش ..ازاین سه تا عنوان فقط دو قسمت بابا تقسیم بر سه رو نوشتم .دومی اونو امروز نوشتم که از سه هفته دیگه به جای حرف حرف بابا شروع میشه ..ماجراهای مامان زبل هم همان طور که از اسمش پیداست یه مامانیه که شوهر نداره و برای این که خودشو از دست دور و بری ها خلاص کنه و به تفریح و سکس خودش برسه کلی نقشه می چینه و زبل بازی در میاره .البته این داستانو در یک نمای کلی طرح کردم و هنوز ریزه کاریهای اونو تنظیم نکردم .چون وقت زیاده و کارهای دست به نقد تر فراوون ..نیمه شب خوبی داشته باشی دلفین جان ..ایرانی

ارباب " کازه-کاگه" گفت...

دادا من تازه این داستانو دیدم. دمت گرم از خنده ترکیدم. عجب شاسکولیه این کاراکتر کوروش.
مرسی

ایرانی گفت...

ارباب خوبم امشب می رسیم به قسمت 34 . سعی کن خودتو برسونی . علاوه بر سکس مطالب قلقلکی و واقعیات زیادی درش هست که خالی از لطف نیست . شاد باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر