ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد 2

روز بعد با یه گروه چهل پنجاه نفره که هیشکدومشونو نمی شناختم و فقط انگاری سه چهار توشونو یکی دوبار تو اخبار دیده بودم سوار هواپیما شدم و اصلا نمی دونستم کجا میریم . قبل از رفتن تلفنی با کتایون صحبت کردم .. به من گفت فقط مفت خودتو نفروش که اصلا روی تو نمیشه قیمت گذاشت . چون تو تنها مردی هستی که می تونه و زن ذلیلهای دنیا سرشون پایینه و محتاج توان . این قدر ساده نباش داداش . تلفن ما تحت کنترله ولی خیلی چیزا ی دیگه دوست داشتم بهت بگم ... برای اولین  بار بود که سوار هواپیما می شدم . اگه سقوط می کرد چیکار می کردیم . از یکی از همراهانم پرسیدم ببخشید این هواپیما توپولوف که نیست . چون روسیه هر چی جنس آشغال مال زمان جنگ جهانی دوم خودش بوده و عتیقه های خودشو فرستاده این طرف .. من هنوز عروسی نکردم .. -ببین کوروش خان این کجاش به توپولوف می خوره . خیلی آروم به بغلدستی اش گفت میون این همه , قحطی آدم بود که تو میلیاردها جمعیت قرعه شانس افتاد به نام این ؟/؟  حالا که یه خورده به فضای هواپیما عادت کردم سر نشستن کنار پنجره با بقیه دعوا داشتم . بلایی به سرشون آوردم که مجبور شدن کنار پنجره جام بدن .عجب منظره ای داشت اون پایین . از بالای شهر ها و از دل ابر ها رد می شدیم و خیلی بهم حال می داد . از هواپیما سواری داشت خوشم میومد .. نزدیک رسیدن به مقصد بودیم که که از پشت بلند گو اعلام شد که کمر بندها رو ببندیم . منم کمر بند شلوارمو سفت کردم . نزدیک به نشستن روی باند فرود گاه بودیم که یهو یکی از اون کله گنده ها یه فریادی سر محافظ من زد و گفت این که کمر بندشو نبسته میخوای ما رو بیچاره کنی ؟/؟  میخوای از سر و ته دارمون بزنن ؟/؟  کمر بند صندلی رو با کمر بند شلوار اشتباهی گرفته بودم . چند تن از وزیر وزرا با ما بودند .در مورد طرز راه رفتن و صحبت کردن هم یه سفارشهایی به من شد که مجبور بودم انجامش بدم . این جوری که معلوم بود کشورهای بزرگ جهان جلسه داشتند و از کشور ما هم نمایندگانی اعزام شده بودند . نشست پنج به علاوه یک . معلوم نبود خب کوس خلا بگن شیش دیگه . مثل بعضی  ها که به جای سیزده میگن دوازده به علاوه یک . چند تا مترجم هم با خودمون داشتیم .. قرار بود یه میز گرد داشته باشیم ولی میز خیلی درازی بود . نمایندگان امریکا انگلیس فرانسه چین و روسیه به اضافه آلمان می شدند پنج به علاوه یک و به علاوه ایران .. اصلا نمی فهمیدم در مورد چی دارن حرف می زنن و من واسه چی اونجا هستم . فقط همینو می دونستم که همه شون دارن یه جور عجیبی بهم نگاه می کنن . آدم ندیده ان . راستش من تنها مردی بودم که می تونستم ولی هنوز از این مردونگی خودم خیری ندیده بودم . با این که هشت ده سالی می شد که بالغ شده بودم ولی دریغ از یک سکس خشک و خالی . چند بار فقط خونه دوستام با ویدیوهای قدیمی وی اچ اس چند تا نوار سکسی دیده بودیم . وایییییی پسر چند تا زن سانتی مانتال اومده بودند تو کنفرانس تا کیرم از پشت شلوار اونا رو دید بلند شد .. شانس آوردم که میزه از بس بلند بود تا نزدیک دهنمون می رسید . اولش نماینده امریکا صحبت کرد و بعدش هم انگلیس و بقیه کشور ها . ایران را عامل نا امنی منطقه می دونستند .. خب من اومده بودم چه غلطی بکنم هنوز نمی دونستم . فقط کتی بهم می گفت خودتو آسون نفروش .. پسر اینا اگه منو به کشور های دیگه می فروختند چه غلطی باید می کردم . تا آخر عمرم باید زن خارجی می گاییدم . نه من ارزشم خیلی بالا تر از اینا بود . کوس خل بازی رو باید میذاشتم کنار تصمیم گرفتم زرنگ شم . اینایی که جون به عزراییل نمی دادن و نمیدن منو آوردن اینجا تا بر سر من معامله کنند و من باید از این ویژگی خودم استفاده می کردم . دریغ از یک کوس . من دارم از بی کوسی می میرم اون وقت میگن تنها مردی که می تونه کوس بزنه .. بابا علی الحساب یکی بیارن .. ما که از بی کسی و از بی کوسی غش کردیم . واسه ناهارکه پا شدیم کیر وسط شلوارم عین لوله تفنگ اومده بود جلو . زنا با یه زار و التماس خاصی نگاش می کردند و مردای خارجی سر تکون می دادند و ایرانی ها ی خودمون هم با اظهار تاسف و شاید هم حسادت می گفتند یادش به خیر .. حیف چه دورانی بود و قدرشو نمی دونستیم . بعد از ناهار دوباره کنفرانس ادامه پیدا کرد . ظاهرا بر سر من دعوا داشتند .بحث سیاسی و اینایی در کار نبود . دولت میخواست رو من معامله کنه و امتیاز بگیره .. در اینجا حس مردم دوستی من گل کرد و فریاد زدم نمی دونم صحبتای من تر جمه میشه یا نه . من اگه اینجام به خاطر اینه که از حقوق ملتم دفاع کنم .. در همین موقع تلفن نماینده امریکا زنگ خورد و طرف هی سر تکون می داد . ظاهرا از کاخ سفید باهاش تماس گرفته بودند ... یادم رفته بود چی داشتم می گفتم ولی یه جوری ادامه دادم .. من از حقوق ملت خودم دفاع می کنم . تا ملت من در رفاه نباشند اگر مای دیک یعنی کیر خودم را از ریشه قطع کنم به خواسته های شما تن در نخواهم داد . ای امریکای گستاخ که هم از توبره می خوری هم از آخور و سی و خوردی ساله که خون ملت ما را در شیشه کرده ای وبیشترین منفعت از این تحریمها را خودت برده ای و می بری دلار هفت تومنی را کرده ای دو هزار تومن . چه سودی از این بالاتر ای امریکا !نخستین شرط این که با شما راه بیام اینه که تحریم اقتصادی و سایر تحریمها از دوش ملت قهرمان و دلاور ما بر داشته شه . من متعلق به دولت نیستم . من از آن ملت ایران هستم .. همه ایرانیهای حاضری که می خواستن سر من یک طرفه معامله کنند لال شده بودند . فکر کردن در آمد نفته .. در آمد حاصل از کیر با در آمد نفت و صادرات سایر کالاها فرق می کنه . یک قطره ازآب کیر به اندازه صدها بشکه نفت می ارزه . -تا دستور تحریم این سی ساله لغو نشه من هیچیک از زنهای غیر ایرانی را نخواهم گایید و آب آریایی را نثار دشت و صحرای غیر آریایی نخواهم کرد .. همراهان من بهم گفتند بابا این چه سخنرانی بود که کردی پاک آبرومونو بردی -بسه دیگه این قدر سنگ خودتونو به سینه نزنین . مگه من بد میخورم ؟/؟ کیر مال منه شما دارین روسرش معامله می کنین ؟/؟ اصلا این دو سه روزه یکی گفتین یه کوسی به عنوان دست گرمی و پیشکشی بیارین بزنم ببینم چه مزه ای میده ؟/؟ یکی از وزرا خندید و گفت این قدر بزنی که خودت بسوزی . ولی سعی کن رفتار درستی داشته باشی . به دولتت احترام بذاری -من با سیاست کاری ندارم . سیاسی نیستم . اصلا نمی دونم واسه چی اینجایین . انرژی هسته ای و این جور چیزا هم ربطی بهم نداره . یکی دیگه از وزرا بهم گفت کوروش جان ببین این کیر تو از هر بمب اتم و انرژی هسته ای قوی تره .. اینا حتما قبول می کنن که ایران از فشار تحریم خارج شه . ولی اینو دولت ایران از تو به عنوان یک میهن پرست میخواد کاری کنی که دیگه بابت مسائل هسته ای اذیتمون نکنن و دست از سر کچل ما بردارن . ما که نمی خواهیم بمب بسازیم . داریم غنی سازی می کنیم واسه نیروگاههای برقمون که تابستونا که کولر روشن کردیم پول برق زیاد نشه .. -به یک شرط این مسئله رو هم پیش می کشم که شما به خواهرم کتی کار کارمندی بدین ویه خونه بزرگ و تمیز برای ما تو بابل جور کنین وبقالی پدرمو تبدیل به سوپری کنین وگرنه من از این هسته ای ها چیزی سر در نمیارم .. همه اومدن جلو و ماچم کردن .. تاریخ مدیون توست کوروش آریایی -فقط یه خواهش دیگه ام دارم و این قدر از کوروش بزرگ  بد نگین . نگین که کاری واسه ملتش نکرد و این ها همه افسانه بوده وگرنه شما که از هرودت مورخ یونانی بالاتر نیستین .. -هرکاری بگی می کنیم فقط این هسته ای رو واسه ما ردیف کن .. نمایندگان این 6 تا کشور دعوا داشتند که من باید اول برم اونجا .. شرایط خودمو در مورد لغو تحریم و ادامه فعالیت هسته ای مسالمت آمیز واسشون گفتم . به تته پته افتادن و گفتن باید مشورت کنیم . نمی دونم داشتن به کجا زنگ می زدن .. نماینده امریکا زنگ زد به اسرائیل تا با اونا مشورت کنه -بدبخت بیچاره چه ربطی به اسرائیل داره مگه اونا ما رو تحریم کردند ؟/؟ یه مقدار پرتقال نارنگی اسرائیلی وارد می کردیم اونم دیگه نمی خواهیم . کارشونو کردند . یه شرط دیگه گذاشتم که هر زنی رو که گاییدم و زایمان کرد نام فامیلش مثل نام فامیل پدرش بشه آریایی . می خواستم دنیا رو آریایی کنم . در قبال شرایط من یه شرایطی هم اونا داشتند که ربطی به سیاست نداشت . بازم این امریکای لعنتی کارشو کرد و در پیش نوبتی و استفاده از من حرفشو به کرسی نشوند . قبول کردند که دیگه تحریمی در کار نباشه و ما هم به فعالیتهای صلح آمیز هسته ای خودمون ادامه بدیم . سر این که من چند وقت در این کشور ها دور بزنم چونه می زدند . دولت ایران می گفت که من باید اول برم چین . چون این چین ما رو تحریم نکرده بود و ما بهشون مدیونیم .. -حالم از این چینی ها بهم می خوره . حیفه که این نطفه و کیر آریایی حریم اونا شه . باید دهن این چینی ها رو گایید هر چی بنجل داشتن می فرستادن ایران . خوار مادر جنده تر از اینا این روسها هستن . ته دلم دوست داشتم برم امریکا و یه حالی بکنم . چین نزدیک به یک میلیارد وسیصد چهار صد میلیون جمعیت داره اگه قرار باشه من زنای یک مدل اونجا رو بگام که همون اول پس میفتم ..راستی من چه جوری میخوام حریف اونا شم . این آرش کمانگیر کمانو ول کرد و رفت . کوروش آریایی بدبخت باید هر روز کمان کشی کنه . قرار داد ها رو تنظیم کردیم . ظاهرا با سران دولتهای دیگه هم تماس گرفته شد و به اونا وعده وعید هایی داده شد که رضایت اونا رو هم جلب کردند . این از ما بهتران دیگه مستقیما نگفتند که تمام این خدمات و پیروزیها به خاطر کیر راهگشای منه اونو به حساب پیروزی خودشون گذاشتند و یه جشن هسته ای حسابی و خروج از تحریم راه انداختند . آنچه که برام مهم بود مردم کشور من بودند که مشکلات اقتصادی داشت فلجشون می کرد .البته ملت می دونست که همه اینا زیر کیر منه وحتما  خواهرم کتی به اندازه کافی تبلیغات می کرد که داداشش خودشو وقف ملتش کرده .  حساب کرده بودم که اگه در هریک از این کشور ها حتی اگه بخوام  فقط یک روز بمونم که همچین چیزی نیست با توجه به کشورک هایی که وجود داره تا یک سال دیگه هم ایران برو نیستم .درهرحال واسه رفع این مشکل اون روز قرار داد تنظیم کردیم که در هر ماه 5 روز مرخصی ایران داشته باشم و بعد از یکسال هم یک ماه .. تا ببینیم تکلیف چی میشه .. چند تا بادی گارد از کشورهای میزبان و از سفارت ایران در آن کشور ها همیشه باهام باشن .. دوباره زنگ زدم واسه کتی تا باهاش خداحافظی کنم -کتی جون من دارم میرم امریکا . معلوم نیست چند وقت اونجا بمونم .. -داداش حواست باشه .. -کتی جون  من هر کاری که می تونستم کردم . شاید خودمو قربونی کرده باشم . به تحریمها خاتمه دادم . راه فعالیت هسته ای رو باز کردم .. -داداش یه چیزی رو فراموش نکن شمعی که به خانه رواست بر مسجد حرام است . زنای کشور بیش از هر وقت دیگه ای به کیرت نیاز دارن . حواست باشه ما رو فراموش نکنی داداش ..مادر از گریه نمی تونه باهات حرف بزنه  . بابا هم همین طور . همین حالا بهمون یک میلیارد تومن پول دادن به عنوان کمک و منو هم قراره تو یکی از بانکها استخدام کنن . -کتی جون الان یکساعت نمیشه که من ازشون خواهش کردم -داداش فدات همه از صدقه سری شما و کیر شماست . مواظب کیر خودت باش . یادت باشه واسه آشناهات سالم نگه داشته باشی . -آبجی من ماهی 5 روز مرخصی دارم .. -پنج روز رو از اون ور آب سه روز حساب کن . دوروزش رفت و بر گشته .. مواظب خودت باش . زیاد خودتو هلاک نکن .. حداقل باید دوازده سال عذاب بکشی تا نیروهای کمکی و اون بچه هایی که از تو به وجود میان اگه پسر باشن بتونن کمک حالت شن .. -کتایون دیگه تا اون وقت هیچی ازم نمی مونه . اشک از چشام سرازیر شده بود . این چه نعمتی بود که نصیبم شده بود . حتی یک کوس و کون نگاییده بودم . می خواستیم بریم که دیدم نماینده آلمان با مترجم ایرانی منو کنار کشیدند و گفتند چقدر می خوای تا یه نوبت زود تر به ما بدی . هرچی باشه ما هر دو از نژاد آریا هستیم . ایران و آلمان رگ و ریشه شون از یک نژاده .. راست می گفت من تو تاریخ خونده بودم که چهار هزار سال پیش قوم آریا  به علت سر ما و یخبندان واز بین رفتن چراگاهها  در جنوب سیبری و شمال قزاقستان کنونی به دو دسته تقسیم شدند و حتما صحنه خداحافظی با شکوهی هم داشتند .عده ای به طرف غرب روسیه و شرق اروپای کنونی رفتند و عده ای به طرف جنوب و ایران فعلی و چند کشور دیگه .. خیلی متاثر شدم ..-داداش به این آلمانیه بگو که آریایی هیچوقت هم نژاد خودشو فراموش نمی کنه دراولین فرصت زنای آلمانی رو هم به فیض می رسونم . من دیگه چیکار کنم . هیئت همراه ما بیشترش بر گشتند ایران و منو با چند تن از محافظین ایرانی و امریکایی روانه واشنگتن کردند . هواپیما که بلند شد تازه فهمیدم که  جلسه و نشست در تر کیه بوده . امریکا کشور زیبایی بود .تعریفشو زیاد شنیده بودم . دوست داشتم برم به غربش به منطقه کالیفر نیا . ولی پایتخت در شرق آن قرار داشت و با هواپیما بین سه تا چهار ساعت می کشید که از غرب تا شرق امریکا رو بری . تو راه بازم کنار پنجره نشسته بودم .آبهای اقیانوس اطلس و چند دریای دیگه منظره زیبایی درست کرده بود . کوس خلی ام گل کرده بود و به همه اعلام کردم تو رو خدا از طرف مثلث بر مودا نرین که ما رو مثل یک آهن ربا با خودش می کشه تو آب . واشنگتن شهر قشنگی بود . با ساختمونایی که چند مدل از اونا رو سر مایه دارای شهرمون تازگیها در یه گوشه کنارایی ساخته بودند . با اسکورت و کلی محافظ وارد کاخ سفید شدم .- حواست باشه هر اتفاقی که اینجا میفته باید زبونت قرص و محکم باشه -مگه میخواهیم خلاف یا حمله نظامی بکنیم ؟/؟ -خلاف که چه عرض کنم باید چند تا زن عظیم الشان رو بگایی -ببینم یک دفعه ؟/؟ -اون دیگه بسته به خودت داره ؟/؟ -ببینم اینجا کاخ سفیده یا جنده خونه ..-هیس زشته این دور و بر همش دور بین کار گذاشتن . -من که چیز بدی نگفتم . از من و همراهان یک پذیرایی درست و حسابی کردند . -ببینم من که اون داخل مشغولم شما باید دور و برم باشین ؟/؟ -تازه علاوه بر ما چند تا نگهبان امریکایی هم کشیک می کشن ..-این دیگه چه جورشه ..تو کاخ سفید که دیگه همه چی امنه .. -کار از محکم کاری عیبی نمی کنه . -حالا نمیشه  گاهی وقتا شما به جای من جورشو بکشین ؟/؟ ..بد جوری سوتی داده بودم . -کوروش جان اگه کوروش هخامنشی می خواست مثل تو باشه ما دیگه امروز کشوری به نام ایران نداشتیم . پدرت خوب مادرت خوب اگه کیر ما بلند می شد که دیگه غمی نداشتیم و سراغ تو نمیومدیم . خواب دیدی خیر باشه .. وای پسر! محافظان رفته بودند دور ساختمون و محوطه جنده خونه یا همون سکسگاه . یه هیجان خاصی بهم دست داد .من نباید سوال می کردم کی رو میخوام بگام . سیاه پوست بود یا سفید پوست نمی دونم .می خواست وزیر امور خارجه باشه زن رئیس جمهور باشه نباید کاری به این کار ها می داشتم . این امریکای لعنتی همه جا باید مخفی کاری کنه . هر چی می کشیم از دست اونه . فقط دنبال منافع خودشه . دستش با دست  شیطان تو یک کاسه هست . من چه طور می تونم از پس این زنا بر بیام  . خیلی خوش تیپ و خوش عطر کرده بودم . رسیدم به جایی که با چند تا پله می رسیدم به یه طبقه بالاتر سرمو بالا گرفته و اون بالا یه حوری بهشتی رو دیدم . وایییییی عجب چیزی . یه لباس خوای یه سره توری تنش بود که زیرش نه شورت پوشیده بود و نه سوتین . کون نگو معرکه بگو . یه ده سالی ازم بزرگتر نشون می داد ولی با موهایی بلوند و چشایی آبی دلمو برده بود . با دست بهم اشاره زد که بیام بالا ..منم مثل آدمای زن ندیده و گرگهای گرسنه چند تا پله یکی کرده و مثل گرگهای وحشی خواستم خودمو بهش برسونم که سر خوردم و کله معلق شدم که دستمو گرفتم به نرده تا از عقب سر نگون نشم ..-خانوم خوشگله ترسید ولی من درد رو خوردم و دوباره رفتم طرفش .. ..ادامه دارد ..نویسنده ..ایرانی 

6 نظرات:

ایرانی گفت...

با سلام خدمت خوانندگان عزیز و دوست داشتنی ! قرار نبود قسمت دوم این داستانو به این زودی بنویسم ولی واسه این که یه خورده زود تر مقدمه چینی ها تموم شه و روند داستان بیشتر مشخص شه گفتم بد نیست علی الحساب یه قسمت دیگه از این داستانو بنویسم و منتشرش کنم . همین چند دقیقه پیش تمومش کردم . روزگار به کام همه تان شیرین باد !..ایرانی

علی تنها گفت...

بسیار عالی هستش.
اگه میشه هر چه زود تر بقیه اش رو بنویس.
راستی با توجه به داستان های زیادت اگه امکان داره اول قسمت جدید هر داستان یکی دو خط از گذشته داستان بنویس آخه ما یه خورده فراموش کاریم یادم میره مثلا" داستان قبلی موضوش چی بود و کجا تمومک شد.
به امیر حماسه 100 هزار نفری فردا در استادیم آزادی .
من فردا میرم اگه دوست داری تو هم بیا.
bedro0d . . .

hamin . . .

دلفین گفت...

دمت گرم ایرانی عزیز بازهم یه داستان جالب دیگه

ABBAS گفت...

من که میگم کارت درسته قبول نمیکنی اینقد که این داستان میسترس لزبین چیه اسمشم یاد نگرفتم البته هنوز نخوندم سریع آپدیت میکنی اون داستان تولدی دوباره و این داستان رو بزار

ایرانی گفت...

با سلام به علی آقا و دلفین جان ! در مورد اشاره به گذشته داستان اگه شلوغ نمی شد و امکانش بود بد چیزی نمی شد ولی این چیزا بیشتر تو فیلمها مده یا تو داستانهای دنباله دار مجلات . سبک داستانهای سکسی طوریه که گاهی باید به اندازه نصف داستان هر قسمت تو ضیح قبلو بنویسی ویا فکر کنی که لپ کلام چی می تونه باشه و منم وسواس, ممکنه کلی رو این مسئله که باز نگری شایسته تر برای خوانندگان گل چی می تونه باشه زوم کنم و.......بگذریم . پس علی جان تو هم مثل ما قرمزی ..امیدوارم فردا ببریم ولی حریفای اصلی و سنگین تری داریم . خیلی دوست دارم بیام استادیوم ولی در چند سال اخیر یکی دوبار بیشتر نرفتم .قبلا خیلی می رفتم ولی راستش تو خونه تصویر بهتر معلومه تو استادیوم هیجانش بیشتره .خدا نگه دار شما دلفین مهربان و علی آقای عزیز ..ایرانی

ایرانی گفت...

باسلام به داداش عباس گلم ..علت سریع آپدیت کردن این میسترس اسلیو یکی این که این میثم خان ما واسه اولین بار با شوق و ذوق و ..یه در خواستی داشت و منم نمی دونستم این داستان رو کجا لایی جاش بدم بعد این که خیلی از قسمتهای اونو بسیار راحت و سریع نوشتم چون روندش طوریه که مثلا تعدا دهنر پیشه هاش کم هستند ..سکس و بر نامه هاش یه بر نامه های کلیشه ای از پیش تعیین شده هست و یه روشی هست که بیشتر در خارج پیاده میشه و عجیب و غریبه ..و در سه چهار قسمت دیگه هم سعی می کنم تمومش کنم حالا علاقه هست دیگه ولی بعضی از داستانها را باید با تامل بیشتری نوشت . درمورد داستان فقط یک مرد سعی می کنم اگه از بقیه داستانها عقب نمونم بیشتر منتشرش کنم یعنی زود تر و با فاصله زمانی کمتر . چون من خودم اعتقاد عجیبی به داستان فقط یک مرد دارم و می تونه کلی سوژه داشته باشه . حتی در خالی بندیها و اغراق هاش یه نکات خاص و یه نیش ها و لرزشهایی وجود داره که خواننده با یه خورده تامل و دقت خیلی راحت می تونه متوجه این نکات حساس بشه و من افتخار می کنم که برای خوانندگانی که هر کدومشون مثل شما یه استاد با کلاس و با فر هنگند می نویسم .ممنونم عباس آقا که با همه مشکل پسندی به من دلگرمی میدی تا با توان بیشتری در خدمت تو عزیز و سایر عزیزان باشم ...ایرانی

 

ابزار وبمستر