ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هر کی به هر کی 31


مادر بزرگ ,  تن کوفته امو که دید منو رو تخت خوابوند و با یه مشت و مال درست و حسابی حالمو جا آورد و کوفتگی رو از تنم خارج کرد  .با گرمای ماساژ اون خوابم گرفته بود . کیرمو که هنوز شل بود گذاشت تو دهنش و با چند تا اشاره و میک و لیس زدن شقش کرد .. اندامش خیلی باحال تر و خواستنی تر از دفعه قبل شده بود و نسبت به اون نوعی احساس قدر شناسی هم می کردم . یه خورده که حس کردم سر حال ترم اونو روبروم قرار دادم و افتادم به جونش . به خاطرهوس از یه طرف و شوق و ذوقی که از روبرو شدن با آهو داشتم و حس قدر شناسی نسبت به اون آنچنان حالی با پری جون کردم و حالی بهش دادم که فکرشو نمی کردم  -آریا فکر نمی کنی کیرت این دفعه کلفت تر شده باشه ؟/؟ -تو هم فکر نمی کنی خیلی خوشگل تر و جذاب تر و جوون تر شده باشی ؟/؟ -آریا جدی میگی ؟/؟ قربونت برم من . بگو بگو بکن . دردم میاد ولی کیف می کنم . کونمو جربده . بذار رگهاش پاره شه . نمی دونی چقدر از درد کون حال می کنم . محکم بزن به کونم تا ته سوراخ کونمم فرو کن . می خوام وقتی که رفتی حس کنم هنوز کیرت تو کون منه و داره اون میگاد . -پری پری پری ناز من . قربون لبات برم عزیز . لباشو داشتم و مچ دستمو فرو کردم تو کوسش و با حرکتای شدید و سرعتی همراه با بوسیدن و گاییدن کونش اونو به ار گاسم رسونده و در جا تو کونش خالی کردم -جوووووون پری حس می کنم خستگیم در رفت -من یه کیفی کردم که تا یه هفته شارژ شارژم با پدر بزرگت کل کل نمی کنم ... یه چند دقیقه ای رو مثل عاشقا و معشوقا درددل کردیم و بعد -خب آریا جون کی وقت بذارم که آهو بیاد و قال قضیه رو بکنی . ببینی می کشه و می تونه حریف چند تا مرد بشه یا نه ؟/؟ می دونم از بس دوستش داری دلشو نمی شکنی . هر چند جثه اش ضعیف به نظر می رسه ولی بنیونه اش خوبه . ولی میگن مردای شرق آسیا زیاد اهل حال نیستن و زود وا میرن یعنی کیرشون حال نمیده و زود خالی می کنند ممکنه این بیحالی به آهو هم سرایت کرده باشه -اتفاقا بر عکسشم ممکنه صدق کنه . ممکنه آهو تشنه باشه و دوست داشته باشه با یه فشار قوی تری خودشو ارضا کنه . حس کردم دو سه روزی می کشه تا من روبراه شم ولی پیش خودم حساب کردم تا تنور گرمه باید نونو بچسبونم . ممکنه یه حوادث غیر منتظره ای پیش بیاد و بر نامه بهم بخوره  -پری جون برای فردا وقت بذاری بد نیست .. بالاخره به یه صورت دیگه دارم به آرزوم می رسم . زن چینگ چانگ چونگ  در اختیار من قرار می گیره . زنی که من عاشقش بوده و هستم ولی چاره چیه اون حالا از دواج کرده و رفته . کاش سر گلشو هم من می چیدم . اون موقع می تونستم آرامش بیشتری داشته باشم . ولی در حق من خیلی نامردی شده بود .. قرار گذاشتیم که فردا بعد از ظهر در اتاق امتحان از آهو خانوم تست بگیرم . صبح باید می رفتم کلاس .. تا می تونستم رفتم زیر دوش آب داغ .. طوری ورزش و نرمش می کردم که انگار می خوام در یک مسابقه بزرگ ورزشی شرکت کنم . صبح  به بهانه بیماری نرفتم کلاس در عوض به خود سازی خودم پرداختم . بازم کوه به کوه نمی رسه آریا به آهو می رسه . دوروز قبل ننه شو گاییده بودم . حالا نوبت دختره بود . حقشون بود . باید طوری می گاییدمش که حساب کار دستش بیاد طوری باید دردش می آوردم که بفهمه دل کسی رو درد آوردن یعنی چه .. ولی راستش می دونستم وقتی ببینمش سست سست میشم . وقتی ناهارمو خوردم هر کاری کردم خوابم نبرد . رفتم خونه مادر بزرگ . آهو هیجان زده تر از من بود .. اون قبل از من خودشو به محل امتحان رسونده بود . خیلی به خودش رسیده بود .. هنوز تصور یه چهره دخترونه بدون میکاپ رو از اون داشتم ولی اون ابروهای کوتاه و دخترونه اش کمونی شده بود . لبای غنچه ای و کوچولوش با یه روژگوجه ای بر جسته تر و کلفت تر نشون می داد  . مژه های مصنوعیش چشاشو درشت تر کرده بود  .بی نهایت هوس انگیز شده بود . روسری به سرش نبود . موهای بلندشو کوتاه کرده بود .. از مشکی به رنگ بلوند در آورده بود .. با یه بلوز و دامن کوتاه جلوم سبز شده بود . دامنی چسبون و بلوزی که چاک سینه هاشو به خوبی نشون می داد . به سلام گرم اون پاسخ سردی دادم . مادر بزرگ صحنه رو ترک کرده بود و من راحت می تونستم حرف دلمو بهش بزنم . جالب اینجابود که دوساعت بعد از این مادر بزرگ می خواست از شوهرش چینگ چانگ چونگ تست بگیره . غصه اش شده بود از این که این چینی ها با اون کیر نصف و نیمه شون حال نمیدن و همش می گفت زود قال قضیه رو می کنم . حالا نگفت  قبولش می کنه یا تجدید دوره اش می کنه . -آریا می دونم خیلی باهام لجی ولی تقصیر من نبود . بلوز و دامنشو در آورد و منم خودمو تا اونجایی که یه شورت پام بود لخت کردم .. دوتایی مون رفتیم رو تخت . حرکاتمون شبیه این بود که آهو مث یه جنده خودشو لخت کرد تا من اونو بکنم ولی من دوست داشتم از سکس با اون واین توفیقی که نصیبم شده نهایت لذتو ببرم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

8 نظرات:

علی تنها گفت...

سلام
اندازه این داستان خیلی کمه زود تموم میشه یه خورده اگر امکانش هست بیشترش کنید.

ایرانی گفت...

با سلامی دیگه به علی آقای نازنین ! سعیمو می کنم ..درعوض این داستان هفته ای دوبار منتشر میشه ..هرچند داستان فقط یک مرد رو که گستردگی سوژه داره فعلا و تا اونجایی که بتونم روزانه و به طور مرتب منتشرش می کنم مگر این که یه روز برسه که دیگه در اون روز قسمت جدیدشو ننوشته باشم . در هر حال برای نوشتن هر داستان علاوه بر داشتن فرصت باید فکر کرد و سلیقه ها رو در نظر گرفت و علاوه بر اون یه سلیقه و تاثیر عمومی هم وجود داره که یک نویسنده با تجربه خودش به جنبه عمومی قضیه هم باید توجه کنه و ادیت هم باید بکنه سلیقه های عمومی رو میشه به هیجانی که در سکس وجود داره و رابطه های لطیف و کلام سکس و مسائل پر تنش آن تشبیه کرد و مثال زد و سلیقه های خصوصی مثلا یکی از این که یه مطلبی در مورد علاقه کسی که هنگام سکس از لیسیدن عرق و ترشیدگی طرفش نوشته شه خوشش میاد و یکی بدش میاد و چندشش میشه ..ومن در داستانهایی که به اختیار خودم می نویسم سعی می کنم به جنبه عمومی اون بیشتر توجه کنم هر چند راضی نگاه داشتن همه در آن واحد کار سختیه ولی خوشحالم که دوستان و همراهان خوبی مثل شما و تو علی آقای گلم دارم .پاینده باشی ..ایرانی

jemco گفت...

عالی بود
حسته نباشی داداش گلم

ایرانی گفت...

متشکرم جمکوی گل و نازنین .روز گار به کامت باد ..ایرانی

جيبر گفت...

بازهم مثل هميشه عالي بود

ایرانی گفت...

ممنونم جیبر جان .روزت خوش ..ایرانی

ارباب " کازه-کاگه" گفت...

بهتر از این دیگه نمیشه.
اما اگه شما هستی... بهترشم میکنی.
مرسی

ایرانی گفت...

متشکرم ارباب کازه کاگه گلم .نظر لطفته شاد باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر