ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

تولدعشق و هوس 2

من دوستای خودمو خوب می شناختم . می دونستم که اهل حالند ولی اگه یهوبهشون بگی لخت شی ممکنه شوکه بشن . .شب قبل از تولد ,  مامان و پنج تن از بیوه های دعوت شده به مراسم دوازده نفره ما با هم یه نشستی داشتند که منم برای دقایقی چند با اونا بودم . چون باهام خیلی صمیمی بودند و حتی یکی دوبار بعضی از اونا یه نظری هم بهم داشتند و راستش منم بدم نمیومد که باهاشون طرف شم ولی مامان جریانو فهمید و به اونا تذکر داد . خیلی راحت حرفامونو به هم می زدیم ولی مودبانه با رعایت ادب و نزاکت و احترام متقابل . اونا بین سی تا سی و پنج سالشون بود و مامان منم سی و شش . اسمهای قشنگی هم داشتند . بیتا , درسا , لیدا , نینا وویدا . یکی هم از یکی خوشگل تر . وقتی باهاشون در میون گذاشتیم که قصد چه کاری داریم همه شون فریادی از خوشحالی برآورده و اوخ جون اوخ جون می کردند  -وای چه کیفی داره . -همش دوست داشتم یه دوست پسر خیلی کم سن تر از خودم داشته باشم . خسته شدم از بس با پیر مردای غر غرو پلکیدم . چه حالی میدن این جوونا .. مامان با آرنج به پهلوی اونی که از این حرفا می زد کوبید که یعنی خفه شه . ظاهرا ملاحظه منو می کردند . طرف که فکر کنم بیتا بود به محض این که متوجه شد داره سوتی میده عذر خواهی کرد و به حرفش ادامه نداد ومامان سکان حرفو تو دستش گرفت . بچه ها ما می خواهیم فقط لذت ببریم . یه سکس پارتی درست و حسابی داشته باشیم . نشون بدیم که وقتی هم که هیچ حجابی بین ما نباشه می تونیم به خودمون مسلط باشیم و از زندگی لذت ببریم .بزنیم بگیم بخندیم خوش باشیم و حال کنیم . در کنار هم سکسی سکسی و لخت مادر زاد .. بدون این که مسائل دیگه ای در میون باشه .. زنای بیوه بر و بر همدیگه رو نگاه می کردند  . طوری که انگار مامان داره حرفای شاخداری رو بهشون می زنه . نمی دونم چرا حس می کردم قضیه نباید اونی باشه که داره مطرح میشه . من فقط می خواستم این جوری یه حالی کرده باشم . نمی دونم اونا به چی فکر می کردند . تو خونه دوستام فیلمهایی رو از جوامع غربی دیده بودم که زنا و مردای لخت خیلی عادی تو ساحل کنار هم راه می رفتند و مثل ایرونی های خودمون حریص نبودند . دوست داشتم اون فر هنگ هم درمیان ما رسوخ پیدا کنه ولی نمی دونم حتما این خانوما یه بر داشت دیگه ای می کنن . این بار من لب به سخن باز کرده و گفتم ببخشید خانوما من به دوستام نمی خوام چیزی بگم . هم این که دوست دارم براشون سور پرایز باشه و هم این که اگه از اول بخوام این مطلبو بیان کنم می ترسم بعضی هاشون بر خلاف علاقه ای که دارن یکه بخورن و قاطی کنن و نیان . شما چه راهکار هایی دارین که وقتی که در ابتدای مراسم گفتیم که همه باید لخت شیم اونا طفره نرن و این کارو انجام بدن .. درساگفت اگه اجازه هست من نظر خودمو بگم  -خواهش می کنم بفر مایید  -من عقیده ام اینه اول یه نیمساعتی با هم گرم بگیریم و ما زنا با تر فندهایی که خودمون می دونیم ذهن و فکر و چشم و وجودشونو آماده کنیم بعد که تونستیم رگ خوابشونو در دست بگیریم انوشا جون می تونه اعلام کنه که یه پارتی سکس سکس سکس و داغ داغ داغ داریم و همه باید لخت مادر زاد شن . -اگه اینجا بعضی از پسرا تاب نیارن و در رن چی -اولا نمی ذاریم کار به اونجا بکشه  .درثانی تا بیان فکر کنن ببینن چی شده ما زنا خودمونو لخت می کنیم . لخت مادر زاد . دیگه امید جان !  با پاهای سست و لرزون کدومشون می تونن فرار کنن . تو هنوز زنا رو نشناختی . این مامانت تو رو تو خونه حبس کرده و نمی ذاره که ما بهت یه خورده از اون آموزشهای لازمو بدیم . از اون واکسنایی بهت بزنیم که وقتی با یه دختر روبرو میشی دست و پاتو گم نکنی و بدونی که باید چیکار کنی . درسا راست می گفت . این دوستایی که من می شناختم اینو دیگه نمی تونستن تحمل کنن . درجا میخکوب می شدند .. خود من از فکر این صحنه ها هیجان زده شده بودم . دوباره یاد این موضوع افتادم   که آیامامان منم باید سکسی  کنه .؟/؟ باید زود می جنبیدم تا غیر من با کس دیگه ای نرقصه . نمی تونستم تحمل کنم کسی به اندامش مخصوصا قسمتهای ممنوعه اش زل بزنه . ولی اگه اون بخواد بره طرف یکی از پسرا چی .. فکرمو از این مسائل منفی خارج کرده و به جنبه های مثبت آن چسبیدم هر چند این افکار منفی بازم میومد سراغم و داشت آتیش به جونم می زد . رفتم تو اتاق خودم ولی از بس سر و صدای زنا بلند بود و بیخیال شده بودند که هر چی می گفتند رو می شنیدم . -انوشا جون تا کی می خوای به خودت سختی بدی الان جوونی گوشتت خریدار داره  . پاشو برو دست یه مردی رو یه پسری رو بگیر باهات حال کنه  . فردا بهترین موقعیته  -تورو خدا از این حرفا باهام نزنین -یعنی می خوای بگی تو هوس نداری ؟/؟ تا کی می خوای خودتو علاف پسرت کنی نمیگیم نکن . به فکر خودتم باش . نکنه توقع داری امید بیاد با مامان انوشاش حال کنه . من که این طور فکر می کنم . آخه کدوم مادره که تو خونه لخت بگرده و کوس و کونشو به پسرش نشون بده . پسرشو حموم کنه . پسره هم اونو حموم کنه . به تن و بدن هم دست بکشن  . من اگه همچین پسری داشتم کاری می کردم که هرروز منو بگاد -ولی امید از اوناش نیست -مگه تو هستی ؟/؟ خوب سوتی دادی پس تو هم دلت می خواد -نه اصلا منظورم این نبود ... نمی دونستم مامان طوری با این دوستاش صمیمی شده که ریزه کاریهای زندگی ما رو هم واسشون تعریف کرده . اصلا ازش همچین انتظاری نداشتم . ولی خب این دوستاش هم از یه چیزای منطقی حرف می زدند . مامان از 22 سالگی تا حالا که 36 سالشه خودشو علاف من کرده بود و بچه تر که بودم و هنوز به سن بلوغ نرسیده بودم یه روز دیدم که مامان رو تخت دراز کشیده و لخت مادر زاد پاهاشو به دو طرف دراز کرده و یه بادمجون دراز و کلفت رو فرو می کنه تو کوسش و می کشه بیرون . از بس بیحال شده بود دیگه توجهی نداشت که من کنارش وایسادم . هرچند من کنار اون می خوابیدم ولی اون روز من از مدرسه زودتر بر گشته بودم و حواسش نبود که دارم اونو می بینم -مامان حالت خوبه ؟/؟ چرا بادمجونو فرو می کنی اونجات -دستپاچه شد و صورتش مثل گچ سفید شده بود . -چیزی نیست پسرم . دور و برش و اون داخل خارش  زیادی داشت و منم این جوری می خواستم بخارونمش  . -مامان اگه دوست داری من این کارو واست انجام بدم . می خواست بگه آره اینو از نگاهش فهمیدم ولی نمی دونم چرا پشیمون شد .. با همه این احوال دوست نداشتم یه مرد دیگه رو کنار مامانم ببینم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

13 نظرات:

امیرسکسی گفت...

با درودی دیگر به همه خوانندگان بازدید کنندگان و نظر دهندگان این سایت و دوست و برادر و همکار خوبم ایرانی عزیز .. جا دارد که از همه شما که با پیامهای پرشور خود همراه ودلگرمی بخش من و ایرانی عزیز هستید نهایت تشکر رانموده و این انتظار را داشته باشم که دوستان و خوانندگان بیشتری همراه و یاورمان باشند . شاید به نظر برسد که انتظارات ما در خصوص اظهار و ارسال نظر زیاد است ولی وقتی که می بینم من و ایرانی نازنین فقط به خاطر بر افراشته داشتن پرچم عشق و محبت در این سرای عشق , خالصانه می کوشیم این توقع را هم داریم که که با اندیشه ها و نظرات افراد بیشتری آشنا گردیم . من که این روزها فرصت چندانی ندارم ولی دوستم ایرانی ساعتها درروز وقت خود را صرف این مجموعه وتداوم بخشی دوستی با شما می نماید . در این رهگذر بسیاری می آیند و برای همیشه می روند و بسیاری هم هر چند ماه درمیان یادی از ما می کنند . درست است که مشکلات و مشغله ها بسیار بوده ولی آنچنان نیست که حتی یک دقیقه فرصت ارسال پیام و نظر را نداشته باشیم .به خصوص این که سرعت اینترنت در این روز ها بدک نبوده و زمان امتحانات هم نمی باشد و تازه تمام خوانندگان ما هم که محصل نیستند و از طرفی ده تا پانزده هزار نفر وقتی که این افتخار را به ما می دهتد و طی روزاز این مجموعه بازدید می نمایند حتما فرصت آن را داشته اند که برای مطالعه وارد سایت شده اند . پس فرصت ان را هم خواهند داشت که نظرشان را ارسال نمایند .بااین حساب هیچ عذر و بهانه ای موجه نمی باشد . در هر حال ایرانی گل برای بهتر شدن کیفیت آثار خود منتظر نظرات شما عزیزان است وگرنه اگر من هم باشم مثل او این شیوه را در پیش می گیرم که فقط به خواسته های همان نظر دهندگان انگشت شمار توجه نمایم و دیگر نمی توانید از او گله ای داشته باشید . درپایان بار دیگر مراتب سپاس خود از همه شما که با مطالعه داستانهای این مجموعه انگیزه بخش ادامه راهمان هستید اعلام داشته منتظر نطرات بیشتری از شما هستیم تا بهتر و بیشتر جایگاه خود را بشناسیم . خداوند بلند مرتبه یار و یاورتان باد ..امیر

دلفین گفت...

عالی عالی عالی دمت گرم

ایرانی گفت...

با سپاس از دلفین گلم و همچنین با تشکر از امیر نازنین به خاطر پیام داغ داغ داغ خود و حمایت همیشگی اش ازمن و فعالیتهایم .امیر جان سر فرصت پاسخ مفصل تری به این پیام دلنشین تو خواهم داد .برقرار باشید ..ایرانی

علی تنها گفت...

سلام ایرانی جان خسته نباشید.
راستی یه پیشنهاد دارم اگر امکانش هست در مورد یه آپارتمان که فرزندان آن جداگانه با هم ضربدری دارند و والدین آن جداگانه و سپس همه از اوضاع با خبر می شوند و یک سکس ضربدری بزرگ به وجود میاد بین تمامی طبقات.
bedrood . . .
hamin . . .

ar@sh گفت...

سلام به ایرانیه گل و دوست داشتنیه خودم و همچنین امیر جان و دوستان بازدید کننده
با ارزه پوزش از ایرانیه عزیزم که واقعا دلم برای خودش و تمام داستان هاش تنگ شده بابته این که مدتی است که نیستم.
ایرانی جان من هم به گروه متاهل ها پا گذاشتم.بیشتر به این دلیل بود که نمیشد به وبلاگه مورد علاقم بیام.
به امیده این که با همسرم به وبلاگه خوبتون سر بزنم.
دوستداره همیشگی شما ar@sh

ar@sh گفت...

سلام به ایرانیه گل و دوست داشتنیه خودم و همچنین امیر جان و دوستان بازدید کننده
با ارزه پوزش از ایرانیه عزیزم که واقعا دلم برای خودش و تمام داستان هاش تنگ شده بابته این که مدتی است که نیستم.
ایرانی جان من هم به گروه متاهل ها پا گذاشتم.بیشتر به این دلیل بود که نمیشد به وبلاگه مورد علاقم بیام.
به امیده این که با همسرم به وبلاگه خوبتون سر بزنم.
دوستداره همیشگی شما ar@sh

ar@sh گفت...

سلام به ایرانیه گل و دوست داشتنیه خودم و همچنین امیر جان و دوستان بازدید کننده
با ارزه پوزش از ایرانیه عزیزم که واقعا دلم برای خودش و تمام داستان هاش تنگ شده بابته این که مدتی است که نیستم.
ایرانی جان من هم به گروه متاهل ها پا گذاشتم.بیشتر به این دلیل بود که نمیشد به وبلاگه مورد علاقم بیام.
به امیده این که با همسرم به وبلاگه خوبتون سر بزنم.
دوستداره همیشگی شما ar@sh

ar@sh گفت...

سلام به ایرانیه گل و دوست داشتنیه خودم و همچنین امیر جان و دوستان بازدید کننده
با ارزه پوزش از ایرانیه عزیزم که واقعا دلم برای خودش و تمام داستان هاش تنگ شده بابته این که مدتی است که نیستم.
ایرانی جان من هم به گروه متاهل ها پا گذاشتم.بیشتر به این دلیل بود که نمیشد به وبلاگه مورد علاقم بیام.
به امیده این که با همسرم به وبلاگه خوبتون سر بزنم.
دوستداره همیشگی شما ar@sh

ar@sh گفت...

سلام به ایرانیه گل و دوست داشتنیه خودم و همچنین امیر جان و دوستان بازدید کننده
با ارزه پوزش از ایرانیه عزیزم که واقعا دلم برای خودش و تمام داستان هاش تنگ شده بابته این که مدتی است که نیستم.
ایرانی جان من هم به گروه متاهل ها پا گذاشتم.بیشتر به این دلیل بود که نمیشد به وبلاگه مورد علاقم بیام.
به امیده این که با همسرم به وبلاگه خوبتون سر بزنم.
دوستداره همیشگی شما ar@sh

ایرانی گفت...

با سلام به علی آقای تنهای گل و با تشکر از ارائه سوژه جالب و متنوعت . البته این داستان از آن داستانهای زیبای طولانی خواهد شد که در یک قسمت نمی توان حق مطلب را ادا کرد و می شود برای آینده ای نه چندان دور که جایگزین یکی از داستانهای نیمه تمام فعلی گردد .البته بعد از پایان آن .در مورد سکس ضربدری هم در صددم که یکی دو داستان تک قسمتی بنویسم که یه خورده حال و هوای داستانها عوض شه ..ممنونم علی جان از همراهی و پیشنهاد جالبت ...ایرانی

ایرانی گفت...

آرش جان خیلی خیلی خوشحالم که آستین هاتو بالاخره بالازدی .امیدوارم که عمری با صفا و صمیمیت در کنار عیال گلت به خیر و خوشی و خوشبختی زندگی کنی و یه مسئله دیگه این که ببینم عیال ناراحت نمیشه که تو اهل مطالعه این جور داستانهایی ؟/؟ من که این همه داستان نوشتم و می نویسم از این طرف فقط خودم میدونم و خودم وطرف دیگه ام شماها خوانندگان خوب هستید .بازم برات آرزوی خوشبختی و تندرستی می کنم و دوست دارم که تو مرد گل آریایی با پیامهای گرم و دلنشینت همیشه در کنار ما باشی . خوش و خرم باشی ..ایرانی

ایرانی گفت...

باسلام مجدد خدمت امیر خان گل و نازنین و همه خوانندگان و باز دید کنندگان گرامی .امیر جان بار دیگر از تو به خاطر حمایتهای همیشگی و همه جانبه ات تشکر کرده و از این که حتی با وجود فعالیت اندک بر کار های سایت نظارت و مدیریت داشته و پایه های اصلی این مجموعه را مستحکم می داری بی نهایت سپاسگزارم .در مورد نظر دادن یا ندادن خوانندگان هم می توان گله مند بود و هم نبود .مشکلات و گرفتاریهاست که گاه این اجازه را به بعضی نمی دهد که تا مدتها به سایت سرک بکشند .همین امروز آرش نازنین از ازدواجش گفت ...گاه خواننده ای موردی نظری می دهد و تا مدتها و یا اصلا دیگر از ما سراغی نمی گیرد اما هستند کسانی که با شور و حال و نشاط و خونگرمی خود خونی تازه به رگهای این مجموعه می دمند وانگیزه مان را برای ادامه راه بیشتر می سازند ولی به ناگاه خاموش می گردند . مثلا مرتضای نازنین مدتیست که غیبش زده ولی حس می کنم که به زودی بر می گردد . اما خواننده ای داشتیم به نام سیزده که تقریبا تا اواسط ندای عشق همراه و همدمم بود و به ناگهان غیبش زد .آن شور و حالی که نشان می داد به ناگاه رفتنش خیلی شگفت انگیز بود .هرچند می تواند توجیهی منطقی داشته باشد چه می دانیم ولی تنها خواننده ایست که دوست دارم از دستش عصبانی و دلخور باشم .چون عقل و احساسم در این خصوص اندیشه ای جداگانه دارند . بگذریم پیامهای گرم و دلنشین دوستان دیگر جای خالی کم لطف ها را پر نموده درهر حال در دنیای دموکراسی هیچ تحمیلی بر کسی نیست .البته تا آنجا که در توان داشته باشم به خواسته های این تعداد انگشت شمار نظر دهنده توجه نشان می دهم اما این مسئله را هم مد نظر دارم که نویسنده به اختیار خود هم باید داستانهایی بنویسد تا هم این که بداند جایگاهش در کجاست و هم این که مطالب و ماجراهای داستانهایش برای خوانندگان گرامی پیش بینی شده نباشد ومن بار دیگر در اینجا از همه دوستان و عزیزان چه نظر دهنده و چه نظر ندهنده تشکر می کنم که با بازدید خود از این سایت به ما انگیزه ادامه کار را داده و توانمان را دو چندان می سازند وتشکر می کنم از نظر دهندگان عزیز که در هر حال با تمام وجود و احساس برای ما می نویسند با تمامی سادگی و عشق خود ...شاید یکی از دلایلی که تعداد نظرات آن طور که انتظار می رود زیاد نیست این باشد که ما از انتشار فحاشی و پیامهای سیاسی که در حد کوبیدن اشخاص و توهین باشد ویا کلا سیاسی خود داری می کنیم وبا نگرشی انسانی به بعضی از مسائل آنها را با سیاست در هم نمی آمیزیم .از طرفی به نظر من مسائل مطرح شده توسط من و نوشته هایم به گونه ایست که هم علاقمندان سکس را به تعجب وا می دارد وهم دوستداران داستانهای عشقی عاطفی را . شاید کمتر کسی تصور کند که نویسنده آن دو یکیست . وشاید این هم در کاهش نظرات بی تاثیر نباشد چون اکثر خوانندگان نمی دانند که واقعا از چه دید گاهی با من بر خورد داشته باشند .اما همان گونه که بار ها گفته ام گرایش من به عشق و احساس بر پایه یک دوستی پاک و بی آلایش بوده و به سکس به صورت یک هیجان و تبلور خواسته ای از خواسته های انسانی می نگرم و در خارج از داستان شئونات اخلاقی یا بهتر بگویم کلامی را رعایت می کنم اما از نظر من دیگران آزادند که به هر صورت که می خواهند بگویند و بنویسند ولی بدون تو هین شخصی و با حفظ احترام .درپایان چون همیشه از این که وقت گرانبهایتان را به مطالعه داستانها و سایر آثارم اختصاص می دهید بی نهایت سپاسگزارم .کم و کاستیها را به بزرگواری خود ببخشایید . درهرحال از نخستین سالها و یا روز های کودکی به نویسندگی عشق می ورزیده ام وهرگز از بازی با کلمات و بیان احساسات خود هراسی نداشته ام . بیانی در نهایت سادگی و با تمام وجود .دوستتان دارم . به امید روزی که بتوانیم در کنار هم از خاطرات چنین روز هایی به نیکی یاد نماییم . شاد , تندرست , آزاده , پیروز و پاینده باشید ..ایرانی

علی تنها گفت...

سلام آرش جان.
ایشا الله که خوشبخت باشی ولی بی کار بودی زن گرفتی ؟
آدم سری که درد نمیکنه رو دستمال نمی بنده.
آدم ها همیشه قدر چیزایی که از دست دادن و می خورن یه روزی هم میشه تو قدر آرامش و بفهمی.
برات آرزو موفقیت دارم در تمامی مراحل زندگی کارت عروسی یادت نره. حالا که یه همسر خوب پیشت داری ایشا الله زود تر بابا بشی و مای بی بی عوض کنی. (شوخی کردما به دل نگیری)

 

ابزار وبمستر