ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

تولد عشق وهوس 4

من باید خودمو می کشتم اگه کسی می خواست مامانمو انگولکش کنه . اصلا چرا خودمو بکشم یا طرفو می کشم یا با هاش کتک کاری می کنم .. به خودم می گفتم پسر زشته . دوستاتن یا مهمون دعوت نمی کردی یا حالا که کردی بذار بهشون خوش بگذره تازه تو و مامان جونت که دست به یکی کردین . پس دیگه نباید غمی داشته باشی و نگران باشی . یه لذتی از تماشای تن لخت مامان می بردم که تا به حال همچه لذتی رو نداشتم . مامان پشت به من قرار گرفته بود . کونش قمبل شده بود ومنم همش شیطونو لعنت می کردم که نظر بدی راجع به اون نداشته باشم .. بدون این که از روی عمد بخوام و یا این که در فکرش باشم دیدم کیرم خود به خود شق شد . داغ شده بودم . بیشتر از هر جایی کونش داشت آتیشم می زد . فکر کنم بیشتر واسه این تصور بود که اگه یه دستی به سوی این کون دراز بشه و بخواد لمسش کنه من خودم از هر کسی واجب ترم . شاید این نوع از حسادت بود که منو به این سمت می کشوند و سبب شده بود که داستانهای وبلاگ امیر سکسی بالاخره این جوری اثر خودشو بذاره . آروم رفتم طرف کون مامان . نوک بینی امو طوری گذاشتم وسط درزش که تماس زیادی نداشته باشه و بیدارش نکنه .. بوی کون مامان مستم کرده بود . دوست داشتم لیسش بزنم . زبونمو فرو کنم وسط درزش .. ولی نه درست نبود . اما قراره تا چند ساعت دیگه جلوی دوستام لخت شه . نوک زبونمو گذاشتم وسط شکاف کونش . حالت کونش طوری بود که زبونمو نمی تونستم بذارم رو سوراخ کونش یا کوسش . چون پاهاشو یه جور مخصوصی جمع کرده بود و من باید با دستام چاک کونشو از وسط باز می کردم تا راه باز شه ولی ترس داشت . با اینکه  بزاق و آب دهنمو رو کون مامان و اون وسط نریخته بودم یه احساس خیسی و شوری خفیفی اون دور و بر می کردم . دیدم انوشا داره یه تکونایی می خوره . ترسیدم و در حالی که قلبم به شدت می زد عقب نشینی کردم . چشامو بستم و صورتمو به بالش فشردم که اگه بیدار شد حالت چشامو نبینه . خواستم برگردم به طرف دیگه که فرصت نشد . صدای تکون خوردن انوشارو می شنیدم . ظاهرا بیدار شده بود . چشامو به بالش فشار داده بودم و صدام که می کرد جواب نمی دادم . ولی مایه رسوایی من بیدار بود . اون که بیدار بود یعنی من بیدارم . یعنی هوشیارم .کیربیدارمن مثل یک آرپی چی هفت در حال شلیک سر به هوا بود و یقین داشتم که مامان جونم به خوبی زیارتش کرده . پشیمون شدم که چراجوابشو ندادم ولی دیگه خیلی دیر شده بود درهرحال بهتره بریم سر اصل مطلب و کارا . هال و پذیرایی رو به زیبایی تزیین کردیم . خانوم خوشگلا یکی از یکی طناز تر شده بودند . اومدن کمک من و مامان . سنگ تموم گذاشته بودند . وقتی به تن و بدن نیمه لختشون نگاه می کردم چیز زیادی نداشتند که دربیارن . این پنج تا رفیق مودب من اگه آب می دیدند شنا گرای خوبی بودند . راستش خودمم از دیدن اونا به هوس اومده بودم . کاش وقت دیگه ای بود و باهاشون حال می کردم . انوشا که اوضاع منو دید گفت دوستام قشنگن نه ؟/؟  اگه دوست داری می تونی بعد از ظهرو با یکی از اونا باشی . -پس تو چی مامان -من یه جور دیگه ای سرمو گرم می کنم -منظورت با یکی دیگه هست ؟/؟  -خب میگن مهمون حبیب خداست . این که نمیشه یکی از مهمونای ما بشینه سماق بمکه .. زیر چشمی یه نگاه معنی داری کرد و ازم دور شد . فکر کنم از این که دیده من به دوستاش توجه دارم خیلی ناراحت شده بود . رفتم پیشش و گفتم مامان تو خودت قول دادی که ناراحتم نکنی -فعلا این تو هستی که داری ناراحتم می کنی -رفتم جلو و اونو بوسیدم و گفتم مامان من فقط داشتم نگاهشون می کردم نگاه کردن که جرم نیست . تا یه ساعت دیگه قراره همه مون لخت شیم اونو چی میگی -من مامانتم . یعنی فکر نمی کنی هنوز بتونم تو رو بشناسم ؟/؟نگاه داریم تا نگاه . تو داشتی فکر می کردی که چطور می تونی یکی از اونا رو داشته باشی . -مامان من می خوام تو رو داشته باشم -خب ولی مثل اونا که نمی تونی داشته باشی . این حرفیه که خودت می زنی . مگر این که منظورت چیز دیگه ای بوده باشه . نمی دونستم چرا مامان باهام بازی کلامی رو در پیش گرفته و با این صغری کبری بافی به کجا می خواد برسه -منظورم این بود که دوست ندارم دیگری تو رو داشته باشه . -مامان دوستت دارم خواهش می کنم .  امروز روز تولدمه . روز یه که واسه قبولی من در دانشگاه داری سور میدی . دوستت دارم . این بار لباشو بوسیدم و از دلش در آوردم . اون خیلی از من حسود تر بود . پسرا اومدند . یکی از یکی خوش تیپ تر همه شون سینه چاک . من و انوشا جونم به اونا خوش آمد گفتیم . وقتی اون پنج تا زنو دیدند دهنشون از تعجب وا مونده بود . من این دو گروه رو به هم معرفی کردم . به جای این که پسرا برن طرف خانوما که حالا از یه دختر هم خوشگل تر و جوونتر شده بودند این زنا بودند که رفتند طرفشون . همه طرف صدای آهنگ بود و حال و هوای تولد رو داشت .. هریک از دوستام به یکی از این خانوما چسبیده بود و دو تایی با هم گرم گرفته بودند .. خوبیش در این بود که ما هر 12 نفرمون با انواع و اقسام رقص های روز آشنایی داشتیم و با آهنگهای تند و ملایم می تونستیم برقصیم .. دوستامون انتظار جمعیت زیاد تری رو  داشتند . بیشتر قسمتای کمراین پنج تا زن لخت  بودو چاک جلوی بلوزشون سینه هاشونو انداخته بود بیرون  . هرچند مامان منم نیمه سکسی بود ولی وضع بهتری داشت . طوری بر نامه های پذیرایی ردیف شده بود که نیازی نبود بریم و تعارف کنیم . همه در گوشه ای روی چند تا میز چیده شده و اون وسط یه فضای بزرگ رو برای رقص کنار گذاشته بودیم . یه گوشه ای وایستادم ببینم چی میگن . به بهرام و بیتا نزدیک بودم . بیتا از همه جوون تر بود با این همه دوازده سال از بهرام 18 ساله که در رشته کارشناسی پرستاری قبول شده بود بزرگتر بود -تبریک میگم پس شما هم دانشجویید -هنوز که نشدم -من یه داداش دارم همسن شماست ولی اون قبول نشده .. از این که می بینم جوونای درس خونی مثل شما به موفقیت می رسن لذت می برم و از دیدن خود شما -منم هم چنین شما خیلی جذابید . آقاتون نیومدن ؟/؟ -من شوهر ندارم -ببخشید فضولی کردم . هنوز خیلی زوده که خانوم جوونی مثل شما ازدواج کنه .. -یه بار شانسمو امتحان کردم ولی شکست خوردم -اصلا بهتون نمیاد که مطلقه باشین یا تجربه ازدواج داشته باشین -نظر لطفتونه .. بقیه هم در حال گفتن یه همچین چرندیاتی بودند که مامان صداشو برد بالا و گفت می بخشید می خوام واسه یه دو سه دقیقه ای وقتتونو بگیرم . اولا به همه خیر مقدم میگم که قدم رنجه فرمودین و در این شادی ما که به مناسبت تولد پسر عزیزم امیده و همچنین قبولی در کنکورو رشته پزشکی شرکت کردین و سهیم شدین ویه چند تا جمله دیگه از این تعارفات بر زبون آورد و گفت من میخوام که امروز و امشب به همه تون خوش بگذره . همه با هم صمیمی باشیم . فاصله ها رو از بین ببریم . تابوها رو بشکنیم و بگیم که لذت زندگی از همه چی بالاتره . در این مجلس همه باید لخت شن و آزادانه از لحظه های شیرین زندگی خودشون لذت ببرن و اونو شیرین ترش کنن . لخت لخت شین وحس کنین که تازه متولد شدین . که این یعنی معنای زندگی و تولدی دوباره . یادتونه وقتی که به دنیا اومدین هیچی تنتون نبود . حالا هم فکر کنین که متولد شدین . مگه اون موقع خجالت می کشیدین که حالا بکشین . چه فرقی با اون موقع داره . اون زمان  یه تولدی بیهوشانه داشتین و حالا یه تولد هوشیارانه .. دوستای مامان و من واسه مامان کف زدیم پسرا خشکشون زده بود . با همه بی پروایی خودشون از شرم داشتند آب می شدندرفتم زیر گوش مامان و بهش گفتم دمت گرم عجب سخنرانی کردی . عجب فلسفه ای بافتی .. ولی توی دلم می گفتم عجب کوس شر های منطقی و جالبی بود. یک سخنرانی آنار شیستی در جه یک بود .. پسرا هم یه کف مرتب ولی کم صدا تر واسه مامان زدند که ازش عقب نمونن . منو صدا کردند و گفتند امید جان ما این بر نامه ها رو نداشتیم . رو هوا کوس می زنیم ولی چه جوری لخت لخت با اینا برقصیم کار ما نیست . تازه ببین خودشون حاضرن لخت شن ؟/؟  داشتیم همین صحبتا رو با هم می کردیم که دیدیم زنا یکی یکی دارن برهنه میشن و لباساشونو با یه حالت استریپ تیزی به یه گوشه ای پرت می کنن . آب دهن دوستام خشک شده بود . جلوی شلوار همه شون ورم کرده بود .. -امید این مایه های آبرو ریزی رو چیکار کنیم . هنوز هیچی نشده این کیر ها همه سر به هوا شده . زنا همه لخت شده بودند و پسرا دیگه معطل نکردند و دست به کار شدند -ببینم هر کی هر کی رو بگیره -آره به شرطی که کاملا لخت شده باشین . اینو که گفتم دوستام  با یه سرعت چارلی چاپلینی شروع کردند به در آوردن لباساشون تا بتونن زود تر لخت شن و تیکه خوشگل ترو واسه خودشون بگیرن ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

7 نظرات:

علی تنها گفت...

داره جالب میشه.

ناشناس گفت...

Damet garm irani msle hamishe toope toop bod

دلفین گفت...

ایرانی عزیز داستانه خیلی با حالی شده مرسی

ایرانی گفت...

متشکرم علی جان .خوش بگذره ...ایرانی

ناشناس گفت...

ایرانی جون سلام شب خوبی داشته باشی داستانت داره خیلی لذتبخش میشه.درضمن من ازپروکسی استفاده میکنم امروز هرچه سعی کردم نتونستم واردانجمن لوتی بشم صفحه وب سایت افلاین میومد میتونی کمک کنی آخه باالترابه سختی واردشده بودم سایت بسته نبود اگه کمک کنی علت چیست ممنون میشم .قربانت فردین

ایرانی گفت...

دلفین جان لطف داری . درود برتو ..ایرانی

ایرانی گفت...

سلام فردین جان ! پس از این که پیامتو خوندم پس از ده دوازده روز یه سری به سایت لوتی زدم .منم برای ورود با همین مشکل روبرو شدم و افلاین می داد .ظاهرا ربطی به پروکسی ندارد و مشکل از همون فرستنده می باشد . حالا خودشون سرعتو کم کردن یا تغییراتی به وجود آوردند دقیقا نمی دونم ولی روی یکی از پاراگرافها که در مورد نشان دادن عکس زنای دو جنسه بود کلیک کردم یه نوشته ای اومد که طبق قانون جرائم رایانه ای توقیف شده .در هر حال امیدوارم هر چه زودتر این مشکلشون حل شه و علاقمندان بتونن از این سایت استفاده کنند . اگر هم دوستان دیگه ای هستند که در این مورد اطلاعی دارند مارو در جریان بذارن تا دوستداران سایت لوتی در جریان کار قرار بگیرند . فردین عزیز لحظه های خوشی را برایت آرزومندم . به امید روز هایی بهتر از امروز و دیروز برای تو و خانواده عزیزت ...ایرانی

 

ابزار وبمستر