ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد 13

وای مادر بمیرم از غریبی . خاک بر سر شدم . قبلا گه گاهی وقتا این طالبانو از تلویزیون می دیدم مو بر تنم راست می شد و عین سیخ وای می ایستاد . دلم به حال اونایی که تو چنگشون اسیر می شدند و سر از بدنشون جدا می شد می سوخت . این افراطی های داغتر از کاسه آش خودشونو قیم دین و دنیا می دونستند حالا خودم اسیرشون شده بودم . اونم کجا تو قدرتمند ترین کشور دنیا .  حتما باید دستی تو کار باشه . یعنی چه بیان در یه منطقه خوش آب و هوایی کالیفر نیا هر غلطی که از دستشون بر میاد انجام بدن ؟/؟ این آب گوشت بو گند و رو خورده و نخورده منو بردن طرف یه چادری که چند تا زن نقابی و کلاغ سیاه اونجا بودند . بازم صد رحمت به کلاغ سیاههای خودمون . یه چشم و ابروی مشخصی دارن . آدم اینا رو می بینه وحشت می کنه . وای من باید چیکار کنم . ملاعمر با یکی دو مرد دیگه وارد چادر شدند . چند تا خطبه خوندن و به منم گفتن که باید بله رو بگم -ملا جان داری چیکار می کنی -داماد عزیز حرف نباشه . فکر کردی من دین و ایمان خودمو می برم زیر سوال ؟/؟  دارم دخترمو صیغه می کنم واست که وقتی داری اونو می گایی حلال در بیاد . -عمر جان ! شما که در آیین خودتون به صیغه اعتقادی ندارین و اتفاقا منم با شما هم عقیده ام -حرف نباشه . فعلا که من با شما هم عقیده ام . اینجا مرد شمایید و طبق آیین شما رفتار میشه .. تو دلم گفتم ای مادر قحبه اون موقع که به نفع شما نبود شیعه رو می کشتین و می گفتین که با این کارتون میرین به بهشت حالا که می خوام کیرمو تو کوس دخترت فرو کنم داری از این بازیها در میاری ؟/؟ کیرم از ترس خوابیده بود . نمی دونستم چیکار کنم . اصلا نفهمیدم نفر بعدی که باید اونو بگام کدوم یک از این زناست . ملا عمر یه اشاره ای به من کرد و رفتیم طرف دو تن از زنان . اونا رو بهم نشون داد و گفت یکی از اینا زنمه و یکی دخترم که زن بن لادن بود و حالا بیوه شده . با این استتاری که شده بودند مادره و دختره هردو شبیه هم شده بودند .. دونفری سری تکون دادن ویه وز وزی کردن که من نشنیدم  .-البته کوروش خان من به خاطر این که شرعی کار کنم قصد دارم زنمو موقتا طلاق بدم به عقد تو در بیارم تو اونو بگایی و ببینیم تکلیف چی میشه . بعد که اوضاع جور شد دوباره عقدش می کنم . -ملا عمر جان تو که خودت مجتهد اعلایی . اگه میومدی تو ایران می تونستی کتاب بنویسی . آخه مادر زن محرم آدمه . اگه آدم یه دختری رو بگاد گاییدن مادرش حرامه .. -زیاد حرف می زنی کوروش خان . با ملا عمر نپیچ . هر چی من میگم درسته .. داشت کوس شر می گفت . اصلا چه لزومی داشت زنشو طلاق بده تا من اونو بگام . خب همین جوری می دادش . جمعیت رفت و من و عروس خانومی که تا حالا ریختشو ندیدم تو چادر تنها موندیم . کنار رود خونه و یه شب تابستونی . ملا عمر قبل از رفتن به من گفته بود که زفاف شما در همین چادر باشه و در طبیعت خیلی رو زیبایی بچه اثر داره . هوا تاریک بود معلوم نبود از کدوم زیبایی داره میگه . دور و بر چادر البته چندین متر اون طرف تر کلی نگهبان مسلح کاشته بودن تا داماد از تاریکی شب استفاده نکنه و فرار را بر قرار تر جیح نده . آخه من تو این چادر رو تشک چه جوری اونو بگام . عجب گیری افتادیم . چه بد بختی شده . یه خورده هاج و واج مونده بودم و نمی دونستم باید چیکار کنم . سرمو گذاشته بودم میون دستام و می خواستم زار زار گریه کنم .  از لای پاهام و میون دستام به روبروم نگاه کردم و دیدم که عروس خانوم یکی یکی لباساشو در آورده و مثل امروزیها خودشو با یه شورت و سوتین روبروم قرار داده . با چند تا از وسایل آرایش هم داشت رو سر و صورتش کار می کرد . هنوز موفق به دیدن صورتش نشده بودم ولی عجب کون کپل و کمر و تن و بدنی داشت این افغانیه . بر خلاف پدرش از پشت که خیلی خوشگل بود . کونش که از سر و صورت باباش خیلی خوشگل تر بود . نزدیک بود گریه کنم که دیدم یه دستی رو سرمه . با لهجه شیرین افغانی گفت آقای من از چی می ترسی .. صورتش مثل ماه زیبا و نورانی بود -ببینم تو دختر ملا عمری ؟/؟ -آقای من پس من دختر کیم ؟/؟ -هیچ شباهتی به بابات نداری . -مامانم خیلی  مقبوله . من به مامانم رفتم . تو دلم گفتم جااااان ملا عمر پس زن  نا ناز تو رو هم باید بگاییم شانس آوردم که تو گی نبودی و مجبورم نکردی تو رو بگام ملاعمر!.. مو بر تنم سیخ شد نکنه ملا عمر کونی باشه .-آقا جان کنیزتو قبول نداری ؟/؟ بگو چه چیزی شما رو مکدر می کنه . -ببینم اسم شما چیه .. -می تونی منو صدا کنی ملوس بانو -ملوس بانوی من می ترسم بابات منو بکشه . سر از بدنم جدا کنه . -سر ور من ! پدرم بچه هاشو دوست داره . تا موقعی که سایه شما رو سرم باشه و در اینجا یا به امید خدا در افغانستان با هم زندگی کنیم کاری به کار شما نداره و تازه با ناز و نعمت هم می تونی زندگی کنی . همه چی بستگی به نظر من و رابطه شما با من داره .. وای که بیچاره شده بودم . من تا آخر عمرم چطور با یه زن سر کنم . من دیگه مادرمو نبینم ؟/؟ خواهرم کتی رو نبینم ؟/؟ ظاهرا اگه گردنم قطع می شد خیلی راحت تر بود .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

4 نظرات:

دلفین گفت...

ایرانی عزی همین جوری برجلو وقتی در باره این اخوندا افراطی اینجوری مینویسی حال میکنم

علی تنها گفت...

نمیشه زود تر از طالبان بیایی بیرون یه جوریه ؟
آخه مورچه چیه که کله پاچش چی باشه؟
آخه افغانی . . .

ایرانی گفت...

متشکرم دلفین جان ! خوب منظورمو درک می کنی ..ایرانی

ایرانی گفت...

علی آقای خوبم یه سه چهار قسمتی باید این حال و هوا رو تحمل کنی تا من از طالبان خارج شم .البته این طالبان را فقط به دیده چهار تا طالبان عصر حجری نگاه نکن . فقط اینو از تو و سایر خواننده ها میخوام که رو هر کلمه این داستان زوم کنند و با طنز ها و نیشها و پیامهای منطقی اون آشنا شن و این چند قسمت رو فقط از این دیگاه بررسی نکنن که مثلا ملا عمر می خواد زن و دخترشو تحویل کوروش آریایی بده تا بار دارشون کنه ما از این ملا عمر ها زیاد داریم .موفق باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر