ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

دزد وکاهدان 5 (قسمت آخر)


یادت رفته دوتایی امون کاری کردیم که شوهرم معتاد شه تا من بیشتر باهت حال کنم ؟/؟ یادت رفته که من زندگیمو رو تو گذاشتم . حالا به کوس من میگی گندیده ؟/؟ -خیلی بی عرضه ای ساناز -بهت نشون میدم . عرضه خودمو بهت نشون میدم . سرمو یه خورده کج کردم . سیروس کف دستشو گذاشت وسط کوس ساناز و به شدت چنگش گرفت .. اشکشو در آورده بود .. دهنشو با دستاش گرفت و فشارش داد --جنده باز کن ببینم . جنده چند تا کیر خورده .. ساناز از ترس دهنشو باز کرد و سیروس هم آب کیرشو ریخت تو دهنش . انگار تازه گرم افتاده بود .. اینجا معجزه ای شد که من تا عمر داشتم باید این سیروس خانو دعا می کردم . موتور کیرش تازه گرم افتاده بود .-بریم حموم یه روغنکاری درست و حسابی بکنمت که تازه دارم سر حال میام ... دوتایی رفتن حموم و منم یه خورده از جام حرکت کردم . سر و صدایی نمی شنیدم . صدای شر شر آبو که شنیدم دو سه دقیقه بعدش فرار رو بر قرار تر جیح دادم و رفتم قم پیش بابا مامان ... از این جا به بعد بود که فهمیدم هیشکی تو این دنیا به دلسوزی پدر و مادر نیست . مامان دلش شور افتاده بود و قبل از رفتن به قم جواهراتشو داده بود به مادر بزرگم تا اونا رو واسش نگه داشته باشه . منم کلید خونه رو چند وقت پیش گم کرده بودم و ظاهرا ساناز اونو موقع عشقبازی ازم دزدیده بود . تا این جای قضیه که به این صورت بود . جریان رو با خونواده در میون گذاشتم . مخ سانازو کار گرفتم و کلی اونو تشنه اش کردم به این که عجب ثروتی داریم ما و چه زمین و چه آپارتمانهایی . طوری که فکر کردم اگه ادامه اش بدم اصلا ممکنه راستی راستی بخواد زن من بشه واسه همین یه خورده کوتاه اومدم . ولی فکر می کنم عاشق این سیروس خان بود . انتطار داشت که با این جنده بازی و خلافکاریهاش هنوز هم پسره عاشقش باشه و اونو به خاطر خودش بخواد . نکبت عوضی .. می دونستم چیکارش کنم . طلاهای مامانو هم بهش چند برابر اعلام کردم . وطوری هم باهاش از عوض کردن جای طلاها گفتم که شک نکنه . البته خودش موضوع رو پیش کشید و منم مفصلا واسش چاخان کردم . مامان و بابا رو هم در جریان گذاشتم . قبل از این که بخوام واسش پاپوش درست کنم بیشتر از صد دفعه گاییدمش و حسابی لت و پارش کردم . بیشتر اون چیزایی که از بار مغازه بهش داده بودم تا با خودش ببره گاییدمش که دیگه دلم نسوزه ضرر کردم .. خیلی باهاش حال می کردم  .اعصابم راحت بود . می دونستم دیگه سر کوفت فامیل همرام نیست . می دونستم تا یه مدت دیگه از شرش خلاص میشم . ولی از یه چیزی دلم می سوخت و اون این که کوس آماده و تقریبا مفت و مجانی و بی درد سر از دستم در می رفت .. چاره ای نبود بالاخره باید یه جای کار قال قضیه رو می کندم .. من نمی تونستم شاهد باشم که اون داره به ریش من می خنده وبه این خوشه که پس از سرقت جواهرات می خواد با من از دواج کنه و بقیه چیزامو بالا بکشه .. هر چند مثل سابق نمی تونست به صورت نقد به ریشم بخنده یعنی دیگه واسش زیاد خرج نمی کردم و از خوار بار مغازه هم چیز زیادی بهش نمی دادم . هر روز هم بهش می گفتم که مامان داره جواهراتشو زیاد می کنه که دلشو ببرم و حالشو بگیرم و بیشتر تشنه اش کنم . باری آخرین شبی بود که می دیدمش . رفته بودم خونه شون . خیلی خوشگل کرده بود و به خودش رسیده بود . با یه آهنگ غربی واسم رقصید و استریپ تیز کرد . منم تا می تونستم باهاش حال کردم . کونشو گاز می گرفتم . کوسشو سیر سیر لیس می زدم و از هر دو تا سوراخش کام می گرفتم . می دونستم که از فردا شب تو زندون در حال آب خنک خوردنه .. هیجان فردا طوری اونو به هوس آورده بود که مدام ازم میخواست اونو با شدت بیشتری بگام . خیلی تازه و هوس انگیز شده بود -عزیزم میخوام وقتی که زنت شدم کوسمو واست تنگ کنم -چرا حالا نمی کنی . بهت پول میدم همین شنبه پس فردا بری تنگش کنی . خیلی دوستت دارم ساناز عشق من . -منم دوستت دارم عاشقتم . دیوونتم عزیزم . واست می میرم . تو تنها عشق زندگی من هستی ابی . من اصلا شوهرمو دوست نداشتم . مجبوری باهاش زندگی می کردم . از روی ناچاری بود .-ساناز من زندگی رو برات بهشت می کنم -منم میشم تنها حوری تو.  -آره عزیزم به همه نشون میدم که در انتخاب تو اشتباه نکردم . من چه طور می تونم بدون تو یکی دو روز دوام بیارم . اصلا دلم نمیخواد فرداشب برم قم -عزیزم برو برو یه حال و هوایی عوض می کنی و با روحیه ای شاد تر بر می گردی . منم شاید شبو برم پیش دختر عموم ... ناکث داشت حالیم می کرد که اگه دزد اومده خونه مون اون در جریان نبوده ... بالاخره زمان موعود رسید . ما به اتفاق ماموران نازنین پشت در بودیم و سیروس و ساناز هم داخل خونه . وقتی که دوتایی شونو دستگیر کردیم ساناز از خجالت سرشو انداخته بود پایین و لی سیروس داشت واسم خط و نشون می کشید . از مامورین خواهش کردم که اجازه بدن یه چیزی به این دزدا بگم . اولش می گفتن خلاف مقرراته و نمیشه -بابا من خودم اونا رو لو دادم باید دلم خنک شه .. رضایتشونو جلب کردم و رفتم طرف دو تا دزده .. یواشکی زیر گوش ساناز گفتم بیشتر از دویست دفعه گاییدمت وآخرش رسیدی به اینجا حالا بهم بگو کیر زدی یا کیر خوردی ؟/؟... پایان .. نویسنده ..... ایرانی 

1 نظرات:

ایرانی گفت...

خسته نباشید خواننده های گل و نازنین ! این داستان هم تموم شد . به جای اون یه داستان سه قسمتی داداش مرگ من یواش داریم که فقط سکس خواهر برادر درش هست با تکیه کلامها و صحبتهای بین خواهر و برادر که الیته در اصل به در خواست جیبر مازنین نوشته شده و شاید یه شباهت خفیفی در اسکلت این داستان با داستان میترا و داداشش وجود داشته باشه .درهر حال همان گونه که ستار یکی داریم شکیلا و پرسپولیس هم یکی داریم جیبر هم یکی داریم و داستان میترا و داداشش یکی و نمیشه و نباید که یک داستان کاملا عین یکی دیگه باشه . جیبر جان عیبی نداره ما امروز نمی خواستیم ببریم و روح حاکم بر بازی کاملا این مسئله رو نشون می داد . شاد و خندان باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر