ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

راز نگاه 87

.کوروش انگار  توسط بلند گو داشت صحبت میکرد . با این که هنوز از مخفیگاه خارج نشده بودم ولی تمام حرفاشو خوب می شنیدم . اوخ جوووون بالاخره از دست همه شون خلاص می شدم . مامان فروغ سیل راه انداخته بود . دلم واسش می سوخت . ولی به خودم گفتم فرشته نکنه دیوونه بشی یه موقع خودتو معرفی کنی .. سرانجام همه رفتند و من موندم وتنهایی ... پس طبق گفته زری کوروش نامه مرا که حاجی  حسن داخل ماشین پراید گذاشته بود خونده . یعنی این قدر بی احساس بوده که تحت تاثیر قرار نگرفته ؟/؟ اگه هم گرفته باشه من باید چه طوری بفهمم . دوباره کوروشو دیده بوده هوایی شده بودم . نمی دونستم باید چیکار کنم . می خواستم از خونه برم بیرون می ترسیدم . حساب می کردم نکنه یه دستی زده , پشت در قایم شده میخوان گیرم بندازن . پس امشبم می تونم برم ستاره هارو ببینم . ستاره های قشنگ شهر عشقو . راستی میشه یکی از این ستاره های شهر عشق یه روزی مال من بشه ؟/؟ ستاره ای که اسمش باشه کوروش و کوروشی که یه خواهر زاده داشته باشه به اسم عاطفه و عاطفه ای که دلش بخواد یه زندایی به اسم فرشته داشته باشه . پاک قاطی کرده بودم . معلوم نبود چند ساعت به همون حال موندم . از ترس دو سه ساعت بعد از تاریکی هوا لامپو روشن کردم لامپ اتاقی رو روشن کرده بودم که از بیرون دید نداشته باشه . یکی اگه میومد روی دیوار متوجه می شد که کسی خونه هست . نمیدونم چرا از خونه بغلی هم سر و صدایی بلند نمی شد . فکر کنم قصد داشتند برن مسافرت . صبح زود هیاهوی عجیبی تو خونه شون به پا شده بود . هر جا که رفتن من یکی که شانس آوردم . از ترس دیگه رستوران هم نرفتم تا شاممو بخورم . باخرت و پرت هایی که گوشه کنار بود شکممو سیر کرده و ساعت ده شب بودکه عشق گردش به سرم زد. درخونه رو باز کردم . نفس عمیقی کشیده هوای سالم را وارد ریه هایم کردم . داخل خونه پوسیده بودم هنوز در خونه رو نبسته بودم که دیدم یه سایه ای رو دیوار افتاد این موقع شب خانوم خانوما کجا تشریف می برن ؟/؟ صبر کن با هم بریم .. خدایا جنه بالاخره خودشو نشون داد هرچی بسم الله می گفتم غیبش نمی زد . واقعا عجب جن گردن افتاده ای بود از رو هم نمی رفت . ولی چه صدای آشنایی داشت .. خدای من کوروش اینجا چیکار می کرد؟/؟  به طرف خونه بر گشتم وخواستم درو بروی کوروش ببندم . هر چه زورزدم اون قوی تر بود و وارد شد من هم از دستش فرار می کردم . -چیه حالا من لولو خورخوره شدم ؟/؟نمی خورمت باهات حرف دارم . ما از اوناش نیستیم که به ناموس مردم نظر بد داشته باشیم . خودشو به من رسونده بود . راستش خودمم با این که حرص داشتم ولی دلم می خواست منو فشار بگیره نذاره در برم . به طرف در خروجی اتاق رفتم این بار افتاد روم . -چیه از چی می ترسی ؟/؟ -از هیچی فقط نمی خوام دوباره به زمین پرتم کنی . اگه جسممو نخواستی و انداختی دورواسه چی دلمو زیرپات له کردی ؟/؟ .واسه چی روحمو کشتی ؟/؟ واسه چی از زندگی بیزارم کردی ؟/؟ البته حق با تو بود و هست . من زیادی پرتوقعم منو ببخش . من به تو بد کردم . بعضی آدما از بس خوب و مهربون و ایثار گرن آدم فکر می کنه هربلایی سرشون بیاد بازم باید همون خصلت خودشونو داشته باشن . در مقابل کار بدی که در حقت کردم تو خیلی صبوری نشون دادی . ازت توقع زیادی داشتم . حالا هم هیچی ازت نمی خوام . من عشقو ازت گدایی نمی کنم . همین طور که عاشق بودنم زورکی نیست عاشق نبودن هم  اجباری نیست .. یعنی من نمی تونم به تو ایراد بگیرم که چرا دوستم نداری و تو هم نباید محکومم کنی که چرا من دوستت دارم . فقط از خدا می خوام که منو ببخشه . البته خدا از حق خودش میگذره . ولی اگه تو منو نبخشی اون منو نمی بخشه . بگو که منو بخشیدی . بگو تا خدا صداتو بشنوه .. تمام این حرفا رو در وضعیتی بهش می زدم که پشتم بهش بود . یعنی اون طوری روی  من که دمرو بودم قرار داشت که انگار یک مجرم فراری رو دستگیر کرده باشن -برای این که با خدا صحبت کنی نیازی نیست که حتما با زبون یه چیزی رو بگی کافیه که با دلت بگی . با فکرت بیان کنی . باتمام احساس و وجودت فریاد بزنی . بااین حال اگه تو دوست داری من حتما اینو بر زبون بیارم میگم فقط یه شرط داره -چه شرطی .؟/؟ -این که تو اول منوببخشی تو منو عفو کنی . بگی که از من کینه ای نداری . بگی که از من پیش خدا شکایت نمی کنی . -چرا این حرفا رو می زنی کوروش ؟/؟ داری مسخره ام می کنی ؟/؟ این یه بازی جدیده ؟/؟ من دیگه تحملشو ندارم . -نه هیچم بازی نیست تو یه فرشته ای بودی از طرف خدا,  شاید من تو رو شیطان دیدم ولی تو فرستاده ای از طرف اون بودی پس این تویی که باید اول منو ببخشی ... هق هق گریه هاش  و آهنگ صداش متوجه ام کرد که دروغ نمیگه . سرمو بر گردونده  چشمامو را به صورت زیباش دوختم ... ادامه دارد . .نویسنده .. ایرانی  .

3 نظرات:

ایرانی گفت...

داستان راز نگاه در این قسمتها به جاهای حساس و لطیف عاشقانه اش رسیده ..معلوم نیست خیلی از دوستان و نظر دهندگان کجا غیبشون زده احتمالا رفتن در مثلث برمودا به دنبال سیزده بگردند . کجایید بابا ..ایرانی

دلفین گفت...

عالیه من دارم کیف میکنم

ایرانی گفت...

سپاسگزارم دلفین جان ! پاینده باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر