ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

میسترس اسلیولزبین 2

باهمون لحن استوارش گفت خوشحالم که همچین دیدی نسبت به این مسائل داری . من از اون میسترس های خشن نیستم ولی اگه میزون نشم ... دراین جا حرفشو قطع کرد .کلمه خشن روکه شنیدم یکه خوردم . می خواستم بپرسم مگه قراره اینجا دوئل کنیم که پشیمون شدم . کون سفید و بر جسته کاملیا از دوطرف شورتش زده بود بیرون و من از پهلو چشامو به اونجا دوخته بودم . به خوبی متوجه نگام شده بود . -چیه خوشت اومده . طالبشی ؟/؟ به زودی به مرادت می رسی . سرم داشت سوت می کشید . پاک قاطی کرده بودم . نمی دونستم آیا این جا اومدن من درسته یا نه . -کاملیا جان اگه اجازه میدی من برم وسایلمو جمع کنم بیام .. -خیلی دلم میخواست خودم برسونمت ولی تا بری و بر گردی باید یه دوش حسابی بگیرم تا بدنمو واسه اسلیو و اسلیوی آماده کنم . قبل از خواب می چسبه . پس حدسم درست بود این چیزا در مورد خوابه . زنگ زد واسه آژانس و با همون لحن جدی و نیمه مردونه اش گفت یه مسافر دارم اونو می رسونی به همون جایی که می خواد همونجا وای می ایستی برش می گردونی . اگه کارش تا صبح هم طول کشید بر نمی گردی مگر این که اونو با خودت بیاری . ازش پول نمی گیری . میام باهات حساب می کنم . راننده آژانس جوان مودبی بود ولی نگاهش خیلی عجیب بود . انگاری یه چیزی می خواست بهم بگه ولی خجالت می کشید . چند بار رفت دهن باز کنه ولی پشیمون شد -ببخشید چیزی می خواستین بگین -نه فقط می خواستم بگم خانم کاملیا زن خوبین . میسترس مهربونیه . شما باید خیلی خوش اقبال باشین که اون شما رو اسلیو خودش انتخاب کرده -واسه منم یه افتخاره .. من نمیدونم این بالا شهریا چرا این کلماتو نپخته ادا می کردند . میسترس رو واسه خودم ترجمه کردم میسیز .. درهرحال دو ساعت بعدش پیش کاملیا بودم . این بار سکسی تر از دفعه پیش دیدمش . یه نخ نازک رو سینه هاش کشیده بود که مثلا می خواست بگه من سوتین بستم و بد تر از اون شورتش بود که دیوونم کرده بود . شورت قبلیش در مقابل این شورت نازک و نخی باید لنگ مینداخت . این شورت وقتی به وسط کوسش می رسید شکاف و چاک پیدا می کرد که کوسشو مثل یه خربزه خیلی کوچیک از وسط شکافته شده نشون می داد . اصلا به این جور بازیها عادت نداشتم ولی نمی دونستم باید چه عکس العملی نشون بدم .-نگار ! پاشو برو یه دوشی بگیر و یه دستی هم به پر و پاچه ات بکش و خودتو واسه اسلیوی آماده کن . البته قبلشم یه چیزی می خوریم . عجب حمومی داشت . حموم شیشه ای سونا وکلی تجهیزات دیگه .. بااین که از محیط خیلی خوشم اومده بود ولی یه خورده نگران درس خوندن شده بودم . ظاهرا این کاملیا خانم یا کاملیا خان باید می خوابید تا من به درسام برسم .. خیلی خوشم میومد زیر این دوش آبدار بمونم . دلم واسه یه حموم درست و حسابی لک زده بود . تو خوابگاه که بودیم تا می خواستیم یه دستی به تنمون بکشیم یکی از اون پشت در می زد زودباش منم می خوام برم . بعضی ها نظافت و بهداشتو رعایت نمی کردند ولی اینجا کاملیا بهم سفارش کرده بود حتی یه تار مو هم اگه رو زمین دیدم باید بر دارم . کارمو تموم کردم وخواستم لباسامو بپوشم و بیام بیرون . یه تیغی هم به کوس و زیر بغلم انداختم . یه ژیلت درجه یک در اختیارم گذاشته بود و گفت اختصاصی و مال خودته . لباسامو ندیدم . خودم آویزونش کرده بودم -در حمومو یه خورده باز کرده و از لای در گفتم ببخشید من لباسامو بیرون گذاشتم ؟/؟-بیا بیرون ببینم چی میگی دختر -آخه من لختم -خب باش . بیا بیرون مگه می خوای اژدها بهم نشون بدی .. یه اسلیو که از این حرفا نمی زنه .. این دفعه دیگه پاک قاطی کرده بودم .. یعنی منظورش اینه که موقع خواب نباید از این حرفا بزنم ؟/؟ مثل آدمای جادو شده بودم . انگاری هرچی اون می گفت باید می گفتم چشم وخودمم باورم نمی شد که بیشتر این اطاعتهای من از روی عشق و علاقه بوده . با همه صلابتش بازم دوستش داشتم . یه زیبایی و جاذبه خاصی داشت که شایداگه یه پسر بودم دوست داشتم زنم می شد .. بوی عطر هوس انگیزش در فضای پذیرایی پیچیده بود . اولش یه خورده سختم بود با همون حالت  بیام بیرون . ولی وقتی از لای در نگاه کردم و اونو با اون وضعیت دیدم یواش یواش خجالتم ریخت . یه حس عجیبی داشتم . انگاری میخواستم در پناه اون قرار بگیرم . لبخندشو زیاد نمی دیدم . ولی وقتی با اون هیکل دخترونه و متناسب خودم اومدم بیرون لبخند زیبایی رو رو لباش دیدم . دوست داشتم بپرم تو بغلش و لباشو ببوسم . یه چوب نازک که چند رشته نخ در انتهاش قرار داشت در دست گرفته بود . از همون فاصله اونو به طرف سینه هام هدف گرفت و روی نوک سینه ها طوری می کشید که لذتش حتی دور کوس منم پخش می شد . چشاش خمار شده بود و یه جذابیت خاصی به خودش گرفته بود . راستش یه خورده هم مضطرب شده بودم . شنیده بودم که یه سری زنا و دخترا هستند که به خاطر یه سری کمبودات و یا نیاز ها و شاید هم نوعی بیماری عادت به همجنس بازی دارن ولی باورش برام سخت بود واین که خودم بخوام روزی در دام چنین مسئله ای بیفتم هضمش برام مشکل بود . ولی اون داشت آتیشم می زد طوری با اون چوبش روی سینه ها و پوست تنم می کشید که منم چشامو از هوس دیگه نمی تونستم باز کنم .-نگار!  درسته که این کاره نیستی ولی هیشکی مث تو با استعداد ندیدم . تو می تونی یه اسلیو در جه یک باشی . با اون چوب نازکش خیلی آروم از رو سینه هام رسید به نافم و دور و برنافمو قلقلک می داد . خیلی کیف می کردم . یه خورده دیگه پیشروی که چه عرض کنم پایین روی کرد و رسید به کوسم . روی کوسم از پایین به بالا می کشید و من بی اختیار ناله می کردم و بدون این که خودم بدونم چیکار دارم می کنم لای پامو بازکردم واونم به این کارش ادامه داد . توعالم هوس بودم که چوبشو پرت کرد یه گوشه ای وگفت حالا دیگه حالشو ندارم یه چیزی سفارش بدم . دوست ندارم پوزیشنمو بهم بزنم که یکی می خواد در بزنه وبخواد غذا بیاره . برو ببین تو یخچال اگه چیزی هست ردیف کن از فردا دیگه نمیذارم فرصتی  حروم شه . در یخچال و فریزر رو که باز کردم انگاری یه سوپری و قصابی بود . تازه علاوه بر گوشت و مرغ نپخته , کلی خوراکیهای بیات و خورش و برنج هم میشد گوشه و کنار پیدا کرد . این همه خوراکی می تونست یک ماه , من و سه نفر دیگه از هم اتاقی های خوابگاه منو سیر کنه . شایدم یک فصل . ظاهرا کاملیا رفته بود دستشویی . اون چوبی که تو دستش گرفته بود یه چیزی تو مایه های همونی بود که من در یکی از عکسهای رو دیوار دیده بودم . کنجکاوشدم و دوباره رفتم کنار همون در و دیوار . یه گوشه ای زیر یه عکس بزرگ یه مطالب ریزی نوشته شده بود . در مورد میسترس و اسلیو . اسلیو هرچی رو که میسترس میگه گوش می کنه ومیسترس بهش دستور میده و ازش میخواد که واسه علاقه مندیها و نیازش تلاش کنه . اسلیو نباید با میسترس مخالفت کنه دررابطه سکسی ولز بین اونا اسلیو باید نهایت تلاششو بکنه تا میسترس خودشو به اوج لذت برسونه و....... صدای در دستشویی رو که شنیدم سریع خودمو به آشپز خونه رسوندم . پس جریان از این قراره . نگار کوس خل .. کی گفته اسلیو یعنی خواب و میسترس یعنی خانم . البته به نوعی میشه گفت خانوم ولی این جوری که بوش میومد من می شدم کنیز سکسی و لز بینی و کاملیا هم می شد خانوم و رئیس من . کاری به این کار ها نداشتم . فقط همینو می دونستم که با همه دستوراتی که به من داده و تازه این شروع کاره ومشت نمونه خرواره من بازم دوستش دارم و با کمال میل حاضرم هر جای بدن خوشگل و لطیف و هوس انگیزشو لیس بزنم ... ادامه دارد .... نویسنده .. ایرانی

8 نظرات:

دلفین گفت...

عالی مرسی

ایرانی گفت...

ممنونم دلفین جان . شب خوش ..ایرانی

میثم گفت...

سلام.من همون اشنا هستم..اسمم میثمه گفتم از این به بعد اسممو بنویسم...بازم ازت ممنونم...ولی دیگه دارم دیوونه میشم.توروخدا زودتر قسمتهای بعدیشو بذار...میخوام بدونم چه جوری به پای میسترسش میفته و عاشق عرق تن میسترسش یمشه..مرسی رفیق..

ارباب جوون گفت...

سلام ایرانی
این داستان بی دی اس امت از قبلیا خیلی بهتر

ایرانی گفت...

باسلام به میثم عزیز و گلم ! چشم میثم جان .بیشتر داستانهای من از تولید به مصرف هستند و اکثرا هفتگی منتشر میشن ولی درمورد این داستان هر قسمتشو که بنویسم سعی می کنم در جا آپش کنم چون بعد از مدتها تو دوست نازنینم یه چیزی خواستی و من خوشحال میشم در خدمتت باشم . چون می خوام از اون چه که اول در نظر داشتم یه دو قسمتی هم بیشترش کنم در فاز اول با میسترس خوشبو میرم جلو و بعد یه جوری ردیف می کنم که طعم و بوی خاص دیگه ای هم بده و با سوژه های خاص خودش یه جوری طولانی تر شه . ممنونم ازت که با پیامهای محبت آمیز خودت راهنمای منی .من بیشتر از خودتو مایلم که این داستانو زود به زود منتشر کنم .قسمت اولشو باور کن شب جمعه دوساعت بعد از مشاهده غیر مستقیم درخواست تو نگارش وآپدیتش کردم آن هم در اولین تجربه میسترس اسلیوی لزبینی . دوست داشتم بدونی که تو هم مثل سایرعزیزانی که به ما لطف دارن دوست داشتنی هستی ومن افتخار می کنم که این کار کوچک را انجام دهم ...پاینده باشی

ایرانی گفت...

ارباب جوون نازنین رسیدن به خیر .سال نوی شما مبارک ! کم پیدایی ! بازم ازت ممنونم که سری به ما زدی و یه امتیازی به این داستان دادی و دلگرمم کردی امیدوارم در ادامه راه با کیفیتی بهتر ارائه اش بدم .سال خوشی داشته باشی ...ایرانی

ناشناس گفت...

عاشق تین داستانم هر چقدر میخونمش سیر نمیشم عاشق میسترس کاملیا ای کاش من برده و کنیزشون بودم میشه این داستانو ادامه بدین

ایرانی گفت...

با درود .. از همراهی شما ممنونم .. این داستان تموم شده و داستانهای دنباله دار منم خیلی زیاد شده و فعلا هم به خاطر بیماری یکی از بستگانم همش همراهشم و دارم از تعداد داستانهام کم می کنم .. اما در صورت به پایان رسوندن داستان شیدای شی میل که فکر نکنم به این زودیها تموم شه ممکنه یه داستانی رو در همین مایه ها شروع کنم و خوشحالم از همراهی تو عزیز گل و دوست داشتنی ...ایرانی .

 

ابزار وبمستر