مهران به زور جلو شو می گرفت تا آب کیرش بیرون نزنه . اگه این طور می شد جلوی شلوارش خیس می شد و لک می کرد .. اون وقت باید از خجالت آب می شد . نمی تونست این وضع و شرایطو تحمل کنه . نه .. یعنی این ممکنه دستش تصادفی رفته باشه رو کیرم . یا این که یه انگیزه و گرایشی داره .
ماندانا از حرکات و حالات ویدا که از داخل آینه می دید متوجه بود که اون داره یه کارایی صورت میده . اما در این سمت این معین بود که دستشو آروم به قسمت بالای ران راست ماندانا رسوند ...
زن با این که این اولین تجربه اش نبود ولی هیجان شدیدی برش غلبه کرده بود . سعی می کرد به رانندگی فکر کنه و خودشو زیاد اسیر این حالات و حرکات نکنه . ماندانا یه نقطه ای رو می شناخت که دردوران مجردی همراه خونواده اومده بودن به پیک نیک .. الان در این روز ها باید تقریبا خلوت باشه . این قسمتها بیشتر برای سیزده به در شلوغ می شد . از ماشین پیاده شدند .. مهران مجبور شد پیراهنشو بندازه روی شلوارش تا بر جستگی کیرش خودشو نشون نده . اون از معین خجالت نمی کشید ولی دوست نداشت که زنا اونو در این حالت ببینن .
معین : واسه مامان زنگ بزنم ؟
ماندانا : نه حالا نه .. باشه وقتی که ازمون دور شدن ... چون اونا خسته اند و اگه بخوان بر گردن سمت ما دیگه شاید حال رانندگی نداشته باشند .
معین حس کرد که ماندانا چه حال و هوایی داره . چون نگاه و خواهش این زنا رو می شناخت .. اما آمیزش با یک زن متاهل ... اگه اونا در حد همین تیکه پروندن و حرف زدن باشن چی ... چند تا از دوستای زن و اینترنتی اون که شوهر هم داشتند با هاش سکس چت می کردند فقط به خاطر این که به هیجان بیان و بتونن رابطه سکسی گرمتری رو با شوهرشون تجربه کنن . در حالی که معین دوست داشت به صورت واقعی هم با اونا سکس کنه . نکنه اون دو زن هم یه چیزی در مایه های همونا بوده باشند .... یه موکتی پهن کرده و از قمقمه واسه خودشون چای ریختند ...
ماندانا : بحثمون به کجا رسیده بود ...
مهران : تا اون جایی پیش رفته بودیم که می تونستیم بدونیم که آیا همه زنان جامعه می تونن پذیرای این حالت شن که زندگی برای اونا هم هست ؟ اگر توافقی بین اونا و شوهراشون نشه می تونن واسه نوعی تابو شکنی که یه شور و حال دیگه ای به زندگیشون بده قدم بر دارن ؟ دوست پسر بگیرن ؟ این پیشرفت اونا تا چه حدی می تونه باشه ؟...
ماندانا : بحث جالبیه ...
ویدا : کاملا درسته به شرطی که با یک جمع بندی کلی به نتیجه ای روشن برسیم ... معین : نتیجه وقتی روشن میشه یا خودشو نشون میده که کاربردی عملی داشته باشه ... معین شروع کرد به تعریف ماجرای خودش و این که با چند تا زن شوهر دار سکس چت داشته ولی اونا از این مسئله برای هیجان خودشون استفاده کردند که راحت تر بتونن با شوهراشون سکس کنن . ماندانا و ویدا به خوبی حس می کردند که حالا خیلی صمیمانه تر و راحت تر دارن حرف می زنن . برای همین منتظر پیشرفت سریع در رابطه شون بودند. زنا حس کرده بودند که دیگه نباید زیاد لفتش داد . اگه یه حرکتی از طرف پسرا دیدن خیلی راحت می تونن همونو ادامه اش بدن تا حرکت بعدی خیلی روشن تر باشه . ..
ماندانا : به نظر من کار اون زنا اشتباه بوده . یا از اول نمی بایستی این حرکاتو با هات انجام می دادن و یا وقتی که این کارو کردن با خودتو عملشو انجام می دادن . چون هیجانش توسط تو بود . پس این حق خودتو بود که با اونا باشی . و از طرفی خودشون هم می تونستن لذت تنوع رو در زندگی خودشون بچشن ...
ویدا پا هاشو رو موکت دراز کرده بود . ماندانا هم همچین حالتی به خودش گرفته بود . همه به هم نگاه می کردند ...
پسرا خودشونو به زنا نزدیک و نزدیک تر کردند . هر کسی شدت ضربان قلبشو حس می کرد . همه به خوبی می دونستن که این نیاز های مشترکه که اونا رو به هم نزدیک می کنه . پسرا هم از این که می دیدند تجربه هماغوشی با زنانی شوهر دار در انتظار اوناست به شدت هیجان زده و بی طاقت شده بودند . انگار آروم و قرار نداشتند . یه حس دیگه ای که اونا رو بیشتر به هیجان می آورد این بود که پسرا زنا رو متعلق به مردا و زندگی دیگه ای می دونستند اما این دو تا خانوم خوشگل حالا این دو تا پسرو بر شوهرانشون اولویت داده بودن ..
لبهای معیین زود تر از لبهای مهران بر روی لب طرفش قرار گرفت .... ماندانا چشاشو بسته بود ... معین لباشو از رو لبای ماندانا به گونه اش رسوند و آروم زیر گوشش گفت نظر شما چیه . فکر می کنید که مورد مناسبی پیدا شه بتونین با اش راه بیاین و ازش لذت ببرین .
این حرفو که زد ماندانا خودشو بیشتربه اون پسر چسبوند . دستاشو دور کمر معین حلقه زد .... ادامه دارد ....نویسنده ... ایرانی
ماندانا از حرکات و حالات ویدا که از داخل آینه می دید متوجه بود که اون داره یه کارایی صورت میده . اما در این سمت این معین بود که دستشو آروم به قسمت بالای ران راست ماندانا رسوند ...
زن با این که این اولین تجربه اش نبود ولی هیجان شدیدی برش غلبه کرده بود . سعی می کرد به رانندگی فکر کنه و خودشو زیاد اسیر این حالات و حرکات نکنه . ماندانا یه نقطه ای رو می شناخت که دردوران مجردی همراه خونواده اومده بودن به پیک نیک .. الان در این روز ها باید تقریبا خلوت باشه . این قسمتها بیشتر برای سیزده به در شلوغ می شد . از ماشین پیاده شدند .. مهران مجبور شد پیراهنشو بندازه روی شلوارش تا بر جستگی کیرش خودشو نشون نده . اون از معین خجالت نمی کشید ولی دوست نداشت که زنا اونو در این حالت ببینن .
معین : واسه مامان زنگ بزنم ؟
ماندانا : نه حالا نه .. باشه وقتی که ازمون دور شدن ... چون اونا خسته اند و اگه بخوان بر گردن سمت ما دیگه شاید حال رانندگی نداشته باشند .
معین حس کرد که ماندانا چه حال و هوایی داره . چون نگاه و خواهش این زنا رو می شناخت .. اما آمیزش با یک زن متاهل ... اگه اونا در حد همین تیکه پروندن و حرف زدن باشن چی ... چند تا از دوستای زن و اینترنتی اون که شوهر هم داشتند با هاش سکس چت می کردند فقط به خاطر این که به هیجان بیان و بتونن رابطه سکسی گرمتری رو با شوهرشون تجربه کنن . در حالی که معین دوست داشت به صورت واقعی هم با اونا سکس کنه . نکنه اون دو زن هم یه چیزی در مایه های همونا بوده باشند .... یه موکتی پهن کرده و از قمقمه واسه خودشون چای ریختند ...
ماندانا : بحثمون به کجا رسیده بود ...
مهران : تا اون جایی پیش رفته بودیم که می تونستیم بدونیم که آیا همه زنان جامعه می تونن پذیرای این حالت شن که زندگی برای اونا هم هست ؟ اگر توافقی بین اونا و شوهراشون نشه می تونن واسه نوعی تابو شکنی که یه شور و حال دیگه ای به زندگیشون بده قدم بر دارن ؟ دوست پسر بگیرن ؟ این پیشرفت اونا تا چه حدی می تونه باشه ؟...
ماندانا : بحث جالبیه ...
ویدا : کاملا درسته به شرطی که با یک جمع بندی کلی به نتیجه ای روشن برسیم ... معین : نتیجه وقتی روشن میشه یا خودشو نشون میده که کاربردی عملی داشته باشه ... معین شروع کرد به تعریف ماجرای خودش و این که با چند تا زن شوهر دار سکس چت داشته ولی اونا از این مسئله برای هیجان خودشون استفاده کردند که راحت تر بتونن با شوهراشون سکس کنن . ماندانا و ویدا به خوبی حس می کردند که حالا خیلی صمیمانه تر و راحت تر دارن حرف می زنن . برای همین منتظر پیشرفت سریع در رابطه شون بودند. زنا حس کرده بودند که دیگه نباید زیاد لفتش داد . اگه یه حرکتی از طرف پسرا دیدن خیلی راحت می تونن همونو ادامه اش بدن تا حرکت بعدی خیلی روشن تر باشه . ..
ماندانا : به نظر من کار اون زنا اشتباه بوده . یا از اول نمی بایستی این حرکاتو با هات انجام می دادن و یا وقتی که این کارو کردن با خودتو عملشو انجام می دادن . چون هیجانش توسط تو بود . پس این حق خودتو بود که با اونا باشی . و از طرفی خودشون هم می تونستن لذت تنوع رو در زندگی خودشون بچشن ...
ویدا پا هاشو رو موکت دراز کرده بود . ماندانا هم همچین حالتی به خودش گرفته بود . همه به هم نگاه می کردند ...
پسرا خودشونو به زنا نزدیک و نزدیک تر کردند . هر کسی شدت ضربان قلبشو حس می کرد . همه به خوبی می دونستن که این نیاز های مشترکه که اونا رو به هم نزدیک می کنه . پسرا هم از این که می دیدند تجربه هماغوشی با زنانی شوهر دار در انتظار اوناست به شدت هیجان زده و بی طاقت شده بودند . انگار آروم و قرار نداشتند . یه حس دیگه ای که اونا رو بیشتر به هیجان می آورد این بود که پسرا زنا رو متعلق به مردا و زندگی دیگه ای می دونستند اما این دو تا خانوم خوشگل حالا این دو تا پسرو بر شوهرانشون اولویت داده بودن ..
لبهای معیین زود تر از لبهای مهران بر روی لب طرفش قرار گرفت .... ماندانا چشاشو بسته بود ... معین لباشو از رو لبای ماندانا به گونه اش رسوند و آروم زیر گوشش گفت نظر شما چیه . فکر می کنید که مورد مناسبی پیدا شه بتونین با اش راه بیاین و ازش لذت ببرین .
این حرفو که زد ماندانا خودشو بیشتربه اون پسر چسبوند . دستاشو دور کمر معین حلقه زد .... ادامه دارد ....نویسنده ... ایرانی
0 نظرات:
ارسال یک نظر