ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

به دادم برس شیطان 9

کمال و جمال رفتند خونه منیره . با ترس و لرز در زدند . وقتی که در به روشون باز شد از تعجب داشتند شاخ در می آوردند . سلام یادشون رفته بود . منیره می دونست که در اون سن باید چی بپوشه تا جوونترش کنه وسکسی ترش نشون بده . به جای دامن یه شلوار جین به رنگ آبی ملایم پاش کرده بود که کونشو مینداخت تو دید موهای سرشو افشون کرده و داخل چشاش مداد کشیده و به ابروهاش رسیده بود ویه روژقرمز ملایم هم به لبای بر جسته و پر هوسش زده بود که اونو خیلی جذاب تر نشون می داد . جوونای محجوب و متدین ما به محض این که این خانوم خوشگله رو دیدند عذر خواهی کرده گفتند ببخشید با منیره خانوم کار داشتیم . اینو کمال گفت . زن همسایه در حالی که خنده اش گرفته بود گفت منیره خانوم از من پیر تر بود یا جوونتر ؟/؟ صداشو که شنیدند یه عذر خواهی کرده رفتند داخل . دل تو دل پسرا نبود . منیره تا رفت یه چایی شیرینی واسشون بیاره دو تا برادر افتاده بودن به جون هم . این می گفت تقصیر توهه و اون می گفت تو مقصری در هر حال به نتیجه نرسیدند و منیره بر گشت وقتی که خم شد و چایی رو بهشون تعارف کرد نصف سینه هاش زد بیرون . دو تا جوونی که قایم شده بودند و داشتند کوس و کون منیره رو دید می زدند حالا از خجالت داشتند آب می شدند . سرشونم چون پایین بود سینه های درشت به خوبی توی دیدشون قرار داشت  . یه بلوز صورتی چسبون تنش کرده بود که دل کمال وجمال رو بیش از پیش برده بود -بچه ها منم جای خاله تون . ببین خاله محرمه دیگه . سرتونو بالا بگیرین . ما الان در قرن بیست و یکم زندگی می کنیم . اگه بخواهین این طور خجالت بکشین کلاهتون پس معرکه هست دخترا سرتون کلاه میذارن ببینین بچه ها رو در بایستی رو کنار بذارین میخوام دو کلوم حرف حساب با هم بزنیم . نمی خوام زیاد طفره برم و مقدمه چینی کنم و قصه امیر ارسلان نامدار تعریف کنم . شما ها جوونین و کم تجربه یا بهتره بگم بی تجربه . بهتون بر نخوره ها این یه واقعیته پسرای خوبی هستین ولی الان باید زرنگ بود . جامعه ما طوری شده که حتی بعضی وقتا دخترا پسرا رو حامله می کنن . کمال و جمال از حرفای منیره چیزی سر در نمی آوردند -سرتونو بالا بگیرین . بالا . حالا حالا ها با هم کار داریم .. شما ها امروز اون بالا کیرتونو تو دستتون گرفته بودین و داشتین جق می زدین . آبتونو هم تو کاسه خالی کردین و لو رفتین و مامانتون اونو پیدا کرد . جمال با آرنج زد به پهلوی کمال و گفت همش تقصیر توست ناشی دیگه چه جوری تو روی مامان نگاه کنیم . باید کفاره شو هم بدیم -با هم دعوا نیفتین ما اینجا نیومدیم که مقصرو پیداکنیم وواسش کفاره ببریم اون به عهده علمای دین و اجتهاده وربطی به ما نداره . منم خب از این پایین داشتم حال می کردم و با کوس و کونم مشغول بودم . داشتم کیف می کردم . ببین الان روزگار طوری شده که یه سری از نیاز های آدما در ترکیب با هم بر طرف میشه . من نیاز مالی ندارم شوهرم اونقدر برام گذاشته که راحت بریز و بپاش کنم . من کیر میخوام کیر مردونه . یه کیری که نترسه وشجاعانه بیاد و بپره تو کوسم . منتهی مادرت یه حرف درست می زنه ویه نظر درست داره اون میگه شما کم رو وخجالتی هستین و حتی شاید فرق بین سوراخ کون و کوس رو ندونین واشتباهی بگیرین .. جمال :منیره خانوم حالا گفتن .. تااین حد هم نیست -می بینم که بالاخره یکی تون لب باز کرد و یه چشمه ای از شجاعت ورگ آخوندی خودشو نشون داد . همینه همینه من همینو میخوام . باید نشون بدین که چند مرده حلاجین . من باید بهتون آموزش بدم که چطور باید سکس کرد وچه رفتاری داشت که یه زن خوشش بیاد و در عین حال تابع مردش یا دوست پسرش باشه واز این که خودشو بسپره دست اون نوعی احساس امنیت کنه . یه مرد باید قدرت داشته باشه . خجالت خودشو بریزه . کمال : منیره خانوم ما تا حالا از این کارا نکردیم . دینمون بهمون اجازه نداده یا اگر هم اجازه داشته باشیم از بابا مامانمون می ترسیم -ببینید بچه ها من در این مورد با مامانتون صحبت کردم اون حرفی نداره وفقط یه کاری کنین که باباتون نفهمه  زن خونه که بخواد همه چی حله . حتی شیطون در مقابلش لنگ میندازه . ولی به شرط و شروطها . شرطش اینه که وقتی من دارم بهتون آموزش میدم مامان خانمی تون هم اینجا تشریف داشته باشه وشاهد همه چی باشه . جمال که برق از کله اش پریده بود دوباره صورتش سرخ شد و گفت خود مامان راضیه ؟/؟ تازه ما چه جوری می تونیم پیشش لخت شیم . کراهت داره -از این کوس شعرها چیه میگین .  مسئله رو که حلش کردیم . بیایین جلو دو نفری خاله منیره روبغلش کنین وببوسین که اگه من نبودم مادرتون پدرتونو در می آورد . سه تایی به هم چسبیدند وپسرا حس کردند که دمشون داره می زنه بیرون . کیرشون شق شق شده بود -اگه بدونین پسرا چقدر هوس کیر ناز ومشتی شمارو دارم . فقط حیف که الان مامان منتظرتونه ومنم بهش گفتم که می خوام موقع آموزش حضور داشته باشه . کمال گفت ببینم خانوم دبیر آموزش همراه با امتحانه ؟/؟ -بچه ها شما کدوم درسو دیدین که امتحان نداشته باشه . ما اینجا امتحان درجا داریم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

7 نظرات:

matin گفت...

مرسی عالی

دلفین گفت...

ایرانی عزیز دمت گرم من یکی خیلی حال کردم به حدی که این داستان به این زودی ها تموم نشه

ایرانی گفت...

داداش متین خسته نباشی دلفین گلم این داستان به این زودیها تموم نمیشه و اصلا هم تا به حال در مورد پایانش فکری نکردم که مثل هرکی به هرکی طول بکشه ...ایرانی

جيبر گفت...

ايول ايول دادا ايراني رو ايول

ایرانی گفت...

جیبر جان بر تو هم درود با نظرات گرمت که ماشاءالله داری ...ایرانی

hero گفت...

جالب و جالب تر شد . دستت درد نکنه .

ایرانی گفت...

خسته نباشی هرو جان . ممنونم ..ایرانی

 

ابزار وبمستر