-بیا بریم پسر .. خیلی خوش می گذره .. باور کن مدل به مدل زنای با حال اون جان ...
-به جون تو خیلی حال می کنیم ...
- کوه و هوای خنک و خونه ویلایی ..
-اگه بدونی چقدر حال میده ...
من برای اولین بارم بود که پام به همچین مجالسی باز می شد ... ما چهار تا مرد بودیم و چهار تا زن هم قرار بود که وارد جمع ما شن . نمی خواستم به همسرم نسرین خیانت کنم ... ولی از بس توی گوشم خوندن که دیگه شیر شدم . بهم می گفتن کس خل .. امل ... عقب افتاده ....
هوای خنک و مطبوع کوهستان یه شور و حال و انگیزه خاصی رو در من به وجود آورده بود . تا به حال به غیر از زنم با زن دیگه ای سکس نکرده بودم . چهار تا زن اومدن ... یکی شونو که مثلا خوشگل تر بود دادن به دم من ... راستش همه شون یه حالتای عجیبی داشتن ... من اصلا عادت نداشتم . مثل بحران زده ها بودم . چشای هر چهار تا زن یه گود افتادگی خاصی داشت .. زیر چششون کبود بود . انگاری مدتها می شد که غذای خوبی نخورده بودند .
-چیه آقا پسر ..مثل پسر بچه های پونزده ساله به نظر میای که تازه می خوان یه زنو بکنن . ..
عجب رک صحبت می کردن ..
-چیکار کنم تجربه ندارم دیگه ..
-ما رو گرفتی ها ... با این تیپت باید تا حالا هزار تا کس و کونو بالا رفته باشی .. شما مردا فقط می خواین کیرو کمرتونو خالی کنین و سبک بشین . زن جماعت مثل یه آدامس می مونه واسه شما ..
لختم کرد و خودشم لخت شد ... سینه هاشو به دهنم مالوند .. چقدر شل و وارفته بود ...
-بخور حالشو ببر .
زیر بغلش یه بوی عرق خفیفی می داد . بخورش ...
سینه های سفت و درشت نسرین و بدن لطیف و سفید و خوش عطر و بوی نسرین رو که مجسم می کردم تازه متوجه می شدم که چی رو با چی عوض کردم به جای این که توی بغل زنم باشم اومدم و در واقع خودمو سپردم به یک هرزه ... سینه هاشو به دهنم می مالوند ... کسشو که گذاشت روی دهنم از بوی گند داشتم خفه می شدم .. خودشو انداخت روی کیرم ... دستامو گذاشتم رو دو طرف کونش . خودشو به آرومی و بعد با سرعت روی کیرم حرکت می داد .. با این که از این یه تیکه خوشم میومد ولی طوری لباشو به لبام چسبونده بود که بوی عرق تنش خفه ام کرده بود . موهای سرش بوی دود می داد ... واسه لحظاتی اونو گذاشتم جای نسرین تا از سکس و آمیزش با اون لذت ببرم . تا این تصورو کردم حس کردم که آبم داره خالی می شه ... از رو کیرم پا شد .. کیرمو گرفتم طرف دهنش ... دهنشو باز نمی کرد .. بدش میومد برام ساک بزنه . در حالی که زن خوشگلم این کارو واسم انجام می داد ... همون کیر خیس به کس یا کون رفته رو می ذاشت توی دهنش ... خودمو انداختم پشتش ... دو طرف کونشو باز کردم و خواستم کیرمو بکنم توی کونش .. بهم اجازه نداد ...
-ببینم آق پسر با ناموس من چیکار داری ....
طوری از کوره در رفته بودم که اون زن ترس برش داشت ... آن چنان کردم توی کونش که بقیه سراسیمه پریدن توی اتاق ولی کیرمو همچین کرده بودم توی کونش که گویی عقده های این دقایق رو کردم توی کون ... بدک نبود .. ولی زنم نسرین هر وقت که بهم کون می داد طنازی خاصی داشت و سوراخش هم خیلی تنگ تر بود .. اما درد بیشتری رو هم تحمل می کرد ... خیلی زود آبمو توی کونش خالی کردم . تمایل زیادی نداشتم به این که با بقیه زنا طرف شم .. ولی دوستام دست بر دار نبودند . یکی از یکی بد تر . تازه اگه خوب و خوش بدن هم می بودند تنشون هر روز به تن چند مرد مالیده می شد و این نمی تونست برای یک مرد دیگه هیجان انگیز باشه . ..
وقتی به خونه بر گشتم شب بود و دیر وقت .نسرین نازی کوچولو رو خوابونده بود . باز هم مثل همیشه طناز شده بود ..
-خیلی خسته ای عزیزم ؟ مثل این که زیاد کوه نوردی کردی .. بیا ماساژت بدم ... شوهر خوب و مهربون من ... وقتی اون این جور با هام حرف می زد و با تمام وجودش بهم عشق می داد دلم می گرفت که چرا این کارو باهاش کردم ...
چند وقت بعد که همچین بر نامه ای پیش اومد و به دوستام گفتم که نمیام .. نسرین بهم گفت می رفتی عزیزم .. برای روحیه ات خوبه ..
-نسرین وقتی تو بهم روحیه میدی من واسه چی برم با دوستام بگردم ...
داشتم به این فکر می کردم که چه جوری می تونم جبران کنم ... آخ که اون مرد باید دیوونه باشه طلا رو با آهن پاره عوض کنه .. پایان ... نویسنده ... ایرانی
-به جون تو خیلی حال می کنیم ...
- کوه و هوای خنک و خونه ویلایی ..
-اگه بدونی چقدر حال میده ...
من برای اولین بارم بود که پام به همچین مجالسی باز می شد ... ما چهار تا مرد بودیم و چهار تا زن هم قرار بود که وارد جمع ما شن . نمی خواستم به همسرم نسرین خیانت کنم ... ولی از بس توی گوشم خوندن که دیگه شیر شدم . بهم می گفتن کس خل .. امل ... عقب افتاده ....
هوای خنک و مطبوع کوهستان یه شور و حال و انگیزه خاصی رو در من به وجود آورده بود . تا به حال به غیر از زنم با زن دیگه ای سکس نکرده بودم . چهار تا زن اومدن ... یکی شونو که مثلا خوشگل تر بود دادن به دم من ... راستش همه شون یه حالتای عجیبی داشتن ... من اصلا عادت نداشتم . مثل بحران زده ها بودم . چشای هر چهار تا زن یه گود افتادگی خاصی داشت .. زیر چششون کبود بود . انگاری مدتها می شد که غذای خوبی نخورده بودند .
-چیه آقا پسر ..مثل پسر بچه های پونزده ساله به نظر میای که تازه می خوان یه زنو بکنن . ..
عجب رک صحبت می کردن ..
-چیکار کنم تجربه ندارم دیگه ..
-ما رو گرفتی ها ... با این تیپت باید تا حالا هزار تا کس و کونو بالا رفته باشی .. شما مردا فقط می خواین کیرو کمرتونو خالی کنین و سبک بشین . زن جماعت مثل یه آدامس می مونه واسه شما ..
لختم کرد و خودشم لخت شد ... سینه هاشو به دهنم مالوند .. چقدر شل و وارفته بود ...
-بخور حالشو ببر .
زیر بغلش یه بوی عرق خفیفی می داد . بخورش ...
سینه های سفت و درشت نسرین و بدن لطیف و سفید و خوش عطر و بوی نسرین رو که مجسم می کردم تازه متوجه می شدم که چی رو با چی عوض کردم به جای این که توی بغل زنم باشم اومدم و در واقع خودمو سپردم به یک هرزه ... سینه هاشو به دهنم می مالوند ... کسشو که گذاشت روی دهنم از بوی گند داشتم خفه می شدم .. خودشو انداخت روی کیرم ... دستامو گذاشتم رو دو طرف کونش . خودشو به آرومی و بعد با سرعت روی کیرم حرکت می داد .. با این که از این یه تیکه خوشم میومد ولی طوری لباشو به لبام چسبونده بود که بوی عرق تنش خفه ام کرده بود . موهای سرش بوی دود می داد ... واسه لحظاتی اونو گذاشتم جای نسرین تا از سکس و آمیزش با اون لذت ببرم . تا این تصورو کردم حس کردم که آبم داره خالی می شه ... از رو کیرم پا شد .. کیرمو گرفتم طرف دهنش ... دهنشو باز نمی کرد .. بدش میومد برام ساک بزنه . در حالی که زن خوشگلم این کارو واسم انجام می داد ... همون کیر خیس به کس یا کون رفته رو می ذاشت توی دهنش ... خودمو انداختم پشتش ... دو طرف کونشو باز کردم و خواستم کیرمو بکنم توی کونش .. بهم اجازه نداد ...
-ببینم آق پسر با ناموس من چیکار داری ....
طوری از کوره در رفته بودم که اون زن ترس برش داشت ... آن چنان کردم توی کونش که بقیه سراسیمه پریدن توی اتاق ولی کیرمو همچین کرده بودم توی کونش که گویی عقده های این دقایق رو کردم توی کون ... بدک نبود .. ولی زنم نسرین هر وقت که بهم کون می داد طنازی خاصی داشت و سوراخش هم خیلی تنگ تر بود .. اما درد بیشتری رو هم تحمل می کرد ... خیلی زود آبمو توی کونش خالی کردم . تمایل زیادی نداشتم به این که با بقیه زنا طرف شم .. ولی دوستام دست بر دار نبودند . یکی از یکی بد تر . تازه اگه خوب و خوش بدن هم می بودند تنشون هر روز به تن چند مرد مالیده می شد و این نمی تونست برای یک مرد دیگه هیجان انگیز باشه . ..
وقتی به خونه بر گشتم شب بود و دیر وقت .نسرین نازی کوچولو رو خوابونده بود . باز هم مثل همیشه طناز شده بود ..
-خیلی خسته ای عزیزم ؟ مثل این که زیاد کوه نوردی کردی .. بیا ماساژت بدم ... شوهر خوب و مهربون من ... وقتی اون این جور با هام حرف می زد و با تمام وجودش بهم عشق می داد دلم می گرفت که چرا این کارو باهاش کردم ...
چند وقت بعد که همچین بر نامه ای پیش اومد و به دوستام گفتم که نمیام .. نسرین بهم گفت می رفتی عزیزم .. برای روحیه ات خوبه ..
-نسرین وقتی تو بهم روحیه میدی من واسه چی برم با دوستام بگردم ...
داشتم به این فکر می کردم که چه جوری می تونم جبران کنم ... آخ که اون مرد باید دیوونه باشه طلا رو با آهن پاره عوض کنه .. پایان ... نویسنده ... ایرانی
2 نظرات:
سلام ایرانی جان داستان خواهر و زن داداش چی شد پس
با سلام ..من با خودم قرار گذاشته بودم که هر هفته شنبه یک قسمت از این داستانو منتشر کنم . قسمت اول و دوم اونو منتشر کردم حدود یک ماه پیش .. یعنی هفته ای یکی ... یک هفته یادم رفت ..و بعد یه هفته هم دیدم صداش در نیومد زیر سبیلی رد کردم ..یک هفته هم که رفته بودم ماموریت .. هنوز قسمت سومشو ننوشتم .. باشه سه چهار روز دیگه قسمت سومشو می نویسم و منتشر می کنم .. ممنونم از تماست ... ایرانی
ارسال یک نظر