حس کردم که همون حالت و همون شور و نشاط جوونی داره میاد سراغم . نه .. نهههههه دیگه نباید به شوهرم فرزین فکر می کردم . اون مرده بود واین کار منم نمی تونست گناه باشه . لزومی هم نداشت که جریان رو با فرشته مادر فرشاد در میون بذارم ...
در همین افکار بودم که حس کردم پاهام بی اختیار شل شده و اون تونسته شورت فانتزی رو از پام در آره . یه آهی کشیده حس کردم که خیلی داغ شدم . یه لحظه هم حس کردم که یه چیزی به کفه اتاق پرت شده . فرشاد شورت خودشو هم در آورده بود ... و من حالا تسلیم پسری بودم که هیجده سال از من جوون تر بود . درست بیست و پنج سال پیش در چنین روزی من و فرزین اومده بودم این جا برای ماه عسل که اون بلا بر سرم اومد و حالا که داستان به این شکل در اومد . بیست و پنج سال در چنین روزی فرشاد هم به دنیا اومده بود .. با صدایی آروم و درحالی که از اون ناله های هوس می بارید به فرشاد گفتم چی می خوای و اونم گفت ..
-هدیه تولدمو .
سکوت کردم و چیزی نگفتم .. خودشو پایین تر کشید . خجالتم اومد از این که کسم پشمالوست . اما اون به این چیزا توجهی نداشت . سرشو آورد به قسمت جلوی بدنم و اونو گذاشت لای پاهام . این دیگه آخرش بود . خیلی سختم بود . هم دلم می خواست و نیاز داشتم که با هام و با کسم و موهاش ور بره و هم این که یه جوری می شدم از این که اون حس کنه اصلا بهداشت رو رعایت نمی کنم . می خواستم توضیح هم بدم فکر می کردم که زوده حرف بزنم و تمایل خودمو نشون بدم . ولی اون دهنشو گذاشت روی پشمک های کسم و چه با لذت اونا رو می جوید و میون دهنش بازی می داد .. موها رو بین دو تا لباش قرار داده اونا رو می کشید . همین کارش هوسمو زیاد تر کرد از دو طرف پا هامو به صورتش فشار می دادم و اونم که می دید چقدر خوشم میاد با هوس و اشتیاق بیشتری موهای کسمو می جوید . دو تا شستشو هم گذاشته بود دو طرف کس و اونا رو به دو سمت باز کرد . هر طوری بود از لا به لای مو ها مغز کسمو پیدا کرد و هم با زبون لیس می زد و هم با دهن و دندوناش و جفت لباش میکش می زد . لبامو گاز می گرفتم و یواش یواش صدام در میومد .
-نخورشششششش ..نهههههههه سختمه .. کثیفه .. با این که بودم حموم ولی با این حال سختم بود . اما اون داشت با لذت اونو می مکید و همین لحظه به لحظه هوسمو زیاد تر می کرد . نوک سینه هام تیز شده بود ... دستشو گذاشته بود روی دهنم و به حدی هوسم زیاد شده بود که من انگشتاشو دونه به دونه می ذاشتم توی دهنم و می مکیدم . دلم می خواست زود تر بره رو نقاط حساس تر و حرکات نهایی رو که منجر به ار گاسم میشه انجام بده .
می دونست که با من چیکار کنه . کاملا سستم کرده بود . چه قشنگ موهای کسمو توی دستاش جمع می کرد اونو به سمت بالا می کشید و همه موهای کسمو یک دفعه می ذاشت توی دهنش . پس از دقایقی اومد بالاتر .. دهنشو از روی کسم بر داشت ... دلم می خواست کیرشو ببینم .. ولی وقتی که اومد بالاتر تا لباشو بذاره روی لبام برای چند لحظه کیرشو رو پا هام حس کردم .
-اوووووووووووففففففف .. فرشاد : جوووووووون .. چقدر لذت می برم که حس می کنم تو داری لذت می بری .بالاخره کار خودت رو کردی .
-می دونم دیگه ..
وقتی گفت می دونم حس حسادت منو بد جوری تحریک کرده بود . با این که با کلی ناز و ادا و عشوه و نمی خوام و از این حرفا تسلیمش شده بودم ولی حالا که خودمو در اختیارش قرار داده بودم دوست داشتم که فقط مال خودم باشه . به روش نیاوردم که منظورت از می دونم چیه . آروم آروم اومد بالاتر .. حالا دیگه اونو به حساب یه معشوق می آوردم .. لباشو گاشت رو لبام .. پا هامو به آرومی باز کردم تا بتونه کیرشو به کسم بچسبونه . در اون لحظات دیگه به هیچی فکر نمی کردئم جز سکس و لذت سکی ... سریع و در چند ثانیه افکار مزاحمی به سراغم اومد که همه رو یکی یکی از ذهنم پاک کردم .. شوهرم , این که از اون دنیا منو می بینه , فرشته مادر فرشاد , اختلاف سنی بین من و فرشاد .. خلاصه همه و همه اینا رو از فکرم دور کردم تا بتونم به ار گاسم برسم . وقتی اون دستاشو دور کمرم حلقه زد و لباشو به لبام چسبوند حرکت کیرشو روی موها و شکاف کسم حس می کردم . داشتم آتیش می گرفتم ...
-آخخخخخخخخخ دریا .. دریا ... آرومی ولی من یه طوفان داغو حسش می کنم .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
در همین افکار بودم که حس کردم پاهام بی اختیار شل شده و اون تونسته شورت فانتزی رو از پام در آره . یه آهی کشیده حس کردم که خیلی داغ شدم . یه لحظه هم حس کردم که یه چیزی به کفه اتاق پرت شده . فرشاد شورت خودشو هم در آورده بود ... و من حالا تسلیم پسری بودم که هیجده سال از من جوون تر بود . درست بیست و پنج سال پیش در چنین روزی من و فرزین اومده بودم این جا برای ماه عسل که اون بلا بر سرم اومد و حالا که داستان به این شکل در اومد . بیست و پنج سال در چنین روزی فرشاد هم به دنیا اومده بود .. با صدایی آروم و درحالی که از اون ناله های هوس می بارید به فرشاد گفتم چی می خوای و اونم گفت ..
-هدیه تولدمو .
سکوت کردم و چیزی نگفتم .. خودشو پایین تر کشید . خجالتم اومد از این که کسم پشمالوست . اما اون به این چیزا توجهی نداشت . سرشو آورد به قسمت جلوی بدنم و اونو گذاشت لای پاهام . این دیگه آخرش بود . خیلی سختم بود . هم دلم می خواست و نیاز داشتم که با هام و با کسم و موهاش ور بره و هم این که یه جوری می شدم از این که اون حس کنه اصلا بهداشت رو رعایت نمی کنم . می خواستم توضیح هم بدم فکر می کردم که زوده حرف بزنم و تمایل خودمو نشون بدم . ولی اون دهنشو گذاشت روی پشمک های کسم و چه با لذت اونا رو می جوید و میون دهنش بازی می داد .. موها رو بین دو تا لباش قرار داده اونا رو می کشید . همین کارش هوسمو زیاد تر کرد از دو طرف پا هامو به صورتش فشار می دادم و اونم که می دید چقدر خوشم میاد با هوس و اشتیاق بیشتری موهای کسمو می جوید . دو تا شستشو هم گذاشته بود دو طرف کس و اونا رو به دو سمت باز کرد . هر طوری بود از لا به لای مو ها مغز کسمو پیدا کرد و هم با زبون لیس می زد و هم با دهن و دندوناش و جفت لباش میکش می زد . لبامو گاز می گرفتم و یواش یواش صدام در میومد .
-نخورشششششش ..نهههههههه سختمه .. کثیفه .. با این که بودم حموم ولی با این حال سختم بود . اما اون داشت با لذت اونو می مکید و همین لحظه به لحظه هوسمو زیاد تر می کرد . نوک سینه هام تیز شده بود ... دستشو گذاشته بود روی دهنم و به حدی هوسم زیاد شده بود که من انگشتاشو دونه به دونه می ذاشتم توی دهنم و می مکیدم . دلم می خواست زود تر بره رو نقاط حساس تر و حرکات نهایی رو که منجر به ار گاسم میشه انجام بده .
می دونست که با من چیکار کنه . کاملا سستم کرده بود . چه قشنگ موهای کسمو توی دستاش جمع می کرد اونو به سمت بالا می کشید و همه موهای کسمو یک دفعه می ذاشت توی دهنش . پس از دقایقی اومد بالاتر .. دهنشو از روی کسم بر داشت ... دلم می خواست کیرشو ببینم .. ولی وقتی که اومد بالاتر تا لباشو بذاره روی لبام برای چند لحظه کیرشو رو پا هام حس کردم .
-اوووووووووووففففففف .. فرشاد : جوووووووون .. چقدر لذت می برم که حس می کنم تو داری لذت می بری .بالاخره کار خودت رو کردی .
-می دونم دیگه ..
وقتی گفت می دونم حس حسادت منو بد جوری تحریک کرده بود . با این که با کلی ناز و ادا و عشوه و نمی خوام و از این حرفا تسلیمش شده بودم ولی حالا که خودمو در اختیارش قرار داده بودم دوست داشتم که فقط مال خودم باشه . به روش نیاوردم که منظورت از می دونم چیه . آروم آروم اومد بالاتر .. حالا دیگه اونو به حساب یه معشوق می آوردم .. لباشو گاشت رو لبام .. پا هامو به آرومی باز کردم تا بتونه کیرشو به کسم بچسبونه . در اون لحظات دیگه به هیچی فکر نمی کردئم جز سکس و لذت سکی ... سریع و در چند ثانیه افکار مزاحمی به سراغم اومد که همه رو یکی یکی از ذهنم پاک کردم .. شوهرم , این که از اون دنیا منو می بینه , فرشته مادر فرشاد , اختلاف سنی بین من و فرشاد .. خلاصه همه و همه اینا رو از فکرم دور کردم تا بتونم به ار گاسم برسم . وقتی اون دستاشو دور کمرم حلقه زد و لباشو به لبام چسبوند حرکت کیرشو روی موها و شکاف کسم حس می کردم . داشتم آتیش می گرفتم ...
-آخخخخخخخخخ دریا .. دریا ... آرومی ولی من یه طوفان داغو حسش می کنم .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
0 نظرات:
ارسال یک نظر