توسکا دهنشو با اکراه باز کرد .. پریسا از این که کیر داداششو توی دهن توسکا ببینه حرصش گرفته بود ولی با این حس که کیر رفته به کونش داره توی دهن توسکا میره خودشو آروم کرد . پارسا کف دو تا دستاشو پشت سر توسکا قرار داد و اونو به طرف دهش فشار داد طوری که کیرش به سر حلق زن داداشش رسد و اونو به سرفه انداخت -خیلی خوب و با حال ساکش می زنی . دیگه اون داخل چیزی نمونه ... خوب پاکش کن ...
تلکا که می دید کیر پارسا رفته توی دهن توسکا وتمیز شده یه اشاره ای به برادر شوهرش کرد و گفت اگه توسکا جون سختشه من واست میکش بزنم ؟
-نه عزیز دلم واسه چی سختش باشه . اون باید افتخار کنه که کیر آغشته به کون خواهر شوهرو خواهر معشوقشو ساک بزنه . باید بهش احترام بذاره ... البته پریسا جونم باید احترام شما دو نفرو نگه داشته باشه
پارسا یه چشمکی هم به خواهرش زد و اون متوجه شد که داداشش از رو سیاست داره این حرفا رو می زنه . لحظاتی بعد پارسا , توسکا و تلکا رو کنار هم و در یه استیل سگی قرار داد و کیرشو فرو می کرد توی کس یکی بیرون می کشید و می ذاشت توی کس یکی دیگه ..
تلکا : این که نشد پارسا جون تو داری واسه خواهرت پارتی بازی می کنی ..
پارسا : خانوما من نمی دونم شما دیگه واسه چی دارین اعتراض می کنین ؟ شما دو تا شوهر دارین اگه کمک بیارین می تونین تامین بشین . خواهرم فقط رو همین یه کیر سواره ..
توسکا و تلکا یه چشمکی به هم زده و پار سا رو روی تخت خوابوندند . توسکا که هنوز به خاطر رفتاری که پارسا در مورد ساک زدن کیرش داشت از دستش دلخور بود خودشو انداخت روی کیر وتلکا هم کسشو گذاشت روی سر و دهن پارسا ..
پریسا : شما که داداش منو هلاکش کردین ..
توسکا : تو یکی دیگه ازش دفاع نکن . اگه خیلی دلت می سوخت وفتی که داشت باهات حال می کرد بهش استراحت می دادی . ..
دیگه شب شده بود و در طبقه پایین این واحد مسکونی پروین مادر پارسا و پریسا و شوهرش هم توی رختخواب و کنار هم بودند ...
-خیلی بی حالی مرد . یه خورده با هام ور برو .. تنمو بمال .. طبعت خیلی سرده ها . پرویز خان حال و حوصله چندانی نداشت . احساس خستگی می کرد .
-زود باش .. زود باش با من ور برو .
-من خسته ام .. پسرا نبودن سر کار و امروز هم من تنهایی فشار زیادی بهم اومد .
-اوووووووففففف مرد حالا تو هم بهم فشار بیار .... زود باش دیگه . خیلی بی حال شدی ها . از اول نباید به تو این طور عادت می دادم . کار به جای خود و زن و زندگی به جای خود . ...
-باشه عزیزم هر وقت صبح زود از خواب پا شدم اون موقع با هم حال می کنیم . .. پروین : باشه .. حالا که حال و حوصله ای نداری پس بیا با هم یه چند دقیقه ای در مورد بچه ها حرف بزنیم ..
-زن تو حوصله داری ها . بچه ها که همه تکلیفشون مشخصه . دو تا شون که از دواج کردند ... پارسا هم که دانشجوست و پریسا هم که سرش به آرایشگری گرمه .. بذار بخوابم . اونم اگه ازدواج کرد می تونه از شوهرش بخواد که دوماد سر خونه شه ..
چطوره ؟!
-ولی اون میگه که من قصد از دواج ندارم . خب نداشته باشه . کسی رو که نمیشه به زور شوهر داد . حالا بذار بخوابم ...
-واسه این پسره دلواپسم ...
-میگم عزیزم تو که این قدر دلواپسی برو یه سری بزن .. اگرم خواستی پیشش بخواب ... وقتی پرویز این حرفو زد برای لحظاتی پروین رو به تصورات خاصی برد که در درون با خود زمزمه می کرد راست میگی عزیزم خیلی خوب می شد اگه پیش پسرم می خوابیدم . اونم از اون خوابیدنها!.. من که آرزومه پیش اون بخوابم و اون هر کاری که دوست داره با من انجام بده . راستم میگه این شوهر زوار در رفته ام . بهتره یه سری به این پارسا بزنم و ببینم چیکار می کنه . هر چند اگه برم غصه اش میشه از این که درس داره و من مزاحمش میشم ... وییییییی وقتی با لباس زیر و شلوارک می گرده چقدر خوش تیپ تر و خوش اندام تر نشون میده .همیشه هم خوشبوست . چقدر می چسبه همون موقع بغلش بزنم . جوووووووووون چه حالی میده ... بد حرفی هم نزده این شوهرمون که برم یه سری به این پسره بزنم . چی می شد اگه از پارسا یه خیری بهم می رسید .. ولی نه , امکان نداره بتونم به این خواسته ام برسه . اصلا امکانش نیست ... بس کن پروین ... اصلا اینا رو یه فانتزی حساب کن که با اون به هیجان بیای و بتونی در سکس با شوهرت ازش استفاده کنی ...
-پرویز ! من دارم میرم یه سری به پارسا بزنم . فقط خوب بخواب که صبح با هات کار دارم .
کف دست پروین رفته بود رو کسش . فانتزی سکس با پسرش پارسا کسشو خیس و چرب و لغزنده کرده بود ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
تلکا که می دید کیر پارسا رفته توی دهن توسکا وتمیز شده یه اشاره ای به برادر شوهرش کرد و گفت اگه توسکا جون سختشه من واست میکش بزنم ؟
-نه عزیز دلم واسه چی سختش باشه . اون باید افتخار کنه که کیر آغشته به کون خواهر شوهرو خواهر معشوقشو ساک بزنه . باید بهش احترام بذاره ... البته پریسا جونم باید احترام شما دو نفرو نگه داشته باشه
پارسا یه چشمکی هم به خواهرش زد و اون متوجه شد که داداشش از رو سیاست داره این حرفا رو می زنه . لحظاتی بعد پارسا , توسکا و تلکا رو کنار هم و در یه استیل سگی قرار داد و کیرشو فرو می کرد توی کس یکی بیرون می کشید و می ذاشت توی کس یکی دیگه ..
تلکا : این که نشد پارسا جون تو داری واسه خواهرت پارتی بازی می کنی ..
پارسا : خانوما من نمی دونم شما دیگه واسه چی دارین اعتراض می کنین ؟ شما دو تا شوهر دارین اگه کمک بیارین می تونین تامین بشین . خواهرم فقط رو همین یه کیر سواره ..
توسکا و تلکا یه چشمکی به هم زده و پار سا رو روی تخت خوابوندند . توسکا که هنوز به خاطر رفتاری که پارسا در مورد ساک زدن کیرش داشت از دستش دلخور بود خودشو انداخت روی کیر وتلکا هم کسشو گذاشت روی سر و دهن پارسا ..
پریسا : شما که داداش منو هلاکش کردین ..
توسکا : تو یکی دیگه ازش دفاع نکن . اگه خیلی دلت می سوخت وفتی که داشت باهات حال می کرد بهش استراحت می دادی . ..
دیگه شب شده بود و در طبقه پایین این واحد مسکونی پروین مادر پارسا و پریسا و شوهرش هم توی رختخواب و کنار هم بودند ...
-خیلی بی حالی مرد . یه خورده با هام ور برو .. تنمو بمال .. طبعت خیلی سرده ها . پرویز خان حال و حوصله چندانی نداشت . احساس خستگی می کرد .
-زود باش .. زود باش با من ور برو .
-من خسته ام .. پسرا نبودن سر کار و امروز هم من تنهایی فشار زیادی بهم اومد .
-اوووووووففففف مرد حالا تو هم بهم فشار بیار .... زود باش دیگه . خیلی بی حال شدی ها . از اول نباید به تو این طور عادت می دادم . کار به جای خود و زن و زندگی به جای خود . ...
-باشه عزیزم هر وقت صبح زود از خواب پا شدم اون موقع با هم حال می کنیم . .. پروین : باشه .. حالا که حال و حوصله ای نداری پس بیا با هم یه چند دقیقه ای در مورد بچه ها حرف بزنیم ..
-زن تو حوصله داری ها . بچه ها که همه تکلیفشون مشخصه . دو تا شون که از دواج کردند ... پارسا هم که دانشجوست و پریسا هم که سرش به آرایشگری گرمه .. بذار بخوابم . اونم اگه ازدواج کرد می تونه از شوهرش بخواد که دوماد سر خونه شه ..
چطوره ؟!
-ولی اون میگه که من قصد از دواج ندارم . خب نداشته باشه . کسی رو که نمیشه به زور شوهر داد . حالا بذار بخوابم ...
-واسه این پسره دلواپسم ...
-میگم عزیزم تو که این قدر دلواپسی برو یه سری بزن .. اگرم خواستی پیشش بخواب ... وقتی پرویز این حرفو زد برای لحظاتی پروین رو به تصورات خاصی برد که در درون با خود زمزمه می کرد راست میگی عزیزم خیلی خوب می شد اگه پیش پسرم می خوابیدم . اونم از اون خوابیدنها!.. من که آرزومه پیش اون بخوابم و اون هر کاری که دوست داره با من انجام بده . راستم میگه این شوهر زوار در رفته ام . بهتره یه سری به این پارسا بزنم و ببینم چیکار می کنه . هر چند اگه برم غصه اش میشه از این که درس داره و من مزاحمش میشم ... وییییییی وقتی با لباس زیر و شلوارک می گرده چقدر خوش تیپ تر و خوش اندام تر نشون میده .همیشه هم خوشبوست . چقدر می چسبه همون موقع بغلش بزنم . جوووووووووون چه حالی میده ... بد حرفی هم نزده این شوهرمون که برم یه سری به این پسره بزنم . چی می شد اگه از پارسا یه خیری بهم می رسید .. ولی نه , امکان نداره بتونم به این خواسته ام برسه . اصلا امکانش نیست ... بس کن پروین ... اصلا اینا رو یه فانتزی حساب کن که با اون به هیجان بیای و بتونی در سکس با شوهرت ازش استفاده کنی ...
-پرویز ! من دارم میرم یه سری به پارسا بزنم . فقط خوب بخواب که صبح با هات کار دارم .
کف دست پروین رفته بود رو کسش . فانتزی سکس با پسرش پارسا کسشو خیس و چرب و لغزنده کرده بود ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
0 نظرات:
ارسال یک نظر