ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

آبی عشق 5

حاشیه های شالیزار راهم درختان کوتاه قد انار پوشش داده بودند . البته انار هاش ترش بود و نارس . بوته های تمشک وحشی با تیغ هایی که داشت جذابیت خاصی به پیرامون این زمین بخشیده بود .حالا نسیم  اونها رو زیبا تر از گذشته می دید .. -این تمشک ها ی وحشی همه شون تا یه ماه دیگه می رسن . اگه بدونی مرباشون چقدر خوشمزه میشه  -چرا ! سر سفره صبحونه اینجا هرروز می بینمش و می دونم چقدر باحاله . -چطور نرسیده و ترش می خوریشون . ازشانس توچند تا رسیده اونجاست . دستشو دراز کرد تا اونا رو برای نستوه بچینه که هم دستش به تیغهای تمشک گیر کرد و هم پاهاش سرخورد که اگه نستوه نمی گرفتش نسیم از  سرازیری به طرف رودخونه سرمی خورد اونم پس از دست وپا زدن درمیان بوته های تیغ . پسر اونو به سمت خودش کشید . یه احساس برق گرفتگی خاصی از تماس دستای نستوه با بدنش احساس می کرد . پسر کف دست خونین دخترو تو دستاش گرفت  -ببینم خون میاد  -این که چیزی نیست ماعادت داریم . نسیم هم خجالت می کشید و هم این که دوست داشت دستش بیشتر توی دست نستوه قرار داشته باشه یه قسمت از بدنش هم درتماس با بدن نستوه قرار گرفته بود که زود خودشو کنار کشید . -من اینجا رو بیشتر از ییلاق خودمون دوست دارم . اینجا طبیعت پرتره . بسته ترنیست ولی زیباییها بیشترن . همه چی داره . عشق در اینجا زیبایی و لطافت بیشتری داره . نسیم فقط به حرفاش گوش می داد . چیز خاصی واسه گفتن نداشت . فقط به این فکر می کرد که آیا می تونه متوجه حرفای نستوه بشه یا نه . اصلا واسه چی به خودش اجازه میده که از عشق صحبت کنه . با این حال این گستاخی اونو دوست داشت . دوست داشت بازم از دوست داشتن بگه .. نه نسیم فکر اونو از سرت بیرون کن . این خوش تیپها وفا ندارن . تازه چندروز دیگه بر می گرده تهرون . تو می مونی و ولایت خودت . کنار آب باریکه ای که آبو بین شالیزار تقسیم می کرد نشستند . هوا داشت گرمتر می شد . نستوه دیگه نمی دونست چی بگه تا صحبتاشون گرم بمونه . واسه این که از رود خونه رد شن نسیم یه وجب شلوارشو ازمچ بالا تر داده بود و همون برهنگی چشای پسر هوسبازو خیره کرده بود . نستوه سرشو انداخته بود پایین و به همون محدوده کم پاهای لخت و سفید و برق انداخته نسیم خیره شده بود -برگردیم آقا نستوه . دیرشده . می ترسم نگرانمون شن و بیان دنبالمون . -دستت که مشکلی نداره . کف دست دختره رو گرفت و مثلا کنترل کرد -همش تقصیر منه .. ازسرازیری اومدن پایین -نسیم ! فردا صبح هم میای دور بزنیم ؟/؟ -نمی دونم باید ببینم چی میشه . آخه من تا حالا عادت نداشتم با یه پسر هر چند مثل شما مودب و خوش بر خورد قدم بزنم و بابا مامانمم با این که فرهنگشون بالاست ولی تعجب می کنن . روسریشو گذاشت سرش . -پس نسیم جان شما برو من چند دقیقه دیگه میام . فقط یادت باشه فردا صبح منتظرتم . نسیم به مانند یک تند باد از نستوه فاصله گرفت تا پسر سرخی صورت اونو نبینه . نستوه فهمیده بود که اثرشو رو این دختره گذاشته و تونسته با قلبش بازی کنه . گوشه کنارای شالیزار جون می داد برای عشقبازی . اگرم کسی می خواست بیاد بالا اونا کاملا به فضای پایین روبرو مسلط بودند و خیلی زود می تونستند خودشونو جمع وجور کنند . اون روز نسیم یه حال و هوای دیگه ای داشت . درونش یه دنیایی از آشوب بود آشوب تر از دیروز . مامانش متوجه این حالتش شده بود فکر می کرد اون مریضه . واسه اینکه صبح برسه ثانیه شماری می کرد . هرچند در این فاصله بارها و بار ها نستوه رو دیده بود ولی دلش می خواست باهاش خلوت کنه و ببینه حرفای جدید و بی پر وایی های جدید چی داره . حرفایی که اون هیچوقت جراتشو نمی کرد که بر زبون بیاره . مدام دوست داشت که خودشو به نازی بچسبونه که شاید نستوه هم به این بهونه بیاد کنارشون و چند بار هم نازی اونا رو با هم تنها گذاشت ولی اون آرامش صبح رو نداشتند . نستوه بازم به این نکته اشاره کرد که صبح واسش چشم انتظاری می کشه .. بازم یه جمله ای برزبون آورد که یه جور دیگه ای اونو به آتیش کشیده بود . معمولا کسی که کسی رو دوست داره واسش چشم انتظاره . واسه دیدنش لحظه شماری می کنه . یعنی اون منو دوست داره ؟/؟ از رو عادت نیست که با یه دختر حرف می زنه ؟/؟ بعد با خودش کلنجار می رفت و می گفت دختره دیوونه تو خودت نمی تونی حال و روز خودتو تشخیص بدی چه طور می خوای بفهمی که یکی دیگه چی می کشه .. واسه یکی از دوستاش که هم کلاسش بود و دیوونه وار عاشق یه پسر بود زنگ زد -الو ریحانه .. نذاشت که دختره زیاد احوالپرسی کنه .. -ببین من ازت یه سوال دارم شایدم چند تا سوال فقط حرفمو قطع نکن . می خوام ببینم حالتای عشق و دوست داشتن چیه .. مثلا اگه تو یه پسر و ببینی و تمام تنت بلرزه .. وقتی که هر دقیقه و ثانیه به فکر اون باشی .. حتی نتونی خوب بخوابی و اگه می خوابی با یاد اون بخوابی و اگه نصفه شب صددفعه بیدار شی با یاد اون بیدار میشی این معنیش چیه . وقتی نتونی در مقابل حرفای گستاخانه و شجاعانه ای که می زنه و از عشق کلی میگه حرفی بزنی و صورت سرختو می گیری یه طرفی تا اون متوجه شرم و خجالتت نشه این چه معنی میده ؟/؟ وقتی که می خوای ازش فرار کنی ولی طوری نمی دوی که ازش دور شی بلکه همش می خوای اسیر اون باشی این معناش چیه ؟/؟... -ترمزکن نسیم طوفانی ! تبریک میگم دختر . بالاخره تو هم سر عقل اومدی و عقلتو از دست دادی . تبریک میگم تو هم عاشق شدی ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

2 نظرات:

دلفین گفت...

دمت گرم دادش گلم منتظر ادامش هستم

ایرانی گفت...

در خدمتم دلفین نازنین ...ایرانی

 

ابزار وبمستر