ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

شوخی یا جدی ؟ 10

مامان جز به اون باد مجونی که تو کوسش فرو کرده بودم به چیز دیگه ای فکر نمی کرد -گلوریا گلوریا دنیای من یعنی این که فقط بتونم کوسمو راضی کنم -مامان تو دنیا رو واسه خودت می خوای ؟/؟پس من چی ؟/؟فکر نمی کنی به خاطر هوس بازیهای خودت زندگی بقیه رو به آتیش می کشی ؟/؟-ساکت باش دخترم چشات داره بهم میگه که خودتی که حالا آتیش گرفتی . دامنمو زد بالا و شورتمو کشید پایین . دستشو گذاشت رو دستم و بادمجونو از کوسش کشید بیرون و بدون این که چیزی ازش بخوام و بگم حس منو درک کرد و بادمجونه رو فرو کرد تو کوسم -مامان من ادامه بده . نرمی پوست بادمجون و سفتی و کلفتی اون مثل یه کیر کلفت بهم لذت می داد . وقتی که همه بادمجون از کوسم بیرون کشیده می شد تا دوباره بره توش پوست براقشو می دیدم که با خیسی کوسم تازه تر و براق تر میشه  مامان می دونست که چطور با اون منو بکنه . تجربه اش خیلی زیاد بود . می دونست کدوم حالت بهش لذت بیشتری میده . همونو رو من پیاده می کرد . نرم نرم بادمجونو میذاشت تو کو سم . از همون اول لبه های دو طرف کوسم به گونه ای  منو به اوج هوس و لذت می رسوند که دوست داشتم از اوج هم بیشتر اوج بگیرم . یه تپش قلب خاصی بهم دست داده بود . مامان گاهی هم سرعتشو زیاد می کرد و بعد یه دفعه کم می آورد -اوخخخخخخ مامان مامان من حالا چیکار کنم چیکار کنم . نوک سینه امو گذاشت تو دهنش و با دست چپش که آزاد بود با کمرم ور می رفت . وقتی صدای زنگ درو شنیدم کلی عصبی شدم با این که می دونستم یکی از کیر ها اومده و یه قدم به حال کردن نزدیک تر شدیم ولی دوست داشتم تو همین حال خودم بمونم . همایون بود . قبل از این که خودشو برسونه به اتاق با همون بادمجون رفتم تو دستشویی و خودم اونو فرو کردم تو کوسم هر جوری که دوست داشتم خودمو می گاییدم . از بس سست شده بودم سرم تو دستشویی خم شده بود . بعدشم کمرم سست شد و نزدیک بود بیفتم تو لگن توالت . خودمو کنترل کردم و اومدم بیرون . با همایون مث یه غریبه سلام و علیک کردم . نمیدونم مامان چیزی به همایون گفت یا شوهر نامردم از قیافه ام فهمید که خیلی حشریم بهم گفت میای بریم اون اتاق که یه احوالی ازت بپرسم . ؟/؟تر جیح دادم تو آتیش هوس بسوزم و تو غم کیر بمیرم ولی تا بابا نیومده بدون مشورت اون کاری نکنم . قبول نکردم که خودمو در اختیارش بذارم با این که سر تاپام داشت داد می زد که من تشنه کیرم و هوس داشت از تمام وجودم می ریخت . ساعتی بعد بابا اومد . شامو با هیجان خوردیم . این وسط همایون استرس بیشتری داشت . ما سه تای دیگه هم هیجان زده بودیم . من خودمو به بابا چسبونده بودم و نمی خواستم ازش جدا شم . دوست نداشتم آغاز کارم با همایون باشه . دلم می خواست بابایی گرمم کنه و اصلا هم دوست نداشتم همایون به تنهایی منو بگاد . برامامان زیاد فرقی نمی کرد اون مث یه جنده روباز بود . همایون اومد طرف بابام و گفت پدر اجازه می فر مایید که اول کار همسرمو ..-شما شوهرشی و یه اختیاراتی داری ولی من نمی تونم کسی رو مجبور به کاری بکنم . همان طور که من مجبورش نکردم که باهات ازدواج کنه . حالا شروعشو اون دوست داره باباباش باشه تا صبح هم کلی راهه گر صبر کنی زغوره حلوا سازی . از این جواب بابا خوشم اومد . در هر حال کیر همایونو هر جوری بود تا صبح باید زیارتش می کردم ولی دوست نداشتم اول کار بهش بها بدم و بگم مثل اون وقتا شوهر جونمو دوست دارم . بابا ومن و مامان و همایون باهم مشغول شدیم . هنوز حال و هوای یه ساعت پیش تو سرم بود . می دیدم که حواس همایون به این طرفه و از این که زن جوونش داره توسط یه مرد دیگه اونم جلوی چشای اون گاییده میشه و نمی تونه ریاست خودشو بر من تحمیل کنه خشمگین بود . هر چند این مدل سکس پیشنهاد خودش بود رو زمین و پشت به دیوار در حالی که بالش پشت سرم گذاشته بودم دو تا پامو به دو طرف دراز کرده و به سهیل جونم گفتم که کوسمو بخوره -بابابیابیا منتظرتم . کوسسسسسم منتظر دهن گرمته . اون زبون داغ و پر حرارتت که بکشی روش و منو به اوج برسونی . بابای خوبم تو همیشه بابای باحالم بودی و هستی . تو که هستی من شوهر میخوام چیکار . پدر جونم که خیلی شهوتی شده بود افتاد رو کوسم . ریشو سبیلشو هم تازه صاف کرده بود . صورتش نرم نرم بود و یه لذت خاصی بهم می داد . وقتی که می خورد به کوسم زیر چشمی همایونو نگاه می کردم که داشت یه سکس سردو با مامان یعنی مادر زن خودش انجام می داد -حواست کجاست همایون این طرفو نگاه کن . از سکست لذت ببر . ناراحت نباش . هر وقت باشه زنته مال خودته . حالا یه خورده داره به باباش حال میده . آسمون که به زمین نیومده . ببین منو ببین من خیالم نیست که شوهرم داره یکی دیگه رو میگاد یا خود گلوریارو . نگاه کن !داشتم جیگر همایونو آتیش می زدم و کیف می کردم . فکر می کرد می تونه کیف کنه و منو ساده و هالو گیر آورده بود وتازه منم داشتم حالمو می کردم . فیلم هم نمیومدم فقط یه خورده خجالتو کنار گذاشته و گاهی هم پیاز داغشو زیاد می کردم -باباباباجونم من کیرتو میخوام . کیر کلفتو میخوام . تازه این چند وقتیه که فهمیدم کیر به چی میگن . بابا تو خیلی باحال منو ارضام می کنی کیر تو خیلی باحال تر و کلفت تر از کیر همایونه -گلوریا جان وقتی کیر پدرت روبروی کوسته از هیچ کیر دیگه ای نباید حرف بزنی -دست خودم نیست پدر وقتی کیرت منو به هیجان میاره نمی تونم ازش تعریف نکنم -هر طور عشقته دخترم . خودم ول کردم و کیر بابا رو گذاشتم تو دهنم -اووووووووفففففف بابا جون کیرت مث یه بستنی قیفی بلنده .. هر چند لحظه که از ته تا سر کیر بابا رو ساک می زدم یه التفاتی هم به سرش کرده و مثل یه بستنی قیفی سرشو زبون می زدم -چه خوشمزه هست بابا یادم باشه وقتی کارمون تموم شد و رفتیم تو رختخواب و تنها شدیم بستنی قیفی خودمو بیشتر میک بزنم . صورت همایونو می دیدم که رنگش پریده فکرشو نمی کرد که همچین حرفی بهش بزنم . دوست داشت یا فکر می کرد که بعد از سکس گروهی امشب یه فرجی بشه و دونفری بریم سر خونه زندگیمون . هر چند نظرمو بهش گفته بودم که فعلا میخوام بابام شوهرم باشه . یه خورده کفری شده بود . مامانو چسبونده بود گوشه دیوار . بهش گفت بشینه خودش وایساده بود . کیرشو یه ضرب و با خشونت طوری فرو کرد تو دهن مامان نازنین که چشاش داشت از حدقه در میومد .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

9 نظرات:

امیرسکسی گفت...

با درود وتشکری دیگراز همه شما بازدید کنندگان گرامی و دوست داشتنی وتعجب از این همه نوسان در ابراز شور و اشتیاق و ارسال نظرات .گاهی جای گله باقی می گذارد .شاید این روز ها فعالیت مستقیمی در انتشار داستان نداشته باشم که من و برادر خوبم ایرانی باهم این حرفها رانداشته وبه خوبی مشکلات یکدیگر رادرک می کنیم ولی به خوبی می دانم و می بینم وضعیت از چه قرار بوده و کار ها چگونه پیش می رود .تمام داستانهای این سایت در چند ماهه اخیر جدید بوده و به جرات می توان گفت هیچ سایت دیگری از چنین شیوه ای تبعیت نمی کند که صدها داستان اختصاصی داشته باشد .قضاوت باخودتان ولی انصاف نیست که باهزاران خواننده تنها انگشت شماری نظر دهنده داشته باشیم .من همه این مسائل را بررسی می کنم .ان قدر ها هم که برخی می پندارند بیکار یا کم توجه نیستم .آمار نظردهندگان ما یک در هزار بود بااعلام بسیج عمومی و اخطار تعطیلی ومحدودیت انتشار داستان به دو در هزار رسید ولی یکی دوروز است که این آمار و روند سیر نزولی داشته و به نیم در هزار رسیده است .که بیشتر از نیمی از این نیم هم مربوط به نظرات جناب ایرانی می باشد که با همه کمبود وقت به فکر شماست و تا آنجا که نظری از نظر شما عزیزان دردیدش باشد به تک تک آنان پاسخ می دهد .از شما دوستان که محبت خودرا به من و دوست خوبم ایرانی و این مجموعه بارها وبارها ابراز داشته اید بیشتر از این ها انتظار می رود .اگر نگویم لحظه به لحظه ساعت به ساعت امورات را تحت نظر داشته و بررسی می کنم بااین که از تعداد انتشارات ما کم شده با این حال در بسیاری موارد ایرانی عزیز به اخترام شما گاه استثنا هم قائل شده انعطاف پذیری زیادی نشان می دهد .امیدوارم این علاقه و احترام باز خور هم داشته باشد .نمی خواهم با تکرار گفته های پیشین که همه را از بر شده اید وقتتان رابگیرم قضاوت به عهده خودتان منطقی باشید تا ما هم منطقی عمل کنیم .ارادتمند و دوستدار همه شما ...امیر

ناشناس گفت...

داستان سکسی به این میگن!!!!ایرانی جان خسته نباشی.پسر این داستانت خیلی داغه.من تمام مدتی که میخوندمش هارد بودم!!!ادامش بده.ممنونم(نادر)

matin گفت...

داستان یعنی این خیلی توپ حال میکنم با این داستان

ناشناس گفت...

ایرانی جان نمیدونم چرا نظرم ثبت نشده.اما بهر حال خواستم تشکر کنم وازت بخوام ادامه بدی.(نادر)

ایرانی گفت...

باتشکر از نادر ومتین عزیزکه از همراهان همیشگی منند و با تشکر از دوست و برادر و همراه خوب و مدیر گرامی این مجموعه نفیس که علاوه بر داستانهای سکسی پراست از مسائل اخلاقی آموزنده ودرس زندگی که اگر کسی با این گفته موافق نیست می تواند تمام داستانها را از روز اول انتشار تا کنون مطالعه کند تا ببیند که امیر چه کرده و من هم هم این اواخر افتخار آن را داشته ام که سهم اندکی در آن داشته باشم .امیرجان بازهم گفته های منطقیت را دیدم و خواندم .کاملا منطبق و مطابق با واقعیت بود .من و خوانندگان خوب و همراهان همیشگی تابع تصمیمات و راهکارهای تو هستیم و ازاین که با نظارت خود یک بار دیگر کنترل و مدیریت خود را نشان داده ای خوشحالیم و بی صبرانه منتظر بازگشتت با فروغی دیگر هستیم .دوستان عزیزم وامیر همیشه گرامی و پرفروغ !خدا نگه دارتان ..ایرانی

ناشناس گفت...

امیر جان من مدتهاست که این سایت رو دنبال میکنم و با مشکلاتت آشنام حتی اون موقع که نهدیدت کردن روهم به خوبی به یاد دارم واز ایرانی عزیز هم بخاطر تلاشهاش سپاسگذارم.امیدوارم سلامت باشی.(نادر)

امیرسکسی گفت...

بادرود به نادر عزیزم و بادرود به همه یاران باوفا و بامرام و خونگرمم که واقعا یگانه و نادرید من هم از تو نادر جان وسایر عزیزان با محبتم ممنونم .سپاسگزارم که در هر شرایطی به یاد ما هستید واین اواخر هم بیش از گذشته دوستی ومحبت خود را باشور وحال بیشتری نشان داده اید .البته روی سخنم با شما و همان اندک همراهان همیشگیست .امیر باعشق می نویسد با عشق می گوید با عشق می خواند و با عشق به شما می اندیشد وامروز با عشق به فرداهایی می اندیشد که بیش از دیروز در خدمت شما عزیزان باشد .پاینده باشید .مخلص همه شما ...امیر

مرتضی گفت...

درود به ایرانی و امیر عزیز.
امیر جان اگه مشلات اجازه بده، دوست دارم که همیشه پیشتون باشم و از داستان هاتون نهایت لذت رو ببرم.اما شرمنده هستم که گاهی اوقات دیر به دیر میام.

شاد و سربلند باشید

ایرانی گفت...

آقا مرتضی ممنونم که همیشه با مایی هر چند همان طور هم که قبل گفتم ممکنه به دلایل منطقی گاهی دیر دیر به ما سر بزنی .این مسائل قابل درکه من و امیر دوستت داریم ...ایرانی

 

ابزار وبمستر