ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

از مرگ تا زندگی

ببین بهرام مگه تو همش نمی خواستی که منو در اختیار داشته باشی . مگه نمی خواستی خواهرت بیاد تو بغلت بخوابه ؟/؟پس چی شد . چی شد اون همه عشق و علاقه و هوست . مگه این تو نبودی که هر خواستگاری که واسم میومد با مانع زنیات ردش می کردی ؟/؟پس چی شد ؟/؟حالا که دارم می میرم ؟/؟حالا که شوهرم طلاقم داده ؟/؟حالا که همه تنهام گذاشتند و رفتند تو یکی هم ولم کردی ؟/؟واسه تو دیگه ارزش ندارم ؟/؟یادت رفت یه بار در حمومو نبسته بودم و تو داشتی تن لختمو دید می زدی ؟/؟بیا اینم تن لختم . چیه می ترسی . می ترسی تو هم سرطان بگیری ؟/؟نه نه نمی میری . من میرم می میرم تا همه تون خوشحال بشین . خواهرم بیتا که یه سال ازم بزرگتر بود سه ماه بعد از ازدواجش مشخص میشه که سرطان گرفته . سرطان کبد بود یا معده آخرشم نفهمیدم . شیمی درمانی و جراحی و هر کاری که می تونستن کردن . یه قسمت از معده و روده اشو بر داشتند . شوهره ازش جدا شد . هنوز به شیمی درمانی خودش ادامه می داد . دکتر ها ما رو زیاد امید وار نمی کردند او اینو به خوبی می دونست . ناامید شده بود . نمی خواست کسی رو ببینه .فقط شیمی درمانی می کرد دارو ها و آمپولهای قوی اونو از پا انداخته بود . استخونی شده بود . گوشت تنش همه آب شده بود . موهای سرش همه ریخته بود . تو خونه تنها بود . پدر و مادرمو بسته بود به فحش حتی منو . ولی من به هر مکافاتی بود خودمو بهش تحمیل کردم . هر لحظه امکان داشت خودکشی کنه . حال و روزش که این طور نشون می داد . قیافه وحشتناکی پیدا کرده بود . بوی مرگ می داد . قاطی کرده بود . دلم واسش می سوخت . واسه خودم و خونواده ام هم می سوخت . من و اون تنها بچه های بابا مامانمون بودیم . راست می گفت خیلی دوست داشتم باهاش سکس داشته باشم . چشم و ابروهای مشکی و موهای بلندش که اونم به رنگ مشکی بود و همش یه حالت اتو کشیده داشت و تا سر باسن بر جسته اش می رسید هوسمو زیاد می کرد . آخه خواهرم بود و یه سال هم ازم بزرگتر . با هم ندار بودیم . درددل می کردیم . همدیگه رو درک می کردیم . اون نسبت به من خالص بود و من نظری منحرفانه داشتم . وقتی فکرشو می کردم که تا چند وقت دیگه باید لباس سیاه بپوشم و در مجلس خاکسپاریش اشک بریزم داشتم دیوونه می شدم . حالا لخت لخت شده بود و هیکل خودشو که مثل گرسنگان آفریقا شده بود بهم نشون می داد و یه حرفایی می زد که از اون بعید بود -نترس بیابیا جلو منو بکن . من همون بیتا هستم . همونی که می گفتی عاشقتم . دوستت دارم . همونی که ساعتها دور و برم می پلکیدی که ببینی کی می خوابم و دیدم بزنی . معطل چی هستی . شلوارتو بکش پایین . کیرتو در آر ببینم . نمی خوام داداشم آرزو به دل بمونه . می خوام با وجدانی آسوده بمیرم . می خوام بمیرم تا تو رو به زندگی برسونم . اشک از چشام جاری شده بود . اصلا نمی تونستم به سکس با بیتا فکر کنم . پدر و مادر پیرم از بس واسش گریه کرده بودند چشاشون کم سو شده بود . بیتا اومد طرف من -بهرام من باهات شوخی ندارم . نخواستم باهاش بپیچم گذاشتم هر کاری دوست داره باهام انجام بده .شلوارمو کشید پایین کیرمو که هنوز شل بود و از ترس و نومیدی و ناباوری شق نمی شد گذاشت تو دهنش و با حرص و ولع می لیسید . من جز این که سرشو نوازش کنم کار دیگه ای از دستم بر نمیومد -بیتا بیتا آه نه تو زنده میمونی . تو خواهر خوشگل من زنده می مونی و به اونایی که تنهات گذاشتند ثابت می کنی که زندگی یعنی جنگ و مبارزه . امید وار باش . اشکهام موهای بیتارو خیس کرده بود . بدن بیتا هیچ هوسی رو در من ایجاد نمی کرد هیچ بلکه هر چی هوس داشتم رو داشت از بین می برد . باید تحمل می کردم . سکس با اون برام شکنجه بود ولی به خاطر این که آخرین روزهای زندگیش نومیدش نکنم بهش روحیه بدم که حس کنه همون ارزش سابقو واسم داره تصمیم گرفتم به خودم حس بدم و این حس رو هم به اون منتقل کنم . به خودم قبولوندم که همون خواهر خوش گوشت و خوش بدنمو دارم می کنم . یه خورده کیرم شق شده بود . مثل پرکاه اونو این ور و اون ور می کردم . چندشم می شد از این که بخوام کوسشو بخورم یا این که سینه هاشو بذارم تو دهنم . همه جاش بوی مرگ می داد . ولی دوست داشتم این روزای آخر عمرش بهش خوش بگذره . دستمو گذاشتم رو کونش که یه روزی واسم تک بود . اما حالا از هر گوشه اش استخون زده بود بیرون . کف دست راستمو گذاشتم رو کوسش . باهاش ور رفتم . زیر گوش بیتا زمزمه کردم عزیزم عشق من . تو زنده می مونی زنده می مونی . اشک می ریخت و می گفت نه داداش نه . تو راحت می شی . همه تون راحت میشین . هر وقت چشامو می بندم تا بخوابم حس می کنم که این آخرین خوابمه . امیدی به بیدار شدن ندارم .-حالا می تونم ازت یه خواهشی بکنم بیتا .؟/؟-من که دیگه کاری از دستم بر نمیاد -فقط دیگه چیزی نگو . میخوام لباتو قفل کنم . ببوسمت . اونو بغل کردم . این بار با تمام احساسم بوسیدمش . و قبلش بهش گفتم که دوستش دارم و عاشقشم . اونم قبل ار قفل شدن لباش گفت -منو ببخش داداش خیلی بهت بد کردم . درکت نکردم . نیاز های تنها داداشمو درک نکردم . به خواسته هات اهمیت ندادم .-حالا که داری میدی بازم برام یه دنیا ارزش داره . من کنارتم . امیدتو از دست نده .-داداش ازم راضی هستی ؟/؟سر قبرم که اومدی واسم فاتحه می خونی ؟/؟دیگه نذاشتم حرف بزنه . لباشو به لبام چسبوندم و در حالی که اشک های هر دومون رو گونه هامون سرازیر بود کیرمو از روبرو فرو کردم تو کوسش . با تمام هوس و احساسم اونو می گاییدم .-بهرام بهرام جون چقدر تشنه کیرت بودم . چقدر تسکینم میده . حس می کنم دارم زندگی می کنم . حس می کنم که از مرگ به زندگی رسیدم . خیلی خوشم میاد اوخخخخخخخ کیرت به من خیلی لذت میده . کیرت این لذتو تو تمام تنم زیر همه پوستای خشکیده بدنم به حرکت در میاره . کاش این آخرین بار ما نبود .-عزیزم بیتا خوشگله من .هر اولینی آخرینی هم داره . ولی داداش پیش مرگت بشه و مرگ تو رو نبینه . حالا آروم باش و بذار حال کنیم .-حال کن داداش .-پس تو چی بیتا -منم دارم یه دنیا لذت می برم . عشق می کنم . بزن منو بکن . کیر تازه تو کیر زنده تو داره به کوس من زندگی میده .بهرام تو خوشت نمیاد ؟/؟مجبوری داری باهام سکس می کنی ؟/؟-بیتا جون این چه حرفیه که داری می زنی ؟/؟یه عمره که منتظر همچین لحظه ای هستم . در حال گاییدن بیتا بدنشو در آغوش کشیده و اونو به طرف بالا و به سمت خودم کشیدم . لبامو گذاشتم رو سینه های ولو شده و آب رفته اش و میکش می زدم . زیر سینه ها وروشونو غرق بوسه کردم . نرمه گوششو میک می زدم . زیر گوشش نجوا می کردم که دوستش دارم . ازش می خواستم که به خاطرم زنده بمونه . لبخند و تبسم هوسو به چشمام منتقل کرده و به چشمای خمار و پر هوس بیتا خیره شدم تا اون درک و احساس کنه که با تمام وجودم دارم باهاش عشقبازی می کنم . آروم گرفته بود . فقط ازم می خواست که اونو به ارگاسم برسونم . کوسشو گذاشتم رو دهنم و از بالا تا پایینشو با یه استیل خاصی می مکیدم که بیتا از هوس پاهاشو به این سمت و اون سمت پرت می کرد . من که دیدم وضع این طوره سرعت خوردن کوسشو زیاد کردم .-بهرام بهرام جون خوبه خوبه خوبه خوبه بس کن جااااااااااان نه ادامه بده من نمی تونم واییییییییی دلم یهو لرزید  آروم گرفتم بهرام جوووون . . منم اونو تو بغلم گرفته و خیلی آروم و عاشقونه و با ناز و هوس سر و صورت و زیر گلوشو می بوسیدم . کون کوچولو و آب رفته اشو گذاشت رو کیرم -بیتا دلم نمیاد زجر بکشی .-اگه یه بار دیگه این حرفو بزنی فکر می کنم کونمو قبول نداری . می دونستم کیر من کون استخونیشو درد میاره ولی نخواستم غرورشو بشکنم . با خیسی کوسش سوراخ کونشو نرمش کرده و کیرمو چند سانتی فرستادم داخل -بیتا نمیدونی چقدر حال می کنم .-دروغگو میدونم نمیخوای ناراحتم کنی -فکر کردی فقط به خاطر توست که دارم میگامت ؟/؟خودمم هوس دارم . اگه هوس تو رو نداشتم که کیرم شق نمی کرد . بیتا هم کونشو به طرف عقب حرکت می داد تا حال بیشتری به کیرم داده باشه . من داغ کرده بودم -آهههههه بیتا بیتا بیتا من حالا خوشبخت ترین مرد جهانم . دیگه اون چندش اولیه رو نداشتم . حس کردم من و بیتا تا زنده هستیم حق زندگی کردن داریم . آب کیرمو ریختم تو کون خواهر دم مرگم -داداش حال کردی ؟/؟-آره سبک شدم با تمام وجودم -منم لذت بردم بهرام . حس می کنم آب حیاتی بوده که ریختی تو وجود مرده ام . من و بیتا دیگه تا صبح سکس نکردیم . فقط تو بغل هم از زندگی و روزای خوبمون و خاطرات بچگی و شیطنتهامون می گفتیم و فکر می کنم همزمان خوابمون برد . بیتای 24 ساله برای زندگی می جنگید . دوماه گذشت . من و اون شب و روز در کنار هم بودیم . وقتی برا شیمی در مانی می رفت این من بودم که در کنارش بودم . تغییرات مثبتی در روحیه اش به وجود اومده بود . رفته رفته فاصله بین حال بهم خوردنهاش بیشتر می شد . یعنی وضعیت مزاجی و گوارشی اون بهتر می شد . دوست نداشت به این زودیها بمیره . آره معجزه شده بود . معجزه . معجزه عشق و هوس . معجزه امید . بیتای من به زندگی بر گشته بود . وقتی پزشک این خبر خوشو به ما داد من و بیتا  تو مطبش بودیم . اون بی اراده خودشو انداخت تو بغلم زارزار گریه می کرد . هیشکی فکرشو نمی کرد اون به زندگی برگرده . ولی هنوز آغاز راه بود . بازم باید مراقبش می بودم . موهای سرش رشد کرده بود. دوباره داشت همون بیتای خوشگل سابق می شد . باور نمی کرد که از شر بیماری خلاص شده باشه -نترس بیتا جان از خوشیت لذت ببر درسته که در بعضیها دوباره بیماری بر می گرده ولی در مورد تو فرق می کنه -بگم چرا داداش -چرا -واسه این که وقتی تو اولین بار منو گاییدی آب حیاتو ریختی تو کونم همون برام کافی بود . دوستت دارم دوستت دارم بهرام . این تو بودی که منو به زندگی برگردوندی . تو بودی که به من امید دادی -ناراحت نیستی از این که خودتو تسلیم داداشت کردی ؟/؟-نه چرا برادری که به من زندگی داده ارزشش خیلی بالاتر از ایناست . وقتی روح ما متعلق به همدیگه هس جسم ما که کاره ای نیست تا بخواد تصمیم بگیره . جسم ما هم در اختیار همدیگه هست . هیچ گناه هم نیست -فقط تو رو خدا بیتا نذار کسی بفهمه ما با هم رابطه داریم . درک و هضمش واسه همه دشواره -می فهمم چی میگی کاش این طور نبود . برای شکر گزاری و ادای نذر خانوادگی رفتیم مشهد . یه هفته ای رو نتونستیم با هم سکس داشته باشیم . بعد از برگشتن من و اون دونفری رفتیم طرف اصفهان و شیراز .اول رفتیم اصفهان . دوباره شب شد و اتاق خواب هتل و نور چراغ خواب و من و بیتا . این بار زیبا و فریبنده . زیباتر از ان روزهایی که با تمام وجودم حریصانه در طلبش بودم  . مثل حالا -بهرام -جان -می دونی به چی فکر می منم ؟/؟-به این که چی بودی و چی شدی ؟/؟-آره اون که آره ولی دارم به این فکر می کنم که این در واقع میشه ماه عسل من و تو . این اولین شبیه که خارج از شهرمون تهرون می خواهیم با هم سکس داشته باشیم . ببینم دلتو که نزدم -ببینم بیتا چه کسی رو دیدی که بگه من دیگه نمی خوام نفس بکشم . اصلا اونیم که می خواد خودکشی کنه می تونه نفس نکشه ؟/؟. چه برسه به من که میخوام زندگی کنم و تونفس منی و هوس منی و همه چیز منی . -ببینم وقتی مریض بودم از این حرفا نمی زدی -بدجنس نشو بیتا دلمو درد نیار -شوخی کردم بهرام . می دونی که واست می میرم . افتادیم رو هم و همدیگه رو قلقلک می دادیم . خسته که شدیم سرمو گذاشتم رو کون بیتا . یه لباس خواب نازک بدن نما فاصله بین سر من و کون اون بود . زیر اون لباس خواب هیچی تنش نبود . لباس خواب نرمشو گذاشتم وسط جفت لبام و از زیر باسن اونو به طرف بالا کشیدمش . وقتی کونشو لخت کردم هنوز تور لباسش رو کمر ناز و کشیده اش مشخص بود . دستمو گذاشتم رو کون تپلش و از اون طرف به لخت کردن بیتا جون توسط لبهای تشنه ام ادامه دادم . کیر ورم کرده امو از پشت شورت به رون تپل خواهر خوشگلم می مالیدم . درسته که اون موهای بلند تا سر باسن رسیده اشو نداشت ولی موهای لختش یه حالت چتری خوشگل و هوس انگیز به خودش گرفته بود که تا اول گردنش می رسید . کوتاه بود ولی من راحت پشت و زیر گلوشو می بوسیدم . دستاشو دادم هوا . یه نگاه خریدار به بیتای دمرو افتاده ام انداختم و بدون این که سیر بشم از نوک انگشتای پاشو با لب و زبونم شروع کردم به ماچ کردن و لیس زدن . واسه کونش پارتی بازی کرده حسابی سنگ تموم گذاشتم . دیگه از اون استخون و پوست چروکیده خبری نبود بیتا یه زندگی رسیده بود و به من حیاتی تازه بخشیده بود . صدای نفسهای گرمش واسم نفس زندگی بود .-بهرام هر کاری دوست داری باهام انجام بده . هر جور حال می کنی بکن . من حرفی ندارم . فقط یه دنیا حرف دیگه دارم .-بگو عشق من هر چه می خواهد دل تنگت بگوی .. کون بیتا از قبل هم چاق تر شده بود . وسطشو باز کردم و زبونمو به نوبت رو کون و کوسش می کشیدم . اون داشت واسه خودش حرف می زد -بهرام می دونی این روزا چقدر خوشحالم ؟/؟وقتی آدما رو نگاه می کنم . وقتی لبخند آدمای خندونو می بینم حس می کنم که می تونم باهاشون شریک شم . وقتی خورشید خندونو تو آسمون می بینم منم بی اختیار باهاش می خندم وقتی هر جا غنچه ای رو در حال شکفتن می بینم حس می کنم که اون غنچه شکفته منم . وقتی ابری رو می بینم که در حال باریدنه حس می کنم که اون ابر منم که دارم اشک شادی می ریزم تا با این اشکای شوقم آروم بگیرم . روحم داره پرواز می کنه . به غمها می خنده . وقتی می بینم تنم همونی شده که یه روزی آرزوی هماغوشی با اونو داشتی و می خواستی که بالاترین لذتها رو به تو بده به جایی می رسم که دوست دارم از خوشی بمیرم . باورم نمیشه . خدایا خدای مهربون من . این که میگن مرز بین امید و نومیدی فقط یک نفسه حقیقته . دیگه چشام گود افتاده نیست . دیگه بیتا صورت استخونی نیست تا به دیدنش دل بسوزونن . ببین حتی سینه هام دیگه شل و وارفته نیستن . مثل سینه های یه دوشیزه هست . خدایاسپاس .. اشک از چشای یه دونه خواهر گلم سرازیر شده بود .-بیتا ما رو از کوس خوردن ننداز دیگه حالا وقت آب غوره گرفتنه ؟/؟خواهر خوشگله ام همین طور که هق هق می کرد گفت مگه من چیکارت کردم تو کار خودتو بکن -یعنی هنوز تو نمی دونی که من طاقت دیدن یه قطره اشک خواهر گلمو ندارم . لبامو از روی کوسش برداشته رو لبای دهنش قرار دادم . دستامو لای موهاش فرو بردم و خودمو به بدنش چسبوندم تا گرمی سینه های خوشگلشو رو تنم احساس کنم . لبها و زبونشو می مکیدم . دیگه نه فرصت فکر کردن به گذشته ها رو داشت و نه وقت حرف زدن . دست چپمو از پشت سرش آروم آروم آوردم پایین و کمرشو نوازش کردم و بعد رسیدم به کون بر جسته اش که باز می تونست بهش افتخار کنه . از اونجا بازم به کوسش دست درازی کردم -بهرام بهرام دوستت دارم . هوستو دارم . میخوامت . اون با دستش شورتمو تا زانوهام کشید پایین کیرمو گرفت تو دستش سرشو خم کرد و با دستای لطیف و نرمش حرارت و قلقلکی خاص توی کیر و تمام بدنم ایجاد کرد . سرشو آورد طرفشو سرشو گذاشت تو دهنش .-بیتا بیتاواقعا که بیتایی بخورش بخور -بهرام خیلی خسته ات کردم خیلی حالا میخوام خودمو خسته کنم . یه خستگی که با عشق و لذت باشه . عشق یه خواهر به داداشش . و لذتی که از وجود اون می بره . تو بهم امید دادی و زندگی . هیشکی نمیتونه اینو اون جوری که هست درک کنه . حتی بابا مامان . اومد و رو کیرم نشست . سنگینی کونشو رو تنم حس می کردم کوسشو رو کیرم فشار داد . خیس و نرم بود و کیر داغ و چشم به راه من راهشو گرفت و رفت تو . رفت تو خونه عشق و هوسش . رفت تو لونه و خونه مشترکش با آبجی گلش .-آههههههه بهرام بهرام بگو که همیشه مال همیم  . بگو که هیچوقت فراموشم نمی کنی -وقتی که عشق یه داداش به خواهرش خالصه هوسشم از روی خلوصه . این بیتا بود که بی همتا کونشوحرکت می داد تا کوس اون و کیر من با لذت و اصطکاک بیشتری با هم در تماس باشن . کونشو به صورت دایره دور کیر من می گردوند . یه آینه تو دستم گرفته بودم و گذاشتم پشتش تا این منظره قشنگو ببینم . فقط کون ناز و تپلشو می دیدم . سفید مثل برف ,روشن مثل خورشید ,گرد و شکیل مثل ماه شب چهارده ,داغ همچون تب هوس یک زن هوسباز, اما زنی که هوس و آتش هوس خود را تنها به کیر برادرش سپرده بود . کف دو تا دست خودمو باز کرده بیتا سینه های خود را به روی دستام انداخت و من هم از نگاش فهمیدم که چی میخواد . شروع کردم به مالوندن سینه هاش . همین سبب شد تا بیتا با سرعت بیشتری رو کیرم حرکت کنه .-داداش دارم بیحال میشم دارم بیحال میشم -بیتا تو که باید خیلی حال دار باشی حالا تو رو خدا تو رو خدا حالا که من میخوام حال کنم تو بیحال نشو . خنده ای از روی هوس کرد و با نگاهی پر تمنا و هوس بهم گفت خیلی بلایی داداش . دستامو گذاشتم دور گردنش و لباشو شکار کردم . حس کردم برای ارگاسم به کمک من نیاز داره . کمرش خسته شده بود . لباشو قفل کرده داشتم . ولی دستاشو گذاشتم دور کمرش خودم و اونو یه نیمدایره گردوندم طوری که این بار پشت بیتا روی تخت قرار گرفت و من افتادم روش . حرکات فشاری و سرعتی کیرمو شروع کردم . این بار من رئیس شده بودم و بیتا جونمو می کردم -آخ داداش داداش بزن . من تسلیم توام . در اختیار توام . امشب جشن سلامتی و پیوند من و توست . داداش بهرام منو ببوس .-دوستت دارم بیتا عاشقتم . کیرمو محکم به لبه های کوس بیتا فشار داده و هنگام ورود و خروجش به کوس فشار تماسو به شدت زیادش کرده تا لذت بیشتری بهش بدم -نهههههه نهههههههه نههههههه بهرام بهرام آخخخخخخخ آخخخخخخخ آخخخخخخخ آههههههه آههههههههه کیییییییییییررررررررررتو بمال بزززززززن به کوسسسسسسسسم آخ کوسسسسسسسسسم واسسسسسسسه کیییییییرررررررررت پر می کشششششششه مث من که  تو رو دارم و تو آسمون هوس تو پرواز می کنم . بززززززن تو صاحب منی . صاحب جون منی . همه چیز منی عزیز منی . آههههههههه جوووووون دوباره دارم بیحال میشم ولی واسه تو حال دارم . آههههههه در همین لحظه بیتا جونم جیغی کشید و آروم شد . خیلی هم آروم و مطلومانه کمرمو گرفت و خودشو بهم چسبوند و با صدایی آروم بهم گفت منو ببوس . لبام رو لباش بود و دلم مثل یه پرنده تو آسمون عشق و هوس با دلش در پرواز .. کیر پر التهاب من تو کوس داغش گیر کرده بود و حرکتی نداشت . با این حال در نهایت کیف و هوس آب گرم منی و منتظر من رفت طرف کوس آبجی خوشگل و هوس انگیزم -جاااااااااااننننننننننن نمیدونی چه حالی می کنم -دیدی بهت گفتم بهت حال میدم -بیتا بگو که مال منی بگو بگو -من فقط مال توام عشق توام . فقط در اختیار توام . در اختیار کسی که به من زندگی داده . در بدترین روزای زندگیم تنهام نذاشته بهم امید داده . بیتا دیگه از هیچی نمی ترسید . با این که واسه تکمیل سلامتی اش قصد داشت دوماهی رو قرص ضد بار داری نخوره با این حال از باردار شدن و رسوایی ابایی نداشت . اون به زندگی برگشته بود و همین براش از همه چیز مهمتر بود .. پایان .. نویسنده .. ایرانی 

13 نظرات:

ناشناس گفت...

سلام خسته نباشید مثل همیشه عالی بود ممنونم

ایرانی گفت...

من هم مثل همیشه از لطف شما ممنونم .شادکام باشید..ایرانی

ناشناس گفت...

سلام ایرانی جان خوبی؟آقا این داستانت زیبا بود اولش خیلی غمگین ولی آخرش پر از امید بود.ممنونم.در ضمن امیر جان هم بعد از مدتها برامون پیام گذاشتن که نکاتش مهم بودن.همه ما از تو و امیر عزیز تشکر میکنیم و امیدوارم پیشبینی امیر واقعی نشه و این سایت همچنان ادامه فعالیت بده.

ایرانی گفت...

آشنایان گلم خسته نباشید .چشای قشنگتون درد نکنه .منم امیدوارم سایت تعطیل یا خصوصی نشه .اصلا خود امیر هم همچین چیزی رو دوست نداره .هر چی خواننده بیشتر شور و حال هم بیشتر .من که همگی شما رو دوست دارم چه از داستانها خوشتون بیاد چه نیاد .برقرار و پر نظر باشید ..ایرانی

ناشناس گفت...

kheyli khobe bazam dastan az baradar o khahar bezar
merC
m&m

ناشناس گفت...

سلام خسته نباشی مثل همیشه جذاب

ایرانی گفت...

از عزیزان آشنایم خیلی متشکرم .چشم !از برادر و خواهر باز هم در آینده داستان خواهم گذاشت ولی اگه به خاطر مشارکت ضعیف خوانندگان از تعداد داستانهای منتشره ما کم بشه اون وقت بین داستانها با سوژه های مختلف فاصله میفته و گرنه اگه خط (اینترنت )راه بده طرح و تایپ و نگارش و انتشار برام کاری نداره و در همین حد همین نصفه و نیمه هم که شده می تونم داستان بنویسم .خیلی دوستتون دارم .خودم به شخصه دوست ندارم سایت تعطیل یا خصوصی شه و یا از تعداد داستانهایمان کم شه ولی خب باید به حرفهای منطقی رئیس امیر هم توجه داشت راست میگه بنده خدا من که تازه چند ماهه اومدم سایت به این گندگی و پر محتوایی داره و کلی بازدید کننده درسته که همون تعداد اندک نظر دهنده بسیار محترم و دوست داشتنی و خونگرم و عزیزند و من دست تک تکشونو می فشارم و بیشتر به خاطر اوناست که در هر فرصتی می نویسم و منتشر می کنم ولی خب نمیشه جمعیت خاموش و پنهانو ندید گرفت .امیر جان !این یکی دوروزه یه خورده سایت داره تکونی می خوره .دستور بده زلزله چند ریشتری بیاد تا اوضاع جورشه ؟چی فرمودی ؟هشت به پایین قبول نیست ..فرمانده میگه 8 ریشتر ..منم مثل شما سربازم .می بینم فرمانده حرف راستو می زنه .به خاطر شما می نویسم به خاطر شما و با اجازه امیر خان منتشر می کنم و به خاطر شما وسایت میام و نظر میدم .چون به شما و انگشتان زحمتکشتون احترام میذارم .باور کنین گاهی وقتا اسم تک تکتونو در ذیل یک داستان می برم ازتون تشکر می کنم نظرمو می فرستم یهو می بینم یه اسمو جا گذاشتم دوباره یه نظر دیگه می فرستم تا از اون دوست خوبم هم تشکری کرده باشم .شاید این برای اون دوست یا سایر دوستان مسئله ای نباشه ولی من باید این فرهنگ رو در خودم ملکه کنم .زیادی حرف زدم و خسته تون کردم .جز این که آخر این پیام یه بار دیگه بگم که دوستتون دارم حرف دیگه ای واسه گفتن ندارم ..ایرانی

matin گفت...

عالی عالی عالی حرف نداشت واقعن مرسی ولی اولش بی حال بود

ایرانی گفت...

احوال آقا متین همین که خودت باحالی از همه چیز با حال تره ..ایرانی

matin گفت...

چاکرتم دادا ایرانی سلام یه امیر داداش برسون

ایرانی گفت...

آقا متین عزیز بزرگی شما رو می رسونم .ولی این امیر خان خودمون در قسمت نظرات خرابی لینک دانلود مطلبی نوشته که از پیامشم طولانی تر شده .اون با همه گرفتاریهاش مارو فراموش نکرده .موفق باشی ..ایرانی

مرتضی گفت...

درووووووووود و سپاس/خسته نباش ایرانی عزیز...

ایرانی گفت...

داداش مرتضای عزیز شما هم خسته نباشی .منم به شما درود می فرستم ...ایرانی

 

ابزار وبمستر