ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

زبون دراز 22

کوس مرجانو که می خواستم توی آب بکنم کلی مکافات کشیدم . قبل از ورود یه خورده زور آوردم تاره اونم کوسی که معمولا گشاد تر از سوراخ کونه . کاری به روزگاروبلایی به سرش آوردم که مجبور شد تو همون حال یه گارد سگی بگیره و پشت به من کونشو قمبل کنه -مرجان جان خودت خواستی که من کونتو این جوری بگام . جرخوردی از من گله نکن . کله کیرمو به سر سوراخش فشار می دادم . دوسه دقیقه از زیر  با سینه هاش ور رفتم . بعد یهو یادم اومد این سوراخ کونه سوراخ کوس نیست که با تحریک خیس شه .-اوی اوی اوی اوی نه رحم کن من پاره شدم جرخوردم . تورو خدا مجتبی جون . تو که خیلی با محبت بودی -خر هیکلته عوضی چند بار بهت گفتم من دزد و مال مردم خوار نیستم یه فشار دیگه به سر کیرم آوردم . کلاهک هسته ای رو وارد کیک زرد کردم تا همین جاش هم خیلی مزه می داد . کونش تو آب بود . شکمش مماس با آب و سر و کمرش بیرون بود با همون دو سه سانت کیری که تو سوراخ کونش بود مانور می دادم . خسته شده بودم یعنی به اون مقدار دیگه قانع نبودم . فشار وارده بر کون ومقعد خواهر زنو زیاد کردم .-وایییییی منو کشتی کشتی  .من مردم بی انصاف . با آخرین زورم به کون مرجان فشار می آوردم شده بود یه تخته سنگ . چشاش از درد و اشک قرمز شده بود -باشه باشه هر چی تو بگی قبوله قبوله قبوله میام دم استخر باشه -فرار نکنی ها زنیکه نامرد -به جون بابا قسم کلک نمی زنم با این حال بهش اعتماد نکرده مثل یه کشتی گیری که در خاک دست میذاره رو پشت حریفش منم یه دستم رو پشت و پهلوی مرجان بود که در نره .. این باید از کون کونای ناب اصل آکبند متالیک بوده باشه شده بودم متخصص کون شناسی . کرم پوستو برداشته روی کیر خودمو و کون مرجان مالیدم و کیرو با هیجان به سوراخ مرجان مالیدم . این بار خیلی راحت تر راهشو پیدا کرد . هر چند راحت نرفت . توی باغ بهشت حوری خودمو پیدا کرده بودم گل و گیا ه و آب و آفتاب و استخر و پری دریایی و کیر و کون و کوس داغ منو به قله شهوت و لذت رسونده بود نصف بیشتر کیرمو میذاشتم توکون مرجان و می کشیدمش بیرون . با این هوای دلپذیر این باغ و فضای سرسبز دلم نمیومد صحنه رو ترک کنم . اون قاچای تپلشو با حرص چنگ می گرفتم . به خودم می گفتم مجتبی هر طور می تونی با این کوس و کون حال کن دیگه از این خبرا نیست هر جایی که دستم بهش می رسید پشت بدن مرجانو نوازش می کردم و ماساژمی دادم نمی دونم چرا دوباره هوس کون مرجان به سرم افتاده بود . با این که دوست داشتم از همین پشت کیرمو فرو کنم تو کوسش و کون قشنگشو در تسلط خودم داشته باشم ولی هوس کرده بودم اونو طاقبازش کنم و بیفتم روش و کوسشو از روبرو بکنم . تازه این طوری می تونستم از لبا و سینه هاش هم استفاده کنم . خسته شده بود و تسلیم . شایدم دلش به این خوش بود که تا یکی دوساعت دیگه واسه همیشه از دستم خلاص میشه . فکر کنم علت مهمتری که دوست داشتم کوسشو بگام این بود که می خواستم ببینم میزان حال کردنش تا چه اندازه هست و من در چه حدی تونستم تسخیرش کنم . تو دستام شده بود عین موم به هر طرف که دوست داشتم می گردوندمش . و چپ و راستش می کردم . لبامو چسبوندم به لبای شیرینش . سینه هامو رو سینه هاش قرار دادم وقتی می خواستم کیرمو به کوسش بچسبونم یه هیجان خاصی داشتم  . خیلی دوست داشتم متوجه احساسات و میزان هوس مرجان بشم . جوووووووون فوق العاده بود . تصورشو نمی کردم که کیر من تا این حد کاری بوده باشه . اعتماد بنفس عجیبی پیدا کرده بودم . کیرمو انداختم تو کوسش تا هردومون آروم بگیریم . مرجان همچنان در سکوت بود . خیسی کوسش دو طرف رون پاشو خیس کرده بود . چشاش باز بود و به آسمون آبی و زیبای بالای سرش نگاه می کرد . هر چند لحظه در میون یه بار چشاشو باز و بسته می کرد . نمی خواست نشون بده که چقدر هوس داره و از سکس لذت می بره . مغرور بود حیف که فرصتی نداشتم تا این غرورشم در هم بشکنم باید هر چه زودتر فرار می کردم . کوسش منو به وجد آورده بود . سرعت گاییدنمو زیاد تر کرده بودم .. سینه هاشو میک می زدم . نوک تیز سینه هاشم از لذت و هوس می گفت .-آههههههه -چیه مرجان جون ادامه بده هوستو بریز بیرون نذار تو سینه ات سنگینی کنه . خوب نیست -خفه شو من اصلا خوشم نمیاد -من که دوستت دارم عاشقتم -خجالت بکش تو زن داری تو حالا باید عاشق خواهرم باشی تو که داری ازم انتقام می گیری و می خوای سر به تنم نباشه چی شده حالا ؟دوباره میگم تو باید عاشق خواهرم باشی -البته اگه تو بذاری . فعلا که باید فرار کنم . خیلی دوست داشتم که این هیجان تکرار شه ولی دیگه همه چی میره تا واسم تموم شه . تو زندگیمو نابود کردی مرجان . منو به روز سیاه نشوندی -فعلا این تویی که بر اسب مراد سواری هر کاری که دوست داشتی با من انجام دادی .. بلبل زبون شده بود . حس کردم یه خورده پذیرای من شده . اون کینه رو تو وجودش احساس نمی کردم . کوس تنگ و چسبونش منو حالی به حالی کرده بود -جاااااااااان مرجان بگیربگیرش داره می ریزه . حودمو چسبوندم به تن خوشگل خواهرزنم و با تمام وجود و عشق و هوس آبمو تو کوس مرجان خالی کردم . لذت و ترسو تو چشاش می خوندم . نمی دونم دیگه واسه چی می ترسید اون که نازا بود و بچه دار نمی شد . چند دقیقه تو همین حالت موندم  . کیرمو کشیدم بیرون و گفتم مرجان بلند شو لباستو بپوش باهات کار دارم . اون بازم ازم اطاعت کرد . بردمش به ساختمون خودمون و منم لباسمو پوشیدم -حالا دیگه وقتشه که راهمونو از هم جدا کنیم -خیلی پست و نامردی -پست تویی که منو به همه جی متهم کردی . پست تویی که فکر می کنی همه بنده و برده توان . پست تویی که دنیارو واسه خودت می خوای . ولی من نامرد نیستم . حاضرم تاوان کاری رو کردم پس بدم . گاییدن یه زن شوهر دار گناهه . مخصوصا وقتی که به زورباشه . من همه چی مو از دست دادم می تونی ازم شکایت کنی . می تونی منو تحویل بدی . نمی خوای بگی کردمت . بگو مجتبی نسبت به تو قصد بد داشته  .آبرو خودتو حفظ کن . فقط خواستم دلمو خنک کرده باشم . بگو ...دنیا فقط مال تو نیست و تو صاحبش نیستی ما بد بخت بیچاره ها هم خدایی داریم . ما هم دل داریم . ما هم آدمیم . هیچوقت تا این حد احساساتی نشده بودم . مرجان که ظاهرا قدرتشو پس گرفته بود اومد نزدیک من وسیلی محکمی به صورتم نواخت کجا ؟/؟بفرستمت به همین سادگی بری ؟/؟حالا که منو اسیر خودت کردی بذارم بری ؟/؟یا اشتباهی شنیده بودم یا نفهمیده بودم چی داره میگه . با همون صدای گریان گفتم دوباره بگو نفهمیدم -درست شنیدی آقا زرنگه حالا که منو اسیر خودت کردی بذارم بری ؟/؟پس کی آزادم کنه ؟/؟..... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

5 نظرات:

matin گفت...

خیلی زیبا هست مرسی

amir_66 گفت...

سلام بازم یک داستان و ادامه یک داستان زیبا
منتظر ادامه داستان هستم.
همشه یاپنده باشید.


شخصی:(می خواستم عضوه سایت شما بشم چه گونه میتوانم عضو شوم)

ایرانی گفت...

متین جان و امیر 66 عزیز ممنونم از همراهی شما .عضویت در سایت زیر نظر امیره که عضویت دوستان خوبی چون شما باعث افتخار ماست . مسائل مربوط به اونو که در صورت عمومی بودن سایت عضویت تا چه حد ضروریه امیر جان در جریانه ..موفق باشید ..ایرانی

مرتضی گفت...

ایرانی عزیز داستان جذابی هست که امیدوارم در ادامش به همین جذابی و خوبی پیش بره. از نظر من جذابیت یه داستان به غیر قابل پیش بینی بودنش از طرف خواننده هست که این نکته تا اینجای کار تو چند مورد این داستان وجود داشت.
شاد و سربلند باشی

ایرانی گفت...

داداش مرتضی این که از این داستان خوشت اومده جای بسی خوشوقتیه .از بررسی دقیق و همه جانبه ات ممنونم .چه منتقد و چه مشوق من باشی در هر صورت دوست و برادر عزیزمی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر