ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

زبون دراز 23

داشتم به این فکر می کردم که اگه سرش به سنگی چیزی خورده باشه همون لب استخر باید بوده باشه در فاصله بین استخر تا اتاق که ضربه ای نخورده . یعنی از اون شوکهای غیر فوری بهش اومده یا داره مسخره ام می کنه . اگرم نقشه داره که گیرم بندازه من که خودمو تسلیمش کرده بودم .-داری مسخره ام می کنی ؟/؟خودشو انداخت تو بغل من و اول اون قسمت صورت منو که با سیلی محکم سرخش کرده بود بوسید و گفت الهی دستم بشکنه یه لحظه از این که بخوای بری و دیگه نبینمت شوکه شده بودم . یکی دو تا نیشگون از خودم گرفتم ببینم بیدارم یا نه . الحمدالله بیداربودم لباشو انداخت رو لب من و از اول بوسه مرجان, مثل پرنده ای که داره از زمین اوج می گیره و میره تو دل آسمون منم همچه حالت پر وازی رو داشتم شاید فکر کنین من که پرنده نبودم چطور احساسشو درک می کردم . باید بگم درسته که پرنده نیستم ولی میدونم پرواز بر فراز آسمونها و توی دنیای آرامش و خیال چه لذتی داره . از همون لحظه که مرجان لباشو رو لبام قرار داد کیرم شروع کرد به شق شدن تا این که رشد کاملشو کرد و دیگه در یه نقطه ای ایستاد -مجتبی جون این که از همین الان چراغ سبزشو نشون داده -واسه تو هیچوقت قر مز نمیشه -بیا بریم خونه ما . اونجا امنیتش بیشتره . پاشدیم و رفتیم . حالا دیگه اونو مرجان یا مرجان جان و جون صدا ش می کردم -باورم نمیشه مرجان تو این همه تغییر کرده باشی . چی شد؟/؟-عزیزم این قدر ها هم که فکر می کنی من بد جنس نیستم . آدما و شخصیت اونا رو نمیشه شناخت . آدم خیلی پیچیده و مرموزه . یه کسی که باهات دوسته در یک آن ممکنه دشمنت شه و بر عکس . اون بسته به وجدان و فر هنگ طرف و اون شخص داره . من ذاتا هیچوقت نخواستم نسبت به تو بدی کنم . این احساس غلط من بود که فکر می کردم تو میخوای سر مایه بابا رو که خیلی هم به ملوسک علاقه داره بالا بکشی . با اون شیطنتی که از تو توی کلاس درس دیده بودم و با اون اندام ملوسک که همه ازش فراری بودن حس کردم که می خوای گولش بزنی -چی شد که تغییر موضع دادی ؟/؟-راستش وقتی دیدم اونجوری آبروتو بردم خودم شرمنده شدم غرورم بهم اجازه نمی داد که اظهار شرم کنم . وقتی که اون کارو باهام کردی و گفتی می خوای فرار کنی اون موقع فهمیدم که هدف چاپیدن نبوده و آخرین ضربه رو وقتی به وجدانم وارد کردی که خودتو تسلیم من کردی و گفتی حاضری باز داشت شی . اشک از چشای مرجان سرازیر شده بود . فکر نمی کردم تا این حد احساساتی باشه -فکر نمی کردم این طوری باشی .-فکر می کردی یه جلاد شکنجه گرم نه ؟/؟-پس علت همینایی بود که گفتی ؟/؟-آره عزیزم -فکر نمی کنی یه چیزی رو جا گذاشتی که نگفته باشی ؟/؟-مثلا چی ؟/؟یه خورده فکر کرد و لبخند به لبای زیباش نشست و گفت خیلی شیطونی مجتبی تو هنوزم داری توی فرمول آب غوطه می خوری . دوست داری چی بشنوی ؟/؟-حقیقتو -آره داماد گلم . مجتبای خوشگلم یه علت دیگه اش اینه که من علاوه بر این که عاشق مرامت شدم دلبسته کیرتم شدم . آره دوست دارم بیشتر از اینا توبغلت باشم بیشتر از اینا منو بگایی . بیشتر بهم برسی . بیشتر میزونم کنی . به ارگاسمم برسونی . زیباییهای زندگی و هوسو به من نشون بدی . لذت زندگی رو به من بچشونی دوست دارم بگم که مجتبی خیلی دوستت دارم و واسه کیرت می میرم -خیلی ازت می ترسیدم مرجان -حالا هم باید بترسی عزیزم -حالا دیگه چرا -اگه بفهمم که غیر من و ملوسک زن دیگه ای هم تو زندگیت هست یا بعدا خواهد آمد چشاتو از کاسه در میارم یا بعدا در خواهم آورد -اون وقت من تن خوشگلتو چه جوری دید بزنم ؟/؟مرجانو بغلش کرده و رو تخت درازش کردم این بار هردو با تمایل شدید تو بغل هم بودیم با یه دنیا لذت و خوشی و هوس . دیگه نمی تونستم از این خونه و حال و هواش دل بکنم سرمو گذاشتم وسط سوتینش و سینه هاشو که نصفشون بیرون زده بود بو می کردم -درش بیار درش بیار عزیزم منو ببوس . دستتو بذار لای شورتم . ببین چقدر واسه تو خیس کردم . دوستت دارم مجتبی عاشقتم . تو رو به اونجایی می رسونم که خودت باور نکنی . هر عذابی رو که کشیدی و هر ستمی رو که در حقت کردم صد برابرش با محبت جبران می کنم . به همه میگم که تو چقدر خوب و ماهی . من که لخت شده بودم . سوتینشو هم با هوس از دور سینه ها و کمرش در آوردم . کف یه دستمو هم گذاشتم لای شورتش و با کوسش شروع کردم به حال کردن و ور رفتن . گاهی هم از طرف کون دستمو به کوسش می رسوندم . از این که تونسته بودم مرجانو هم به دام خودم بندازم یه دنیا لذت می بردم . هم اونو تور کرده بودم هم جاپای خودمو محکم کرده بودم . بالاخره خواهر زن خودمو شکار کرده بودم . باورم نمی شد . باورم نمی شد که مرجان اسیر یکرنگی و کیر من شده باشه . غرق بوسه اش کردم . نفسهای پر هوس و ناله های پر از شهوت و شوق گاییده شدن مرجان منو به وجد آورده بود -عزیزم چی شد که صلاح دونستی نصرالله خان رو هم دور بزنی . . بعدا بهت میگم . تازه خیلی خودمو علافش کردم باشه بعد .. بیا از عشقبازیمون لذت ببریم . حرف دیگرانو فعلا ولش . کیرتو کوس منو عشق است شونه ها و زیر بغل و سینه های مرجانو با دهن و زبونم می لیسیدم . اونم بعد چند دقیقه ای که سر حال اومد دهنشو آورد طرف کیر منو با یه ساک زدن حسابی نه تنها تمام خستگیهامو از تن خارج کرد بلکه یه اشتیاق فوق العاده ای در من به وجود آورد که اگه کل اعضای خونه اون لحظه اونجا حضور پیدا می کردند من تا این مرجانو نمی گاییدم دست بردار نبودم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

7 نظرات:

سام ایرانی گفت...

سلام.فکر نکن فراموشت کردم تا میخام نظرم واپ کنم برای شما قطع میشه من که نمیدونم اشکال از کجاست؟
داستان هایت روز به روز دارن زیبا تر میشن اما این وزیاد داری بزرگ میکنی.زن بیوه که بیست سال نداده رو زود اسیر میکنی که این در واقعیت کاملن مغایرت داره.من خوذم تجربه اش را دارم دهنم رو گایید تا کردم بعدم خار پرستاتم وگایید از بس هرروز بعد چند وقت میخاست.
موافق باشی

مرتضی گفت...

سپاس از دوسته خوبم ایرانی...

ایرانی گفت...

با تشکر از مرتضی خان گلم و سام قهرمانم .این موردی که گفتی فکر کنم مربوط به سیما خانوم ما در داستان سدهای شکسته باشه البته در این که گاهی وقتا احساسات ادم دچار یه تحول خاصی میشه شکی نیست ولی من یه شباهتهای ظاهری هم بین شوهر مرحوم و همبستر آینده اش درست کردم که یه خورده از این خیالی بودن درش بیارم و تا حدودی توجیهش کرده باشم .ممنونم از دقتت .دوستان خوبم موفق و موید باشید ..ایرانی

amir_66 گفت...

باسلامی مجدد
بازهم مثل همیشه عالی بود منتظر ادامه داستان هستم.
همیشه پاینده باشید

amir_66 گفت...

باسلامی مجدد
بازهم مثل همیشه عالی بود منتظر ادامه داستان هستم.
همیشه پاینده باشید

ایرانی گفت...

امیر 66 عزیزم من همیشه در خدمت تو و سایر دوستان عزیزم هستم .سرفرار باشید ..ایرانی

matin گفت...

مرسی داستان حرف نداره عالی

 

ابزار وبمستر