ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

زن ذلیل مرد ذلیل 4

ساغر آب کیر قدرتو خورده بود ولی قدرت ول کنش نبود . کیرشو از دهن ساغر بیرون کشید و اونو به سر و صورت زنم می کوبید . خیلی لذت می بردم کیف می کردم که داره زنمو سکه یه پول می کنه . چسبید به سینه هاش . مثل انار درسته پوست نکنده ای که میخواد آب لمبوش کنه با آخرین زورش بهش فشار می آورد . آدم فکر می کرد که اون فکر می کنه که داخل سینه های زنم دونه های انار وجود داره . به درک که سینه هاش از فرم و ریخت افتاد . چیزی که به ما نمی ماسه . شاید این جوری باد و فیسش بخوابه . دستشو از پشت گذاشت لای پای ساغر پاهاشو تا اونجایی که جا داشت باز کرد و کوسشو با آخرین زورش تو دستش فشار می داد . اما خیسی و لغزندگی کوس ساغر باعث می شد که پنجه قدرت سر بخوره و اون جوری که ارباب می خواد به برده اش فشار نیاد . لبختد رضایت از گوشه لبام محو نمی شد . دوست داشتم برم جلو و از قدرت تشکر کنم ولی از عواقب اون و انتقامجویی زنم می ترسیدم . رفت سراغ قوطی نوشابه . چند تا قوطی نوشابه خانواده خالی دو رو برش قرار داده بود . بزرگترینشو که از اون قوطی های دو لیتر و خوردی بود بر داشت و به طرف کوس ساغر یورش برد ..قدرت : این قوطیها که همش پلاستیکیه کاش شیشه ایشو داشتی بیشتر بهم حال می داد . خودتم بهتر می تونستی ارضا شی . یه خورده از سر قوطی رو گذاشت تو کوس زنم . ساغر جیغ می کشید -نههههههه نههههههه دردم میاد کوسسسسسم می سوززززه . خواهشششششش می کنم یه  کار دیگه بکن -برده و اعتراض ؟/؟من میخوام جرررررت بدم تو چیکاره ای که داری بهم غر می زنی . قوطی بزرگو انداخت و رفت از تو یخچال یه شیشه آبلیمو ورداشت -ببین کنیز غرغرو اگه زیاد غر بزنی اول آبلیمو رو خالی می کنم تو کوست بعد شیشه اشو . حالا لال شو و اعتراض نکن .. زورش میومد آبلیمو رو بریزه . سر شیشه رو باز نکرد . دورشو چسب لنت زد که نرم تر شه . شیشه رو از همون طرف فرو کرد تو کوس ساغر .-لطف این اربابو چه جوری میخوای جواب بدی ؟/؟اگه سرشو چسب نمی زدم کوست جر وا جر می شد .-آقای من قدرت پر قدرتم . دست شما درد نکنه شرمنده ام کردی . نصف شیشه رفت تو کوس ساغر . دیگه سعی نکرد بیشتر بذاره داخل . نه به این دلیل که آدم مهربونی باشه و دلش واسه زن جنده ام بسوزه بلکه نمی خواست مرده شوری بیفته گردنش . خیلی از تماشای این صحنه کیف می کردم . کون ساغر استیل خوشگلی پیدا کرده بود . این باطری آبلیمو هم طوری رفته بود تو کوسش که یه دایره قشنگ و هوس انگیز از کوسش درست شده بود که بی اندازه منو به وجد آورده بود . مثل آدمی که در مقابل دشمنش یه پناهی داشته باشه منم به قدرت قدرت می نازیدم . نتونستم جلو زبونمو بگیرم و گفتم قدرت خان یه شیشه دیگه هم داریم اگه بتونی توی سوراخ کونش فرو کنی بد نیست -قربون معرفتت بد فکری نیست . خیلی مردی داداش . ولی ممکنه وسطشون بخوره بهم . ساغر با عصبانیت سرم داد زد و گفت خفه شو یاور یادت باشه که به هم می رسیم . طوری منو کوبید که جا رفتم و از این که چرا همین جوری لال نموندم تاسف می خوردم . بعد از این که سی چهل دفعه ای باطری رو توی کوس ساغر حرکت داد کشیدش بیرون . فقط یه قسمتی از اونو فرو کرده بود تو کوسش . خوشم میومد چهره درهم و آشفته ساغرو می دیدم . نمیدونم نفس و هوسی هم واسش مونده بود یا نه ولی با همه این بی جونیها می دونستم هر وقت که قدرت بره دق و دلیهاشو سر من خالی می کنه . قدرت با قدرت کیرش به طرف همسرم حمله کرد . بدون این که با دستاش تکیه گاهی از اون واسه خودش درست کنه . کیر ناب خودشو از پشت اونم با سرعت و نیرویی فوق العاده فرستاد تو کوس زنم . ساغر آنچنان شتابی گرفت که به طرف جلو پرت شد و کیر قدرت از کوسش پرید بیرون و عیالم از پهلو پرت شد بیرون . قدرت خودشو انداخت رو اون . این بار از روبرو کیرشو فرستاد تو کوس ساغر . دستاشو گذاشته بود رو شونه های زن و نمی ذاشت تکون بخوره و خودشو نجات بده -جااااااان . حال میده . هر جوری که دوست دارم می کنمت . این جوری حال میده . این جوری عشق می کنم . این جوری گاییدنو عشق است . نمی دونستم که ساغر بیهوش شده یا داره کیف می کنه که دیگه صداش در نمیاد . خود قدرت هم یه لحظه ترس برش داشت . ببینم غش کردی ؟/؟قبل از این که جوابی بشنوه از چپ و راست گونه های ساغرو می نواخت . رفتم بالا سرش . صورتش قرمز قرمز شده بود -آب بیارم بریزی رو صورتش -نه یاور جان تو خیلی هوامو داری . خیلی بامرامی خیلی مردی . زنتو دارم جلو چشات میگام بازم مهمون نوازی خودتو داری -چاکرتیم قدرت خان . ما در مقابل شما صاحب زن نیستیم اصلا می خوای با خودت ببرش . برا خودت -داداش مال بد بیخ ریش صاحبش . بعدش انگشتشو گذاشت جلو بینی اش و اومد زیر گوشم گفت بیداره مواظب خط و نشونهاش باش . تا من هستم هیچ غلطی نمی تونه بکنه . دوباره مشغول گاییدن شد و منم دوباره گفتم آب بیارم ؟/؟-داداش ما خودمون آب داریم ولی زنت کیر گیر خوبیه . آخخخخخخخخ آخخخخخخ کوسسسسشششششش بالاخره داره آب کیییییییررررررررررمو میاره جاااااااااااان داره می ریزه هر چی داشتم داره میاد جوووووووون خالی شد خالی شد .ببینم مردونگی داری که بچه ما رو زیر پر و بالت بگیری ؟/؟-نوکرتم داداش حتی می تونه ازم ارث ببره (هرچند کوفتم نداشتم )کوس شر می گفتم این عیال ما قرص می خورد . از تماشای آب کیر مرد غریبه ای که از کوس زنم داشت می ریخت بیرون بی نهایت لذت می بردم و کیف می کردم .. ادامه دارد .. نویسنده .. .ایرانی .

11 نظرات:

ناشناس گفت...

امیرجان .
گله کردی که ملت کم نظر میدن . خوب عزیز من حرف حساب جواب نداره . داستانهات یکی از یکی بهتر .
مخصوصا با این دو داستان اخیرت : پیوز هوس و سدهای شکسته خیلی حال کردم . لطفا ادامه ذاستان " سکس در شهرکرد " رو هم بنویس ، اون هم سوژه خیلی خیلی قشنگی داشت .
موفق باشی ، ارادتمند - مهرداد

داستانهای مامانی گفت...

سلام
ایرانی عزیز با سپاس از داستان خوبت چند جا به جای بطری نوشتی باطری.
البته می دونم این به خاطر سرعت زیاد در نوشتن داستانه
بازم سپاس

matin گفت...

ما که هر چی بخونیم نظرمون رو هم میدیم ولی این زنه حقشه اینطوری گاییده بشه

ناشناس گفت...

آخه نظر دادنمون چه سودی داره وقتی محل نمیزاری عزیز من؟!
من حد اقل 10 بار گفتم با این بک گراند مشکی کور شدم!

اما خدا وکیلی داستان هات تکه

ناشناس گفت...

سلام وب بسيار زيبايي داريد اگه ميشه داستان زيباي خانواده سكسي آرزو رو هم كامل كنيد و يه داستاني هم بنويسيد كه كل فاميل با هم سكس دارند كه آخر منجر به سكس دسته جمعي بزرگ ميشه.
ممنون
علي تنها هستم از تهران

ایرانی گفت...

با تشکر از نظر دهندگان عزیزعلی آقا متین خان مهرداد گرامی آشنای خوبم و داستانهای مامانی گل که در واقع جزو اساتیدمه .داستانهای مامانی عزیزم از توضیحت در مرد کلمه باطری ممنون .تذکر بجایی بود من به غلط املایی فوق العاده اهمیت می دهم این یکی شاید در اثر عجله و تصور غلط بوده باشه ویا.....در مورد داستانهای در خواستی هم چشم به نوبت و سر فرصت خواهم نوشت ..پاینده باشید ..ایرانی

ناشناس گفت...

سلام
داستانات خیلی جالبن اما بعضی هاشو ناقص میزاری البته اونم بخاطر کم لطفی برخی دوستانه.
درخواست مجوز ورود هم داده بودم اما تا حالا چیزی دستم نرسیده درخواست را از ایمیل svhadinia@gmail.com ارسال کرده بودم
بازم ممنون از داستانهای باحالت

داستانهای مامانی گفت...

ایرانی جان
استاد کدومه؟ من هنوز شاگردم و درس پس میدم.
خیلی لذت می برم از داستان های زیبات. گرچه شاید با بعضی هاش هوافق نباشم اما پشتکار و ذهن خلاقتو تحسین می کنم.
امیدوارم این وبلاگ سال های سال باشه و همه علاقمنداش بتونن ازش استفاده کنن.

ایرانی گفت...

آشنای خوبم وداستانهای مامانی گل سلام .در جواب آشنای گلم بگم که در تفسیر بعضی کلمات اسیر ایهام شدم .ناقص را به دومعنی در نظر گرفتم که خب از نظر شما حتما یکیش درسته .ناقص به معنای نیمه تمام که سر فرصت همه شون تموم میشن .ناقص به معنای اون چیزی که تکلیف همه معلوم بشه و نخود نخود هر کی بره خونه خود .بیشتر داستانها سر انجامش معلومه ولی کوبندگی و اثر بخشی بعضی داستانها در اینه که سر نوشت بعضی ها معلوم بشه تا اون اثر بخشی و نتیجه گیری از داستان نمود بیشتری داشته باشه واصولا سیستم داستانهای سکسی با عاشقانه فرق می کنه نقش اصلی در داستانهای سکسی رو همون سکس بازی می کنه .می رسیم به کم لطفی دوستان یه معنیش این می تونه باشه که چون در خواست زیاده من در نوشتن عجله می کنم یه معنی دیگه این که به خاطر کپی برداری, ناقص میذاریم که دست سایتهای متقلب رو بشه که امیر خان متخصص این گونه تکنیکها و تاکتیکهاست من یه خورده شلم .درمورد مجوز بگم که ما هنوز خصوصی نشدیم و در صورت نیاز مدیریت یعنی امیر عزیز این کاررو انجام میده و اما جناب داستانهای مامانی عزیز !شکسته نفسی می فرمایید من هشت نه ماه پیش که سکس نویس نبودم بسیاری از داستانهای زیبای شمارا خوانده ام ودر این زمینه شما امیر وسایر دوستان خیلی بهتر جذاب تر وخالصانه تر از من می نویسیدشاید آثار سکسی من بیشتر تحت تاثیر قلم عاطفی وحیای نگارشی من قرار داشته باشد.حتی من هم با بعضی آثار خودم موافق نیستم خوبه که در این زمینه با هم تفاهم داریم ولی به هر حال خیالیه و در خواست دوستان این طور ایجاب می کنه .منم دوست دارم سالهای سال در خدمت شما و علاقمندان باشم اگر مزاحمتها مزاحمین و دست انداز ها چنین اجازه ای دهند .امیدوارم با افزایش تعداد نظر دهندگان و رعایت نکات اصولی از سوی کپی برداران شرایطی فراهم آید که داستانهای بیشتری منتشر نمایم .داستانهای آرزو ,خانم مهندس و سکس در شهرکرد که داستانهای پرطرفداری هستند در اختیار مسئول سایت امیر گلم بوده و با عادی شدن روال و تشخیص و مصلحت ایشان انشاءالله به زودی منتشر خواهد گردید.از لطف و عنایت همه شما ممنونم .پاسخ به نظرات منم خودش شده یه داستان .نظرات خودم منو به یاد پیامهای موبایلی میندازه که در جا جواب میاد تحویل شد .در هر حال همصحبتی با همه شما دوستان عزیز و خونگرم برای من مایه بسی خوشوقتیه .خرم و شاد باشید ..ایرانی

ناشناس گفت...

سلام...میثم هستم..خواهش میکنم قسمت جدید این داستان رو زودتر بذارید..در ضمن با اون بخشش که دو تا مرد سر کردن زن یکیشون اینطوری راحت حرف میزدن و شوهر زن کاری نمیتونست بکنه خیلی خوشم اومد..اگه ممکنه بیشتر روی این قضیه مانور بده.ممنون

ایرانی گفت...

سلام به دوست گلم میثم عزیز .ممنونم از این که این داستانها برات اهمیت داشته و نظرت پر محبتتو واسمون ارسال می کنی .من این سه چها روزی در یک حمله ضربتی و عملیات فشرده نگارش سه چهار تا از داستانهای نیمه کاره امو که بالغ بر بیست تیکه و قسمت می شد تموم کردم و همین یه خورده رو حساب و کتابم اثر گذاشت و یادم رفت راز نگاه و سدهای شکسته رو رو نظم قبلی منتشر کنم .شب بعد از انتشار قسمتهای بعدی این دو داستان نوبت انتشار قسمت پنجم زن ذلیل مرد ذلیل خواهد بود که به تاریخ دوشنبه 24 اکتبر 2011می باشد خرم و شاد باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر