ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

سدهای شکسته 16

به سینه های سیما چنگ انداخته و تند و تند کوسشو می گاییدم . خماری چشاش از هوس یادش می گفت . این را آن چهار نگون بخت یتیم شده به خوبی می دیدند . پس از چند دقیقه عقب جلو کردن کیر در داخل کوس سر سیما به طرفی خم شده ثابت موند .-بچه ها بازم آب مامانتون اومد اون به ار گاسم رسیده اعصابش آروم شده . حالا من باید خالی کنم . داداش میخواین یا آبجی ؟/؟البته نمی دونستم که آیا اونا خبر دارن مامانشون لوله رحمشو بسته یا نه . فرقی هم نمی کرد مثلا من مطلع نبودم و داشتم با این حرفای آزار دهنده ام حالشونو می گرفتم .-چیه عذاب می کشین ؟/؟یک سوزن به خود یک جوالدوز به دیگران . مادر من هم برام عزیزه یک مشت لات آسمان جل و بیکاره مملکت افتادین سر مادرم . شما می تونین کلاس بذارین و به دوستای لاتتون بگین که یک پزشک مادرتونو گاییده . می تونین با افتخار سر بلند کنین . من نمی تونم حرفی بزنم چون چند لات و لوت مادرمو اذیت کردن . اگه روتون نمیشه به دوستاتون بگین آدرسشونو به من بدین خودم زحمتشو می کشم . فکر کنم این چند نفر در همین مدت کوتاه چند کیلویی لاغر شده باشن . راستی بچه ها شما کون مادرمو پاره کردین . ولی من این قدر نامرد و وحشی نیستم که بخوام سوراخ کون مادرتونو پر از خون بکنم . آخه نمی خوام زحمتتون زیاد بشه وانگشتتونو فرو کنین تو مقعدش و واسش دوا بزنین . سیمای فداکار رو بر عکسش کرده و مثل اول به حالت سگی روبروی خودم قرار دادم . کونشو گرفتم طرف بچه هاش که سوراخ کوس و کونشو حسابی ببینن .. خوب دید بزنین اشکال نداره . خجالت نکشین محرمه . سالم سالمه هیچ اثری از خون و خونریزی نیست . همین جوری سالم تحویلتون میدم . بهتون نشون میدم که جنتلمنانه کون کردن یعنی چه . مثل اولین باری که کون سیما رو کرده بودم کرم مالیش کردم با یک تفاوت بزرگ و این که دستمو مالیدم به کوس عزیز و خوشگلش و خیسی جمع شده کوسشو که رو دستام نشسته بود به بچه ها نشون دادم -پسرای خوب مامان !خوب گوش کنین من روی سوراخ کون مامانتونو با کرم چربش کردم اما حیفه که روغن کوسشو حروم کنم . این مایع هوس مادرتونه همینو هم میشه به سوراخ کون مالید البته من حالا با کرم نرمش کردم اینم به عنوان کمکی می مالم . من فکر می کنم مامانی چون خیلی دوستتون داره خود نگه داری می کنه ولی با همه این ها من دارم به زور می کنمش . خیلی کوس و کون با حالی داره .پس از استارت زدن و قرار گرفتن سر کیر در سوراخ کون به این بخت بر گشته ها گفتم حالا یاد بگیرین چطور باید کون کرد که طرف دفعه دیگه با جان و دل کونشو تقدیم شما بکنه . مشاهده کنین همین جور که میلیمتر به میلیمتر کیر داره پیشروی می کنه روشو روغن بمالین یا از چیزی در همین مایه ها استفاده کنین . بعضی سوراخها مثل تونل گشادن بعضی ها تنگ ولی طولشونم کم و زیاد داره . سوراخ کونو نباید با سوراخ کوس اشتباه بگیرین . سوراخ کون هر چی گشاد باشه بازم معمولا از سوراخ کوس تنگ تره . کیرتونو که هشت ده سانتی فرستادین داخل کون از اینجا به بعدش احتیاط کنین و دست به عصا ببخشید کیر به عصا راه برین اگه دیدین جلوتر نمیره که هیچ ولش کنین ظرفیت کون طرف تا همین جاست اگه هم رفت که از خوش شانسیتونه . خط کش ندارم اندازه بگیرم ولی فکر کنم این سوراخ تا دوازده سانتیمتر رو جواب بده و دو سوم کیرمو که به کون سیما فرو کردم فریاد فاتحانه سرداده گفتم دیدید حدسم درست بود ؟/؟با این حرفا بیشتر می خواستم آتیششون بزنم . کیرمو نرم نرم فرو می کردم و نرم نرم در می آوردم -به این میگن یک کون و یک کوس دربست و اختصاصی خلاصه یک سیل درست و حسابی هم داخل کون مادرشون راه انداختم . دوباره طاقبازش کرده تا به بچه ها آموزش بدم که چطوری سینه ها کوس و جاهای دیگه رو بخورن و طرز ماساژدادن ونرمش دادن و نوازش کردنو هم بهشون یا د دادم . البته خودم به صورت تئوری و عملی کار می کردم ولی اونا مجبور بودن که فقط به صورت تئوری یاد بگیرن و شاهد عملکرد من باشن . من که نمی تونستم سیما جونمو بدم دست این گرگا تا روش آزمایش انجام بدن تازه با این روحیه و حالتی که نشون دادن فکر نکنم همچه کاری با مادرشون می کردن و اگه هم تمایلی داشتن جرات نمی کردن برن طرف سیما جون . اون فقط مال من بود . مال خود خودم . نوک سینه هاشو از جایی که قهوه ای قهوه ای بود گذاشتم تو دهنم . اولش با ملایمت بعد با فشار بیشتر به طرف بالا میکش زده چگونگی کارو برای حضرات تشریح می کردم . تدریس در قسمت کوس خوری و چگونگی مکیدن چوچوله ها نیمساعتی وقت منو گرفت به ویژه ابن که سیما با اشاره به من فهموند که این قسمتو بیشتر تدریس کنم . با پا یک نیمچه لگدی هم به من زد که زیاد منظورشو نفهمیدم ولی حس کردم چون مسائل مربوط به چگونگی گاییدن کوس و ریزه کاریهای اونو تشریح نکردم داره به من علامت میده . دوباره کوسشو گاییدم و همین جور وراجی هم می کردم . راستش من اگه می خواستم تا این حد فیلم سوپر ببینم خسته می شدم . دیگه کارو تموم کردم ... ببینید بچه ها من نامرد نیستم کارم که تموم شد اسیرمو همین جوری در اسارت نمیذارم . یکی دو بند سیما رو که دکوری بسته بودم باز کرده گفتم خانم حالا می تونین خودتونو بپوشونین . هنوز فیلم ادامه داشت . سیما رفت و یک ربع دیگه برگشت . خودشو مثل یک عروس و عروسک درست کرده بود . یک بلوز لیمویی خوشرنگ با دامن مشکی کوتاه . سینه هایی بیرون زده . آرایشی غلیظ . کونشم که داشت دامنشو می تر کوند . هر چی آب توی کوس و کونش خالی کرده بودم و یه مقداری هم بر گشت کرده و روی تنش و تشک ریخته بود انگاری داشت به کمر من بر گشت می کرد . خانم معلم شروع به سخنرانی کرد . بچه های گلم امید وارم که این برایتون درس خوبی بوده باشه که هیچوقت نامردی پیشه نکنین . من شیر حرام به شما ندادم با خون دل شما رو بزرگ کردم .. گفت و گفت و گفت تا به مسائلی در مورد من پرداخت . من و شهرام جون همدیگه رو دوست داریم . بعد از بیست سال تازه معنی زندگی رو فهمیدم اگه دوست دارین مادرتونو خوشحال ببینین شهرامو ناراحت نکنین . شهرام جون حالا می تونی بازشون کنی . این طوری هم گارد نگیر اونا الان از یه مورچه هم بی آزار تر شدن طنابو از دست و پاشون بر داشته بازشون کردم . تک تک بغلم کرده در حالی که اشک می ریختند از من طلب عفوو بخشش کرده عذر می خواستند . بعد هم به طرف مادرشون رفته زانو زده و به دست و پاش افتادن که اونارو ببخشه . سیما هم در حالی که اشک می ریخت اونا رو در آغوش کشیده ازشون قول گرفت که اصلاح شن . تازه مرتب شده بودیم که درزدند و شیفته خانم هم وارد شد . بابا این دیگه کی بود . فرستاده ای از بهشت . یک زن 26 ساله که قد و قامت و طراوت و زیبایی و پوست یک دختر 16 ساله رو داشت میگن زنا تو بهشت 16 سالشونه . حتما یکی از اون حوریا بود . صورت گرد و سفید .. بینی کوچولو موهای مشکی لخت و بلند . اندامی قلمی با کونی که مثل یک توپ باد کرده بود . قیلفه اش خیلی شبیه من بود ولی خیلی ظریف تر . حتما به پدرش رفته چون من و پدرش شباهت زیادی به هم داشتیم . سرمو بر گردوندم و خودمو بیخیال نشون دادم . چون باید مراسم معارفه انجام می شدو سیما جون منو به شیفته معرفی کرد و من هم موقع دست دادن به او چند ثانیه ای دستشو تو دست خودم نگه داشتم . با نگام خوردمش . فهمیدم که تونستم احساسمو بهش حالی کنم . طوری با من رفتار می کردند که فکر کردم نکنه بچه ها فکر می کنن که من میخوام ننه اشونو عقد کنم و یا همچه فکری به کله سیما افتاده . بازم این سیما کلک فکر منو خوند و گفت بچه ها یادتون باشه که باید آقا شهراموبه عنوان اولین و آخرین و تنها دوست پسر مادر قبول کنین . اون همون احترام یک مرد خونه و سر پرستو داره  .هر گونه بی احترامی به اون یعنی بی احترامی به من . این موضوع باید بین خودمون بمونه . حق ندارین از این جریان به کسی چیزی بگین . بین خودمون می مونه . انتظارم نداشته باشین که از دواج کنیم . شرایط و موانعی هست که نمیشه کاریش کرد . مهم اینه که همدیگه رو دوس داریم و عاشق همیم . اون برای شما حکم پدر رو داره . می تونین آقا شهرام صداش کنین یا بهش بگین بابا یا پدر . صاحب اختیارین . دسته جمعی به طرف من اومدن . یکی بهم می گفت پدر جون یکی می گفت بابا .. همه بغلم کرده و منو می بوسیدند  شیفته که به من گفت بابایی دوستت دارم و خودشو انداخت تو بغل من . انگار شوهر بی عرضه اش بهش نمی رسید چون خیلی تر و تازه مونده بود . پاک گیح شده بودم . چیزی که باعث می شد بیشتر شاخ در بیارم این بود که من از همه بچه هام کوچیک تر بودم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

3 نظرات:

matin گفت...

زیباست اقا زیباست

ارباب جوون گفت...

سلام ایرانی
این داستانت یکی از بهترین داستاناته.
فقط یه گله دارم ازت.محلی به اون درخواستی که ازت کرده بودم نزاشتی.
ارباب برده ای میون پسرو مادر

ایرانی گفت...

آقا متین و ارباب جوون کم پیداسلام .ارباب عزیزم من در خدمت شما و همه دوستان هستم .در ادامه داستان زن ذلیل مرد ذلیل که تا آخرشم نوشته ام یکی دوقسمتی هر چند مختصر ارباب برده ای میون مادر وپسرو گنجوندم که با توجه به کم شدن تعداد انتشارات یه خورده طول می کشه به اون قسمتش برسه .دست گرم همه شما را می فشارم .دوستتان دارم ..ایرانی

 

ابزار وبمستر