ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

ندای عشق 4

ادامه دادم یعنی اون به گفتن ادامه داد و من به نوشتن . طوری همه رو از بر می خوند که آدم فکر می کرد داره می بینه و ازرویه نوشته می خونه . نمی دونم قبلا چی گفته بود ولی یه قسمتی از این به بعدش به این صورت بود .....با رفتن تو دنیا نمی میرد . ببین که با رفتن تو هنوز هم نفس می کشم . هنوز هم می خندم . با رفتن تو دنیا نمی میرد . عشق نمی میرد . با رفتن تو ستاره ها همچنان می درخشند . خورشید همچنان می خندد . ماه عاشقان را در آغوش می گیرد . با رفتن تو گلهای عشق همچنان شکوفه می دهند . غنچه های خندان عشق لب باز می کنند و از پیوند قلبها می گویند . با رفتن تو هنوز دنیا را با قلب و وجودم می بینم وبارفتن تو احساس می کنم که  هنوز زنده هستم . سپیده دمان آنگاه که دریچه قلب سنگی ات را به روی دنیای سنگدلیها بگشایی هنوز عشق را می بینی زمزمه عشق را می شنوی . اما آن زمزمه دیگر برای تو نخواهد بود. آن زمزمه را به امواج دریا می سپارم ,به طوفان عشق تا مرا از تو دور گرداند تا تو را به خواسته ات برساند . تو را که در میان دریا در دنیای فریب و نیرنگستان وفا غرق شده ای . ندای عشق دیگر برای تو نخواهد بود . آنچنان که ندای تو هر گز برای عشق نبوده نخواهد بود . ندا سرشو انداخته بود روی میزی که روبروش قرار داشت . مثل ماتم زده های پدر مرده هق هق می کرد . منم که دیدم ساکت شده و چیزی نمیگه طوری که متوجه صدا نشه پاورچین پاور چین خودمو رسوندم به فاطمه خانوم و متوجه اش کردم که حال ندا خوب نیست . برگشتم سر جام . ندا سرشو بالا گرفته بود شانس آوردم که چشاش روبروم نبود وگرنه فکر می کردم داره منو می بینه -کجا رفته بودی ؟/؟-همین جا بودم جایی نرفته بودم . یه خورده به نوشته هات فکر می کردم .-پس وقتی صدات زدم چرا جواب ندادی ؟/؟-دلم گرفته بود داشتی هق هق می کردی من زبونم قفل کرده بود .-پس بگو من چی گفتم جمله ای که با اون صدات زدم رو تکرار کن .-داری ازم باز جویی می کنی ؟/؟من چه گناهی کردم  این رفتارو باهام می کنی ؟/؟اصلا برو به بابات بگو بیرونم کنه . به درد نمی خورم . صبح با چند هزار تا مرغ مرده سر و کار دارم و این جور بد بختی نمی کشم یه آدم زنده واسه هفت پشتم بسه .. شانس آوردم که فاطمه خانوم سر رسید وگرنه اگه ادامه می دادم بعید نبود نون خودمو آجر کنم .-ندا دخترم آقا نوید حق داره . بنده خدا چه گناهی کرده هر چی بهش میگیم نه نمیگه . صبح تا شب هر کاری میگیم انجام میده مگه چقدر بهش حقوق میدیم . هنوزم که چیزی ندادیم . چرا شخصیت آدما رو خرد می کنی دخترم ؟/؟-فکر می کنی شخصیت من خرد نشده ؟/؟-یعنی چون حس می کنی تحقیر شدی باید همه رو تحقیر کنی ؟/؟-آقا نوید شما تشریف ببر پایین من خودم باهاش حرف می زنم .-فاطمه خانوم خدا شاهده من جسارتی بهش نکردم .-خب حالا برو حالش خوب نیست . هم دنیاش سیاه شده هم زندگیش . نصف حرفشو فهمیدم ولی نصف دیگه اشو نه . برگشتم به آلونک خودم . دلم می خواست شونه های ندا رو بگیرم تو دستام و یه پرس کتک آبدار بهش بزنم . منو کشوند بالا خوابمو پروند یه مشت اراجیف تحویلم داد که رو کاغذ و تو کامپیوتر بنویسم . تازه یه چیزی هم طلبکار بود . سرم درد می کرد . نمی تونستم بخوابم . از وقت خوابمم گذشته بود . اونقدر تنبل شده بودند که اگه چیزی می خواستند از بقالی سر کوچه بخرن من باید می رفتم . هر چند بیشتر خرید هاشون یه سره بود ولی گاهی خرید های ناگهانی هم پیش میومد . شکر خدا شانسکی یه ساعتی خوابیدم . حالم بهتر شد . فاطمه خانوم و ندا رو سوار پرشیا کرده تا بریم نادرو از کلاس بگیریم و یه سری بزنیم بازار و بر گردیم . نمی دونم آفتاب از کدوم طرف در اومد که اون روز فاطمه خانوم اصرار کرد که یه پیرهن و شلوار واسه خودم بگیرم . وقتی قیمت دو تایی اشو پرسیدم و فروشنده گفت سی هزار تومن در عکس العملم با صدای بلند گفتم چه خبره سی هزار تومن ؟/؟ندا و نادر در حالی که به صورتشون چنگ انداخته بودند گفتند خدا آبرومون رفت -آقا نوید آروم تر من میخوام پولشو بدم . خوشت اومده ؟/؟سرمو  مثل عروس خانومی که در شب بله برون بله رو با ناز میگه به علامت رضایت تکون دادم . ...دوشیزه ندا هوس کرد بره لب رود خونه بابل رو نیمکتهاش بشینه و دنیا رو حسش کنه . مادره و نادر حوصله پیاده شدن نداشتند . من دست ندا رو گرفته اونو بردم زیر یه درختی و روی یه نیمکتی نشستیم . نمیدونم اون کجا رو می خواست نگاه کنه . همه با ترحم بهمون یعنی به اون نگاه می کردن . ندا یه خورده من و من کرد گفت واسه رفتار امروزم ازت معذرت می خوام . سور پرایزم کرده بود . اصلا فکر نمی کردم همچین بر خورد و رفتاری باهام داشته باشه . حس کرده بودم که اون یه گربه صفته . بعد از اون که خودمو اونجوری واسش به خطر انداخته بودم یا حداقل اون این جوری فکر می کرد نمی بایستی این گونه باهام رفتار می کرد . وقتی این جوری باهام حرف می زد خیلی تیپ خانمانه ای پیدا می کرد .-بهت حق میدم . باید حقیقتو می گفتم . دلواپست شده بودم . دلواپس شدن گناهه ؟/؟رفتم فاطمه خانمو صدا ش بزنم -چرا اینو همون موقع نگفتی ؟/؟-راستش بعضی وقتا از بس عصبانی میشی آدم می ترسه -عذر خواهی منو قبول کردی ؟/؟-من خیلی کوچیک تر از اونی هستم که شما ازم معذرت بخوای -فعلا که تو این دنیای بزرگ این منم که کوچیکم و ارزشی ندارم -این حرفو نزنین .شخصیت آدما به پاکی و انسانیت و دیدشون به این دنیا بستگی داره . خدا بزرگه دنیا به آخر نرسیده . می دونم یه روز چشات خوب میشه و زشتیها و زیباییها رو می بینی -بعضی وقتا دوست دارم بمیرم -به فکر بقیه هم باش . اونایی که تو رو به دنیا آوردن و دوستت دارن . اونا تورو از جون خودشون بیشتر دوست دارن . رفته بودیم تو سکوت . پچ پچ چند تا دختر در فاصله دو سه متری من توجهمو جلب کرد -ببین شیرین اون ندا نیست ؟/؟-چرا بیچاره چند وقته کور شده دیگه دانشگاه نمیاد . اون پسره کیه پیششه -باید نامزدش باشه من فقط یه بار از دور دیدمش -آفرین به مردونگیش که ولش نکرده -ولی من شنیده بودم ولش کرده رفته بایکی دیگه دوست شده هنوز عقدش نکرده بود . فقط شیرینیشو خورده بودن .-بابا یک کلاغ چل کلاغ مردمو چیکار داری .. دیگه شنیدن بقیه حرفاشون بیخود بود . ترسیدم که ندا حرفاشونو بشنوه واسه همین سکوتو شکستم . نداخانوم اگه موافق باشین بریم حوصله مامان اینا سر اومده . راستی این چند تا دختر که همین الان داشتن کنار ما حرف می زدن شنیدی چی می گفتن ؟/؟-نه حواسم جای دیگه بود . خب چی می گفتن که واست این قدر جالبه ؟/؟-هیچی می گفتند روسیه آب ولگا رو ول کرده تو دریای مازندران سالی چند سانت آبش میاد بالا و از ساحل بابلسر کم میشه و خیلی از خونه ها و پلاژهای دم دریا میرن زیر آب ..-چه بد !.. ادامه دارد .. نویسنده ..ایرانی 

8 نظرات:

داستانهای مامانی گفت...

ایرانی و امیر عزیز
تلاش و پشتکار شما رو تحسین می کنم. امیدوارم همیشه موفق باشید.

ایرانی گفت...

داستانهای مامانی گرامی !از توجهی که به من , امیرواین مجموعه دارید نهایت تشکر راداشته ,شاد و تندرست باشید ..ایرانی

ناشناس گفت...

salam iraniiii :d

Khaste nabashii dada :x

Jone man yekam bishtar bezar khob

:d

In bar bishtar bezar dg

Bazam khaste nabashii in dastano dost daram

Dastana sexi hamashon mese haman bavar kon faqat qesmata qable sexesho mikhonam baqayash dg hesesh nemiiad

Montazre qesmat ba'ediiiisham :d

Bishtar bezar tond ham bezar :d

ناشناس گفت...

midonam poroam

Vali merc :d

ایرانی گفت...

دوست خوب و عزیز آشنام .از لطف و محبتی که نسبت به این سایت و این داستان ابراز داشته ای سپاسگزارم .راستش من خودم هم از این داستانهای عاطفی و اخساسی و عشقی خیلی خوشم میاد و سعی من بر اینه که هر چی جلوتر میره هیجانشو زیاد تر کنم یعنی نمک عاطفه اشو .حتی خودمنو هم گاهی وقتا تحت تاثیر قرار میده .در حال حاضر تا قسمت چهاردهم اونو نوشته ام فکر می کنم باید دیگه به وسطاش رسیده باشم بازم بستگی به احساسات من و قهرمانان داستان داره .فعلا قصد دارم این داستانو یک روز در میون منتشرش کنم تا بعد ببینم چی میشه .ضمنا اون یکی دو کلمه مونده به آخر این چه کلمه ای بود که نوشتی ؟(پر..)من همه شما رودوست داشته ارادتمند همه شما هستم .خواسته های شما کاملا منطقیست .حال گاهی وقتا فرصت نمیشه و یا به دلایل دیگه ای محدودیت انتشار داریم مسئله اش جداست ولی همه شما برای من محترم بوده واین کلمه ماقبل آخر رو هم من قبول ندارم که همچه شخصیتی باشید .چون شما احساس و خواسته خود را بیان کرده اید و این همان چیزیست که ما بار ها و بار ها از شما خواسته ایم که عنوانش کنید .چون بیان احساس هم نوعی اعلام نظر اندیشه و ایده می باشد .برای تو و سایر عزیزان و امیر خوب و گرامی آرزوی موفقیت و تندرستی کرده شاد و سربلند باشید ..ایرانی

مرتضی گفت...

یه کم واسه نظر دادن دیر شده.
ولی با این وجود باید بگم:
عالللللللللللیه

جاوید گفت...

ای واییییییی دیگه نمی تونم دووم بیارم ایرانی جان چقدر داستان هات رو عالی مینویسی بخدا من این همه مدت رو فانی گذروندم و میرفتم و تو لوتی و شهوانی داستان میخوندم و همشون زیرش نوشته میشد نویسنده ایرانی !!!
مونده بودم این ایرانی کیه که زیر همه داستان ها توی هر سایتی نوشته شده و بعدا فهمیدم که این ایرانی جان ما توی امیر سکسی فعالیت داره و خیلی هم آدما رو داغون میکنه با این داستان هاش من که میگم بهترین داستان نوشته شده توسط تو ندای عشقه !!!

در ضمن نوید و ندا از این قسمت به بعد معلومه که یکم بیشتر با هم خواهند بود و این یعنی همون چیزی که من میخوام .
ممنون و موفق باشی .

ایرانی گفت...

سلام جاوید جان .خوشحالم از این که به جمع ما اضافه شدی و یه دوست و یاور خوبی هم مثل تو پیداکردم .نسبت به من و این مجموعه لطف داری و ممنونم .همکاران ما در دیگرسایتها هم زحمت می کشند فقط گاهی بدون اشاره به منبع و نام نویسنده داستانو منتشر می کنند که باعث دلخوری میشه .فکرکنم خیلی داستانهای نخونده در این سایت داشته باشی وندای عشق 20 روز دیگه تموم میشه .حرف برای گفتن زیاد دارم یعنی همون مطلب برای نوشتن ولی وقتتو زیاد نمی گیرم فقط همینو بگم که چون امیر بهم اعتماد کرد واز نوشته هام استفاده کرد و توجه نشون داد من ترجیح دادم و می دهم که در همین سایت بمانم و علاوه بر مطالب سکسی نیم نگاهی هم به مطالب و داستانهای عشقی و غیر سکسی هم داشته باشم .خدا نگه دارتو ..عیدت مبارک ...ایرانی

 

ابزار وبمستر