ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

حرف ,حرف بابا 2

روی کون و لای پام و روی کوسم همه پر شده بود از خیسی کیر بابا -بابایی بازم که جیش زدی بچه بد . پدر فقط داشت می خندید . کف دستشو گذاشت روی کون کوچولوم و آبشو پخش کرد . همین کارو با لا پام انجام داد . یادم نیست چه حسی داشتم چطوری لذت می بردم . فقط همینو یادم میاد که خیلی کیف می کردم . همه دخترا با مامانشون می رفتن حموم و من بابابام . اصلا اون منو این طور عادت داده بود . به من اجازه می داد که هر کاری دوست دارم انجام بدم . خوراکی با خودش می آورد و تو حموم بهم می داد حتی مربا می آورد تا بریزه رو کیرش و بده من بخورم . اون وقت من چه طوری می تونستم با مامان برم حموم . به من اجازه می داد تا هر وقت که دوست دارم آب بازی کنم . بعد حسابی منو کف مالی می کرد واسم لیف می کشید و تمام تنمو ماساژمی داد . چقدر خوشم میومد از این که حرکت دستاشو رو تمام بدنم احساس کنم . دستشو می ذاشت روسر کونم . دو تا قاچ کوچولومو طوری تو دستاش می گرفت که هم کوسمو بتونه لمس کنه هم سوراخ کونمو . بعدا که بزرگتر می شدم و این کارو باهام انجام می داد می تونست کوس و کونمو با هم داشته باشه ولی چون کونم درشت تر و بزرگتر می شد به زور تو دستش جا می شد . بیشتر وقتا خوشم میومد و می خوابیدم . یه خیلی کف روی کوس و کونم درست می کرد . گاهی متوجه می شدم که یه چیزی داره با وسط پام بازی می کنه . دیگه می دونستم چیه . کیر بابایی بود . کیر بابا و کوس و کون به هم می چسبیدند و کف صابون باعث می شد کیر بابا رو کوس من سر بخوره . بیشتر وقتا وقتی کیر بابا شهر یار رو کوسم می پرید می دونستم که پشتش چند تا از اون قطره های خیس و چسبون هم می ریزه رو بدنم و بابایی ناله می کنه و از پهلو می چسبه به من که سنگینی خودشو رو من نیاره . من خیلی خوشم میومد . یه لذتی می بردم که دوست داشتم تا ساعتها بخوابم  .بابام بیشتر ساعتهای روز مغازه و بنگاه رو می داد دست شاگردا و کار منداش و بیشتر به من رسیدگی می کرد . منو می برد گردش . مامان چند بار باهامون اومد ولی حوصله اشو سر بردیم . حالشو گرفتیم . همش می گفت زود بریم خونه . اصلا مامان که با ما بود بهمون مزه نمی داد . یه بار به بابا گفت که اگه ناراحت نمیشی دیگه من با شما نیام . این که نمیشه هر روز بریم بیرون دور بزنیم . من خیلی خوشحال شدم که مامان نمیاد فقط از مخالفت بابام می ترسیدم که دیدم اونم از من خوشحال تره . دیگه دو نفری می رفتیم . فقط هر چند بار یه دفعه مامان میومد و مزاحم ما میشد . اون وقتایی که من و بابا دونفری بودیم بیشتر می رفتیم سینما . شهر بازی هم منو می برد . پارک هم می رفتیم ولی بیشتر می رفتیم سینما . یه دامن خیلی کوتاه پام می کرد . چراغای سالن که کم نور می شد دستشو از زیر دامنم می رسوند به لای پام و کونمو می گرفت تو دستاش و با انگشتاش با سوراخ کونم و روی کوسم بازی می کرد . از فیلم که هیچی نمی فهمیدم . کارتون های تلویزیونو به زور حالیم می شد . من چه می دونستم آدم بزرگا زندگیشون چه جوریه.  تو سکوت خودم از حرکات دست بابا لذت می بردم . دوست نداشتم دستشو از رو کون و کوسم ور داره . روی پوست کوسم یه قلقلک خاصی احساس می کردم که دوست داشتم پدر جونم همین طور بخاروندش . یه بار پس از یه ساعت ازم پرسید شیدا خوشت میاد ؟/؟اگه دردت می گیره دستمو بردارم .-نه بابا جون خوبه باشه خوشم میاد دوست دارم یه خیلی تا فردا باشه .-نه دیگه عزیزم باید زود بریم خونه مامان دلواپس می شه . یادم میاد شش ساله بودم یه روز کاری کردم که یه دوساعت دیگه هم باشیم سینما تا بابا دو ساعت دیگه با من ور بره -شیدا کونت خیلی تپل شده مثل خودت که خیلی ناز و تپل شدی . یواش یواش داری بزرگ میشی و خانوم . بعد از سه چهار ساعت که بابای صبور و زحمتکشم منو انگولک کرد آخرش به زور راضی شدم که سینمارو ترک کنیم . مامان خیلی نگران شده بود . مادر بنفشه یواش یواش داشت شاکی می شد که شیدا بزرگ شده و باید بره تو اتاق خودش بخوابه . کار به اونجایی رسیده بود که من گاهی وقتا می رفتم اتاق خودم می خوابیدم و گاهی پیش اونا . حس می کردم به بابا, نوازشها و مالیدنهاش نیاز عجیبی دارم . اون شب که از سینمای چهار ساعته بر گشته بودیم یه حال عجیبی داشتم دوست داشتم بابا بازم از کون تپل من تعریف کنه . ازش خوشش بیاد . من و کون منو دوست داشته باشه . کیر خودشو بچسبونه بهش و دوباره واسه کونم ناله و گریه کنه . بااین وضعیت سه تایی رو یه تخت خوابیدن واسه مون خیلی سخت بود . خودمو چسبوندم به بابام . اززیر شمد کنار رفتم و شورتمو کشیدم پایین و کونمو گرفتم طرف بابایی . بابا با دیدن این صحنه به هیجان اومد و نگاهی به مادر انداخت و متوجه شد که خوابش سنگینه اونم شورتشو کشید پایین . کیرشو دیدم که سرش پایینه یهو سرشو گرفت بالا . یواش یواش یواش اومد جلوتر و لحظه به لحظه تیزتر شد و صاف وایستاد . من هیجان زده شده بودم دل کوچیکم تند تند می زد . دوست داشتم بابا کیرشو بچسبونه به کون من . یه خیلی باهاش بازی کنه . پدر معطل نکرد منو بغل کرد . باهم رفتیم اتاق بغلی که اتاق من بود . درو از داخل قفل کرد . صدای ضربان قلب بابا رو می شنیدم . بهم می گفت باورم نمیشه شیدا تو شهوتی شده باشی . بچه هنوز کو تا سه چهار سال دیگه . ذوق زده شده بود . من نمی دونستم شهوتی به چی میگن و اون به من می گفت تو شهوتی شدی . من فقط دوست داشتم بابا از کون من خوشش بیاد باهاش ور بره اونو ببوسه شومبول یا کیرشو به اون بچسبونه . یه بچه 6 ساله چه می دونه شهوت چیه و البته اون موقع که از این تشخیصا نداشتم . بابا فقط شلوارشو کشید پایین درست مثل من که شلوارم پایین بود -عزیزم چی دوست داری هر کاری خودت دوست داری انجام بده . آدم خودش وارد یه عملی بشه بهتر می تونه یاد بگیره تا این که یه چیزی رو واسش تعریف کنن . نمیدونم چه نیرویی بود که کونمو کشوند طرف کیر بابایی . با همون حالت پشت و قمبل کرده عقب عقبی رفتم طرف کیر, کونمو گذاشتم روش وخوشم میومد بابا آه بکشه . همین طور هم شد -اوووووفففففف شیدا شیدا تو داری زن میشی مال من بودی و مال من میشی . ببین بابا واسه تو داغ کرده -بابایی منو بیشتر از مامان دوست داری -آره دخترم آره -کون منو بیشتر دوست داری ؟/؟-آره عزیزم -پس چرا یه بار اون دفعه سرت بود روکون مامانی بوسش می کردی .. یه بار کون لخت مامانو دیدم که بابا داشت اونو می بوسید ولی وقتی حس کردن من بیدارم خودشونو جمع کردن . راستش خوابم برد و بعد از چند روز تازه یادم اومده بود . واسه پدر جون خط و نشون کشیدم که دیگه دنبال کون مامانی نباشه .حالا هم که خیالم راحت شد پدر جون مال منه و کون منو قبول داره خودمو رو کیرش حرکت می دادم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

9 نظرات:

ناشناس گفت...

عالی بود ایرانی جان عالی.فوق العاده تحریک کنندس.خیلی سکس داغیه و من عاشق سکس پدر و دخترشم(البته فقط تو خیال و فانتزی)ادامش رو با همین انرژی بنویس.ممنونم ممنونم(نادر)

ایرانی گفت...

نادرجان سپاسگزارم از نظر پر انرزی و داغت .امید وارم در ادامه هم بتونه نظرتوجلب کنه .موفق باشی ..ایرانی

ناشناس گفت...

سلام
بسیار عالی است خسته نباشی امیر جان
زودتر ادامه داستانو بذار ممنون

مینا گفت...

لطفا از لز اجباری هم داستان بزار

ایرانی گفت...

علیک السلام آشنای عزیزم و درود به مینا خانوم گل .مینا جان به سوژه جالبی اشاره کردی که تا به حال در این مورد چیزی ننوشته ام لز داشتیم ولی اجباری نه .فعلا تیکه کاریها م نصف شده در اولین فرصت حتما می نویسم .به غیر از دوسه تا داستان که زود منتشر میشه بقیه در یه نوبت خاصیه که با هشت نه روز فاصله منتشر میشه .بازم از شما به خاطر ارسال نظرات گرمتون ممنونم .لب خندان و دلشاد باشید ..ایرانی

ناشناس گفت...

خرابش کردی ، از بدی های یا فاصله نوشتنه! چقدر این دومی بد بود

امیرسکسی گفت...

باسپاس ودرود فراوان .وبا تشکر از همه نظردهندگان عزیز داش مرتضی برادر نادر ناشناس گرامی ومینا جان ودوست و برادر و یاور همیشگی ام ایرانی عزیز و سایرین .همچنان انتظار می رود که سایر دوستان و خوانندگان نیز با مشارکت عمومی خود در کیفیت بهتر این مجموعه گامهای موثری بردارند و با ایجاد شور و نشاط عمومی حضور همه جانبه خودرا در سایتی که متغلق به خود آنان است به ثبوت رسانند .به امید همراهی هر چه بیشتر شما عزیزان ..دوستدار شما ...امیر

matin گفت...

شاید زیبا باشه

ایرانی گفت...

سلامی گرم به امیر عزیز و خونگرمم از این که پیام گرم و دلنشین و کلام منطقی اتو یه بار دیگه می خونم خوشحالم و احساس آرامش می کنم .همیشه شاد باشی و امیدوارم هر چه زودتر با رفع مشکلاتت فعال تر از گذشته برگردی .دوست خوب آشنام درست متوجه منظورت نشدم در هر حال از نظرت و ارسال آن ممنونم چه بخواهیم چه نخواهیم این دخترخانوم قصه ما رفته رفته بزرگتر میشه و سکسش هم قویتردرست مثل همه آدما که یه روز وقتی که بزرگ شن یاد بچگیهاشون میفتن و بیشترا حسرت اون روزا رو می خورن .در هر حال محدود شدن انتشارات فاصله بین نشر قسمتها رو زیاد کرده وامیدوارم با این مسئله طوری کنار بیایید .امیر جان وبرادر یا خواهر آشنام برای هردوی شما آرزوی موفقیت می کنم ..ایرانی

 

ابزار وبمستر