ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

رازنگاه 38

باهم خداحافظی کرده و یه نقشه ای هم چیده و با زری در میون گذاشتیم و اونم با ترس و لرز و به خاطر پولش قبول کرد . یعنی راستی ر استی می تونستیم از آخوند مملکت پول بگیریم ؟/؟اینا جون به عزرائیل نمیدن . محجوبه صحبت از چند صد میلیون می کرد . یعنی باور کنم ؟/؟شاید اگه چند سال پیش بود این طایفه یه خورده فکر آبروشون بودن ولی راستی راستی حاضره به خاطر این قضیه از نصف پولی که توی دفتر چه هاشه بگذره ؟/؟یه جایی شنیده بودم که یکی از روسای سابق کره جنوبی متهم به رشوه خواری اونم به اندازه چند غاز شده از خجالت و شرم خودشو از کوه پرت کرده کشته نکنه اینم خودشو بکشه و ما از پول بی نصیب بشیم . تازه اونی که خودشو کشته کافر بوده . این که ایمانش قویه حتما خودشو می بنده به رگبار . اون شب از هیجان تا صبح نخوابیدم . خونه بابام نرفتم . فکرم همه مشغول بود . بیم و امیدی که در مورد نقشه ام داشتم باعث شده بود که حتی از جن هم نترسم . راستش هر وقت در تنهایی و توی خونه جنه میومد باهام عشقبازی می کرد دچار یه ترسی می شدم که نکنه یک وقتی خودشو نشون بده . ولی اون شب یه ترس عجیب تری تو دلم افتاده بود . این آقا جنه به جای یک بار دوبار اومد سراغم . البته به فاصله چند ساعت . دفعه دومی که داشت منو می گایید وتموم تنمو غرق لذت کرده بود (آبمو که نمی تونست بیاره )شروع کردم به بلبل زبونی و یه خورده خایه مالی آقا جنه رو کردن -عزیزم عشق من . اگه می خوای بذارم همین جور باهام حال کنی و دور و بر خودم چاقو و قرآن نذارم و اون کلمه (بسم الله )رو هم بر زبون نیارم باید موقعی که دارم این آخونده رو فریب میدم همرام باشی و کمکم کنی . مخشو کار بگیری . گیجش کنی . جن خوشگله من . تو مسلمونی یا کافر . اگه کافری که خب اذیت کردن این آخونده موردی نداره . جسارت نشه ولی تو خصلت همه کافرا هست که یه آزار و اذیتی واسه رسیدن به خواسته هاشون بکنن و تو هم به خاطر من باید کمک کنی . اگه هم مسلمونی به هیچ وجه نباید پیش وجدانت شرمنده شی . چون این آخوندم مثل بیشتر مسلمونا مسلمون نیست . بنابراین در هر دوصورت باید به من کمک کنی . همین جور که داشتم با خودم و با این جنه راز و نیاز نیمه شبانه می کردم خوابم برد و اتفاقا خواب دیدم که پولدارشده ملکه انگلستان شدم و کالسکه های سلطنتی دارن از جلوم رد میشن . در یک پنجشنبه گرم و آفتابی ساعت حدود دوازده بود که به دفتر خانه یوسف آقا نرسیده به میدون انقلاب و نزدیکای دانشگاه تهران رفتم . دورو برش شلوغ بود . چند تا زن چادری و بی چادر هم نشسته بودند و یکی دومرد هم اون دور وبرابودن . یکی می خواست صیغه بشه . یکی میخواست عقد کنه . یکی هم با شوهر صیغه ایش اختلاف داشت . انگار دفتر خونه فقط مخصوص این چیزا بود منهم یک آرایش غلیظی کرده بودم که یک جنده حرفه ای هم تا این حد نمی تونه و نمی تونست بکنه و تو دل برویی اشو نشون بده . چشای سبز و روژگونه و روژلب قرمز و براق . بیشتر موهای سرمو که بیرون ریخته بودم . داخل چشا و ابرو .. حسابی همچین خودمو درست کرده بودم که هر کی نمی دونست فکر می کرد امروز عروسیمه و چند ساعتی رو زیر دست آرایشگربودم . در حالی که همه همه نیمساعتی بیشتر وقتمو روی این کار نذاشته بودم . شلوار لی تنگ و چسبونی هم پوشیده بودم با یه مانتو مشکی نازک که همش این ور و اون ور می رفت و بر جستگی کونمو نشون می داد . حاج آقا یوسف از اون عمامه سفیدا بود . مرد خوش تیپ نه چاق و نه لاغر چشم و ابرو مشکی بوده . کچل هم نبود . چون موهای سرش از زیر عمامه  بیرون ریخته بود . و اون وسط هم اثری از طاسی نبود . یه سلام اول کرده بودم و بعد از یکساعت که همه رفتند و نوبتم شد دوباره گفتم سلام علیکم -سلام علیکم خواهرم امرتونو بفرمایین .. سرشو پایین انداخته بود مثلا می خواست به من بفهمونه که خیلی چش پاکه ولی من خودم کرم روزگار بوده می دونستم از اون مادر قحبه هاست . کاری کردم که سرشو بالا بیاره تا یه خورده از اون افکار شیطانیشو توی نگاش بخونم . داشت به این فکر می کرد که آخر وقتی عجب کوسی گیر آورده که می تونه خستگی یه روزو از تنش در کنه ... خداکنه صیغه بشه یا اهل حال باشه . بهتره واسه ضعف حجاب زیاد گیرش ندم . و یه آخوند دموکراتی باشم این روزا که همه سایه آخوندا رو با تیر می زنن بهترین کار اینه که مراعات کنم . داشت به این چیزا فکر می کرد و منم با خودم گفتم کور خوندی . ملا شاید تو یه کیر به من بزنی ولی من یه کیری بهت می زنم که به اندازه هزار تا کیر مایع داشته باشه و تا عمر داری از یادت نره .-حاج آقا ببخشید یه عرضی داشتم -بفر مایید همشیره ما این جا محرم اسرار مردمیم -آخه روم نمیشه من یه مشکلی داشتم و دارم .توش موندم . اطلاعات دینی منم زیاد نیست ولی هر چی باشه ما تویه خونواده مذهبی بزرگ شدیم و نمی خواهیم گناه کرده باشیم . یه افکار شیطانی هم توی مغزم می گذره نمی دونم چه جوری بگم . خواستم نظر شما رو بدونم . دستور شما چیه . فتوی چی میدین .-خواهرم من که مجتهد نیستم فتوا رو بزرگان و اونایی که به درجه اجتهاد رسیدن میدن .-بالاخره در یه حدی که از مسائل شرع آگاهی دارین که . شوهرم یه مدتیه به من خیانت می کنه . با زنای مختلفی رابطه داره هر کاری کردم درست نشد که نشد . دارم دیوونه میشم . قربونش برم این احکام اسلام هم که همش واسه مرداست . اونا می تونن چند تا زن بگیرن . زنا فقط همون یه شوهر بستشونه .-همشیره این طور ها هم که فکر می کنید نیست . حتما یک حکمتی در کار بوده -چه حکمتی ؟/؟من دارم افسرده میشم . واسه این که دلمو خنک کنم این روزا تصمیم گرفتم منم تلافی کنم . بهش خیانت کنم .-همشیره می دونید معنای این حرفتون چیه . زنای محصنه حکمش اعدام و سنگساره (من که فکرشو خونده بودم می دونستم داره کوس شر می گه )-ولی حاج آقا حتما دین یه فکری واسه ما بد بخت بیچاره ها هم کرده یه ماده ای تبصره ای .. سرشو بالا گرفت و این بار در نگاهش خوندم که داشت با خودش می گفت که جووووون تبصره اش خودمم ماده اش خودمم . نرشم خودمم . خودم کارتو ردیف می کنم . خوشگله خودم جلو افسردگیتو می گیرم . رفته بود تو عالم خودشو یادش رفت چی می خواست بگه -حاج آقا !حاج آقا !چی شده ؟/؟حالتون خوب نیست ؟/؟-نه خواهرم برای شما متاثر شدم یک مسلمون نمی تونه درد و عذاب برادر یا خواهرشو ببینه . خواهرم خیانت در هر حال زشته ولی امروز بعد از ظهر ساعت 3 اگه می تونی بیا همین جا تا ببینم چیکار می تونم بکنم . بیشتر با هم حرف می زنیم -حاج آقا من یه رفیق دارم اونم یه مشکلی مثل مشکل من داره اونم می تونم برای مشورت و راهنمایی با خودم بیارم ؟/؟-ایرادی نداره . اونم با خودت بیار تا ببینیم چیکار میشه کرد -حاج آقا تو رو خدا به دین و ایمونت قسم .. سایه برادریت از سرمون کم نشه . یه کاری بکن از یک منبعی مر جعی یه چیزی استخراج کن که ما زنا هم بدونیم یه کسی هستیم . با چشای خوشگلم یه نگاهی به حاجی انداختم که یقین دارم سی سال از ایمان و عبادت نداشته اشو از تو فایلش پاک کردم داشت به این می اندیشید که با این کیر کلفتم یک فتوایی برات صادر کنم که نشون بده شما زنا چه کس و کوسی هستید .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

2 نظرات:

ناشناس گفت...

ایرانی جان داستانت پر از اتفاقات جالبه.بعضی وقتا با خودم میگم این داستان جون میده برای ساخت یه فیلم سریال سوپر!!!(نادر)

ایرانی گفت...

نادر جان لطف داری از این که تا این حد نویسنده آماتوری مثل منو دلگرم می کنی .فقط دوست داشتم افکار مزاحم کمتر اذیتم می کرد تا برای دوستان خوبی مثل تو بیشتر و بهتر بنویسم .همیشه خوشحال همیشه خندان باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر