گوشی پرستو زنگ می خورد .. پیمان بود ...
پرستو : پونه جون یه دقیقه اجازه میدی .. پرویز یه کار خصوصی با هام داره ...
پونه با تعجب نگاش می کرد ... پرستو رفت به اتاق بغلی و صداشو آورد پایین تر ..
پیمان : ببینم چیکارش کردی ..
-چقدر تو عجولی ! هر کاری هم که بکنم تا وقتی که وارد میدون عمل نشدیم نمیشه کاریش کرد . فقط من و تو و پرویز باید هماهنگ شیم .. من و تو زود تر دست به کار شیم ..
-پرویز ناراحت نشه ..
-نه بابا . اون با من .. دیگه به اندازه کافی از بودن با من خسته شده . بد جوری هوس بدن زنتو داره عشق من . تو مال خودمی ...
پیمان : حرصم نده پرستو! که با وجود عشقی که نسبت به هم داشتیم اینه وضع زندگی ما که من و تو به هم نرسیم و این جوری با هم باشیم . حالا که پس از سالها پیدا کردمت این جوری دارم حرص می خورم .
-حرص نخور .. امشب چهار تایی مون با هم یه حالی می کنیم .
-آره زن من بره زیر تن شوهرت . همونی که بین من و تو جدایی انداخت ..
-تقصیر پرویز که نبود . اون چه می دونست من و تو یی هستیم که کار مون به این جا کشیده شده . فقط به خودم و خودت فکر کن . باور کن من لذتمو از تو می برم . تازه دارم حس می کنم که دارم زندگی می کنم . من با تو خوشبختم . امید وارم اینو درکش کنی .. ببین من برم .. فقط از بعضی کارای شما مردا مخصوصا تو یکی سر در نمیارم . از یه طرف میگی که زنت رو آماده کنم و از طرف دیگه میگی که از این که می خواد با پرویز باشه یه جوری میشی ..
پیمان جوابی نداشت که بده ..
-خب حالا چیکار می خوای بکنی ..
- یه ساپورت مشکی شیک و خیلی چسبون و تک می خوام بکنم به پای زنت .. اگه بدونی چقدر تحریک آمیز میشه . تمام زوایای باسن زنت رو نشون میده اگه بدونی پرویز چقدر از این حالت خوشش میاد ...
-یعنی تو واسه اون از این کارا می کردی ؟
-نه .. دلش می خواست ولی من شلوارای معمولی تر می پوشیدم .
پرستو متوجه شده بود که نباید با پیمان به این صورت حرف می زد .... به سمت پونه بر گشت ...
-اوخخخخخخخ دختر با این شلوار چه ناز شدی ! در ضمن دگمه های جلوی بلوز جیگری رو باز کن که اون جوری جیگر جیگر میشی . خیلی ناز میشی . حیف اون سینه های سفت و توپر و خوشگلت نیست که قایمش می کنی ؟
پونه : اصلا چه طوره تا یه حدی بندازمش بیرون که نوکش هم مشخص شه .
پرستو : اگه این کارو می کردی که خیلی با حال می شد . می رسیم به جایی که اون کارو هم انجام بدیم . خودت رو جلوی آینه ببین .. حرف نداری ... اگه توی یه مهمونی با این ترکیب بری جلوی مردا جلوی شلوار همه شون ورم می کنه ..
-واااااااا خاک عالم .. ما رو با زنای اون کاره یکی کردی ؟
-چی داری میگی .. من مثال آوردم . خواستم بگم این همون تیپیه که پرویز ازش خوشش میاد ... سینه هاتم که حرف نداره .. آها .. روژ قرمزتو یه خورده براق تر در نظر بگیر ..
-میگم پرستو جان اون جوری که معلومه شبو باید این جا بخوابیم ..
پرستو : آفرین به تو دختر خوب و با هوش . نه تنها توی خونه ما می خوابیم بلکه توی یه اتاق همه با هم می خوابیم - وای شوخی نکن .. این جور حرف زدنات منو می لرزونه ... فکر کنم باید خیلی دوستانه بخوابیم ..
-آره اتفاقا خیای هم دوستانه میشه ...
پرستو به شدت می خندید ... و پونه به این فکر می کرد که راستی راستی اون سه نفر دارن به هدفشون می رسند . هر چند هنوز از کار شوهرش سر در نیاورده بود که چگونه و از کی این افکار افتاده بود به سرش . بالاخره چهار تایی شون کنار هم قرار گرفتند . پونه با این که در رابطه با پسر همسایه سیامک پیشرفتهایی داشت ولی هنوز سختش بود از این که با این تر کیب کنار پرویز قرار می گرفت . اما پرستو و پیمان تا می تونستن با هم گپ می زدند و می خندیدند . چاک بلور پرستو تا به حدی بود که نیمی از سینه های درشتشو مینداخت بیرون ... پرویز با لذت به ساپورت و باسن بر جسته زیر ساپورت مشکی و بسیار کیپ پونه توجه داشت . تصورشو می کرد که اونو چند بار پشت هم به طرف بالا و پایین می کشه . به وقت خوردن شام دل تو دل کسی نبود .. البته پیمان و پرستو که خیلی راحت با مسئله بر خورد می کردند و پیمان تنها در رابطه با زنش کمی سختش بود و هنوز باورش نمی شد که زنش باید با پرویز سکس کنه . ساعتی بعد پرستو گفت اگه خوابتون گرفت بگین ..
پیمان : مثلا من خوابم گرفت چیکار کنیم ؟
پرستو : منم خوابم میاد دیگه ... ما بریم بخوابیم این دو تا فیلمشونو ببینن خیلی محوش شدن ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
پرستو : پونه جون یه دقیقه اجازه میدی .. پرویز یه کار خصوصی با هام داره ...
پونه با تعجب نگاش می کرد ... پرستو رفت به اتاق بغلی و صداشو آورد پایین تر ..
پیمان : ببینم چیکارش کردی ..
-چقدر تو عجولی ! هر کاری هم که بکنم تا وقتی که وارد میدون عمل نشدیم نمیشه کاریش کرد . فقط من و تو و پرویز باید هماهنگ شیم .. من و تو زود تر دست به کار شیم ..
-پرویز ناراحت نشه ..
-نه بابا . اون با من .. دیگه به اندازه کافی از بودن با من خسته شده . بد جوری هوس بدن زنتو داره عشق من . تو مال خودمی ...
پیمان : حرصم نده پرستو! که با وجود عشقی که نسبت به هم داشتیم اینه وضع زندگی ما که من و تو به هم نرسیم و این جوری با هم باشیم . حالا که پس از سالها پیدا کردمت این جوری دارم حرص می خورم .
-حرص نخور .. امشب چهار تایی مون با هم یه حالی می کنیم .
-آره زن من بره زیر تن شوهرت . همونی که بین من و تو جدایی انداخت ..
-تقصیر پرویز که نبود . اون چه می دونست من و تو یی هستیم که کار مون به این جا کشیده شده . فقط به خودم و خودت فکر کن . باور کن من لذتمو از تو می برم . تازه دارم حس می کنم که دارم زندگی می کنم . من با تو خوشبختم . امید وارم اینو درکش کنی .. ببین من برم .. فقط از بعضی کارای شما مردا مخصوصا تو یکی سر در نمیارم . از یه طرف میگی که زنت رو آماده کنم و از طرف دیگه میگی که از این که می خواد با پرویز باشه یه جوری میشی ..
پیمان جوابی نداشت که بده ..
-خب حالا چیکار می خوای بکنی ..
- یه ساپورت مشکی شیک و خیلی چسبون و تک می خوام بکنم به پای زنت .. اگه بدونی چقدر تحریک آمیز میشه . تمام زوایای باسن زنت رو نشون میده اگه بدونی پرویز چقدر از این حالت خوشش میاد ...
-یعنی تو واسه اون از این کارا می کردی ؟
-نه .. دلش می خواست ولی من شلوارای معمولی تر می پوشیدم .
پرستو متوجه شده بود که نباید با پیمان به این صورت حرف می زد .... به سمت پونه بر گشت ...
-اوخخخخخخخ دختر با این شلوار چه ناز شدی ! در ضمن دگمه های جلوی بلوز جیگری رو باز کن که اون جوری جیگر جیگر میشی . خیلی ناز میشی . حیف اون سینه های سفت و توپر و خوشگلت نیست که قایمش می کنی ؟
پونه : اصلا چه طوره تا یه حدی بندازمش بیرون که نوکش هم مشخص شه .
پرستو : اگه این کارو می کردی که خیلی با حال می شد . می رسیم به جایی که اون کارو هم انجام بدیم . خودت رو جلوی آینه ببین .. حرف نداری ... اگه توی یه مهمونی با این ترکیب بری جلوی مردا جلوی شلوار همه شون ورم می کنه ..
-واااااااا خاک عالم .. ما رو با زنای اون کاره یکی کردی ؟
-چی داری میگی .. من مثال آوردم . خواستم بگم این همون تیپیه که پرویز ازش خوشش میاد ... سینه هاتم که حرف نداره .. آها .. روژ قرمزتو یه خورده براق تر در نظر بگیر ..
-میگم پرستو جان اون جوری که معلومه شبو باید این جا بخوابیم ..
پرستو : آفرین به تو دختر خوب و با هوش . نه تنها توی خونه ما می خوابیم بلکه توی یه اتاق همه با هم می خوابیم - وای شوخی نکن .. این جور حرف زدنات منو می لرزونه ... فکر کنم باید خیلی دوستانه بخوابیم ..
-آره اتفاقا خیای هم دوستانه میشه ...
پرستو به شدت می خندید ... و پونه به این فکر می کرد که راستی راستی اون سه نفر دارن به هدفشون می رسند . هر چند هنوز از کار شوهرش سر در نیاورده بود که چگونه و از کی این افکار افتاده بود به سرش . بالاخره چهار تایی شون کنار هم قرار گرفتند . پونه با این که در رابطه با پسر همسایه سیامک پیشرفتهایی داشت ولی هنوز سختش بود از این که با این تر کیب کنار پرویز قرار می گرفت . اما پرستو و پیمان تا می تونستن با هم گپ می زدند و می خندیدند . چاک بلور پرستو تا به حدی بود که نیمی از سینه های درشتشو مینداخت بیرون ... پرویز با لذت به ساپورت و باسن بر جسته زیر ساپورت مشکی و بسیار کیپ پونه توجه داشت . تصورشو می کرد که اونو چند بار پشت هم به طرف بالا و پایین می کشه . به وقت خوردن شام دل تو دل کسی نبود .. البته پیمان و پرستو که خیلی راحت با مسئله بر خورد می کردند و پیمان تنها در رابطه با زنش کمی سختش بود و هنوز باورش نمی شد که زنش باید با پرویز سکس کنه . ساعتی بعد پرستو گفت اگه خوابتون گرفت بگین ..
پیمان : مثلا من خوابم گرفت چیکار کنیم ؟
پرستو : منم خوابم میاد دیگه ... ما بریم بخوابیم این دو تا فیلمشونو ببینن خیلی محوش شدن ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
0 نظرات:
ارسال یک نظر