کف دستمو آوردم بالا و همچین گذاشتم زیر گوشش که برق از کله اش پرید ..
-حیوون عوضی ! جنده خوار مادرته . اگه یه بار دیگه بهم تو هین کردی کاری می کنم که تمام در و همسایه ها بریزن این جا . من چهار تا مشت و لگد که بلدم بهتون بزنم . فکر نکنین دست و پا چلفتی هستم .
راستش از آبرو ریزی می ترسیدم وگرنه همچین نبود که دو تایی شون به این راحتی منو بگیرن و بکشونن طرف اتاق . می ترسیدم که جبار بیاد و منو در این شرایط ببینه . پسرا منو بردن توی اتاق ... دست و پا می زدم .. بازم گرفتار این موضوع شده بودم که نمی خواستم لباسام خراب شه . اگرم می خواستم لخت شم یعنی رضایت خودمو به این کار اونا نشون می دادم و نمی خواستم که اونا هم این حسو داشته باشن که من راضی هستم و احساس پیروزی کنن . خیلی شانس آورده بودم که در این لحظات دست جبار بهم نرسید . چون اگه می خواست این طور شه این جبار بود که متوجه آب کیر شهیار و شهباز می شد نه این دو تا پسر لات آسمان جل .. من نمی دونم این همه زن و دختر توی جامعه ریخته که کشته و مرده سکسن و دوست دارن حال کنن . از در و دیوار و زمین و آسمون واسه ما کیر می بارید و می باره ! راهی هم نبود از دست اونا فرار کنم . از تسلیم شدن هم خوشم نمیومد . عجب اشتباهی کردم از ماشین پیاده شدم . باید همراهشون تا یه مسیر دور تری رو می رفتم . اصلا حساب جبار رو نکرده بودم . گقتم حتما از ما دور شده .. در عالم خودم بودم که دیدم در حال در آوردن لباسام هستند . طوری بهم حال می دادن که دیگه دونستم بیش از اونی که بخوان به حال کردن خودشون فکر کنن به این فکر می کنن که چه جوری به من حال بدن و من از سکسم لذت ببرم .
-واااااایییییی تو چه کونی داری !
این حرف بهرام بود
-رفیق شما بهروز خان فکر کنم تستش کرده آب شوهرمو بیرون کشیده . فکر کنم نوش جونش هم کرده باشه . شما خجالت نمی کشین ؟ مگه مادر و خواهر شما سر خیابونیه ؟ فرض کنین منم مثل خواهر شما .
بهرام : اتفاقا من خواهر خودمو کردم . همون وقتی که خودمو شناختم و تکلیف شدم و کیرم بلند شد کردم توی کونش .. اون کوچیک تر از من بود .. تا اون تکلیف شد و چند سالی گذشت دیگه از کون کردن خسته شدم و زدم پرده شو پاره کردم .
-ببینم پسر خالی بندی می کنی ؟
-نه می خوای از بهروز خبرشو بگیر که می خواست بیاد خواستگاری خواهر ما .. منم جریانو بهش گفتم .. ولی این بهروز دیوونه از بس عاشق خواهر ماست قبول کرد که با همین شرایط هم اونو بگیره . ولی من خواهرمو خیلی دوست دارم و اونو شوهر نمیدم -واااااییییی سرمو بد جوری بردی . حالا یه غلطی کردیم این همه دارین واسه من روضه می خونین .
منو کاملا لختم کرده بودند . یه نگاهی به لباسام انداختم . یه نگاهی هم به موبایلم که این بار شماره جبار داشت به من چشمک می زد . بازم خوب بود که رو سایلنت قرار داشت وگرنه اعصاب منو به شدت می ریخت به هم . لعنتی ها فکر می کردند که من جنده ام ولی با این هیا هو به راه انداختن من جا رفته بودند . سوراخ کون من که فکر کنم در گشادی دست کمی از سوراخ کون اون جور زنا نداشت . وقتی بهرام کیرشو کرد توی کونم برای لحظاتی درد شدیدی رو حس کردم . نباید این حالت بهم دست می داد . من تحملم خیلی بیشتر از اینا بود . بهروز کیرشو کرده بود توی کسم و دو تایی شون هر کدوم یه سینه منو گرفته بودن تو دستشون و با هاش ور می رفتند ... دست دیگه شون هم با یه قسمت دیگه از بدنم مشغول بود . خوشم میومد وقتی که دو تایی شون با موهای سرم بازی می کردند . برای دقایقی طوری لذت می بردم که فراموش کرده بودم مردانی مثل شوهرم پژمان , عشقم سیاوش و یه سمج کیر کلفت بادمجونی مثل جبار انتظار منو می کشن .. وای که الان اصلا حال سکس با جبار رو نداشتم . گذاشتم اون مردا هر کاری که دلشون می خواد رو انجام بدن . دیگه به دام افتاده بودم . دلم می خواست زود تر از شر اونا خلاص می شدم . یه کمی پیاز داغ لذت خودمو زیاد ترش کرده خودمو بیشتر به اونا چسبوندم تا کیرشون زود تر داغ شه و آبشونو خالی کنن . چه مایع گرم و داغی بود منی اونا . دیگه از این که لبشونو بذارن رو لب من خوشم نمیومد .. ولی اول بهروز منو از رو برو بوسید و بعدش نوبت بهرام بود که از پهلو لبشو بذاره رو لبام . وقتی بهرام لباشو گذاشت پشت گردنم و بهروز هم لباشو گذاشت زیر گلوم طوری به هیجان اومدم که این بار دستمو گذاشتم رو سینه بهرام و اونو خوابونده و خودم رفتم رو کیر شل شده اش نشستم و بهروز هم از پشت و به زحمت فروکرد توی کونم .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
-حیوون عوضی ! جنده خوار مادرته . اگه یه بار دیگه بهم تو هین کردی کاری می کنم که تمام در و همسایه ها بریزن این جا . من چهار تا مشت و لگد که بلدم بهتون بزنم . فکر نکنین دست و پا چلفتی هستم .
راستش از آبرو ریزی می ترسیدم وگرنه همچین نبود که دو تایی شون به این راحتی منو بگیرن و بکشونن طرف اتاق . می ترسیدم که جبار بیاد و منو در این شرایط ببینه . پسرا منو بردن توی اتاق ... دست و پا می زدم .. بازم گرفتار این موضوع شده بودم که نمی خواستم لباسام خراب شه . اگرم می خواستم لخت شم یعنی رضایت خودمو به این کار اونا نشون می دادم و نمی خواستم که اونا هم این حسو داشته باشن که من راضی هستم و احساس پیروزی کنن . خیلی شانس آورده بودم که در این لحظات دست جبار بهم نرسید . چون اگه می خواست این طور شه این جبار بود که متوجه آب کیر شهیار و شهباز می شد نه این دو تا پسر لات آسمان جل .. من نمی دونم این همه زن و دختر توی جامعه ریخته که کشته و مرده سکسن و دوست دارن حال کنن . از در و دیوار و زمین و آسمون واسه ما کیر می بارید و می باره ! راهی هم نبود از دست اونا فرار کنم . از تسلیم شدن هم خوشم نمیومد . عجب اشتباهی کردم از ماشین پیاده شدم . باید همراهشون تا یه مسیر دور تری رو می رفتم . اصلا حساب جبار رو نکرده بودم . گقتم حتما از ما دور شده .. در عالم خودم بودم که دیدم در حال در آوردن لباسام هستند . طوری بهم حال می دادن که دیگه دونستم بیش از اونی که بخوان به حال کردن خودشون فکر کنن به این فکر می کنن که چه جوری به من حال بدن و من از سکسم لذت ببرم .
-واااااایییییی تو چه کونی داری !
این حرف بهرام بود
-رفیق شما بهروز خان فکر کنم تستش کرده آب شوهرمو بیرون کشیده . فکر کنم نوش جونش هم کرده باشه . شما خجالت نمی کشین ؟ مگه مادر و خواهر شما سر خیابونیه ؟ فرض کنین منم مثل خواهر شما .
بهرام : اتفاقا من خواهر خودمو کردم . همون وقتی که خودمو شناختم و تکلیف شدم و کیرم بلند شد کردم توی کونش .. اون کوچیک تر از من بود .. تا اون تکلیف شد و چند سالی گذشت دیگه از کون کردن خسته شدم و زدم پرده شو پاره کردم .
-ببینم پسر خالی بندی می کنی ؟
-نه می خوای از بهروز خبرشو بگیر که می خواست بیاد خواستگاری خواهر ما .. منم جریانو بهش گفتم .. ولی این بهروز دیوونه از بس عاشق خواهر ماست قبول کرد که با همین شرایط هم اونو بگیره . ولی من خواهرمو خیلی دوست دارم و اونو شوهر نمیدم -واااااییییی سرمو بد جوری بردی . حالا یه غلطی کردیم این همه دارین واسه من روضه می خونین .
منو کاملا لختم کرده بودند . یه نگاهی به لباسام انداختم . یه نگاهی هم به موبایلم که این بار شماره جبار داشت به من چشمک می زد . بازم خوب بود که رو سایلنت قرار داشت وگرنه اعصاب منو به شدت می ریخت به هم . لعنتی ها فکر می کردند که من جنده ام ولی با این هیا هو به راه انداختن من جا رفته بودند . سوراخ کون من که فکر کنم در گشادی دست کمی از سوراخ کون اون جور زنا نداشت . وقتی بهرام کیرشو کرد توی کونم برای لحظاتی درد شدیدی رو حس کردم . نباید این حالت بهم دست می داد . من تحملم خیلی بیشتر از اینا بود . بهروز کیرشو کرده بود توی کسم و دو تایی شون هر کدوم یه سینه منو گرفته بودن تو دستشون و با هاش ور می رفتند ... دست دیگه شون هم با یه قسمت دیگه از بدنم مشغول بود . خوشم میومد وقتی که دو تایی شون با موهای سرم بازی می کردند . برای دقایقی طوری لذت می بردم که فراموش کرده بودم مردانی مثل شوهرم پژمان , عشقم سیاوش و یه سمج کیر کلفت بادمجونی مثل جبار انتظار منو می کشن .. وای که الان اصلا حال سکس با جبار رو نداشتم . گذاشتم اون مردا هر کاری که دلشون می خواد رو انجام بدن . دیگه به دام افتاده بودم . دلم می خواست زود تر از شر اونا خلاص می شدم . یه کمی پیاز داغ لذت خودمو زیاد ترش کرده خودمو بیشتر به اونا چسبوندم تا کیرشون زود تر داغ شه و آبشونو خالی کنن . چه مایع گرم و داغی بود منی اونا . دیگه از این که لبشونو بذارن رو لب من خوشم نمیومد .. ولی اول بهروز منو از رو برو بوسید و بعدش نوبت بهرام بود که از پهلو لبشو بذاره رو لبام . وقتی بهرام لباشو گذاشت پشت گردنم و بهروز هم لباشو گذاشت زیر گلوم طوری به هیجان اومدم که این بار دستمو گذاشتم رو سینه بهرام و اونو خوابونده و خودم رفتم رو کیر شل شده اش نشستم و بهروز هم از پشت و به زحمت فروکرد توی کونم .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
0 نظرات:
ارسال یک نظر