سلام بر تو دختر گلها ! سلام بر تو ! امشب صدای گریه های نوزادی به گوش می رسد صدای گریه های دختری کوچک که آمد تا ندای جهان را فریادی سازد بر سر ستمگران تاریخ .. ندایی که هر گز خاموش نخواهد شد . امشب دختری به دنیا می آید دختری که به فر مان پرورد گار با نگاه جا دویی خود جهانی را به آتش کشید و با فریاد زیر آبش , سیل احساسات انسانها را جاری ساخت تا بدانند که ستم می تواند نا بود شود می تواند غرق شود .. می توان عشق را بر سفره همگان نشاند اگر عاشقانه هم را دوست داشت .
تولدت مبارک .. ای ندایی که با ندای ملکوتی آمدی و با ندای ملکوتی رفتی . ندای ملکوتی ما ؟ تو برتر از فرشتگانی .. نمی دانم آن گاه که چشمانت را می بستی پرواز مرغ جانت را دیده ای یا نه؟ . آن روز هم چون امروز , تولد تو بود. تو امروز به دنیا آمده ای .. با زمستان آمده ای تا گرمش کنی .. تا بوی عشق را به طبیعت سرد هدیه کنی ..
با بهار رفته ای تا بدانیم قدر شکوفه های بهاری را .. قدر گلهای زندگی را که به ما درس چگونه دوست داشتن , چگونه عشق ورزیدن و چگونه جان باختن داده اند .
کودک درون ندای کودک از امروز شکفتن آغاز می کند . سلام بر تو احساس پاک انسانی ! سلام بر تو ماه بانوی ایران زمین , ستاره همیشه تابناک سر زمین عشق و آزادی .. کاش اینک بر مزارت می بودم .. با گل سرخ عشق, تولدت را تبریک می گفتم .. می گفتم که همیشه به یاد توام به یاد تو و آنان که این چنین برای آزادی و برای وطنشان جان می بازند .. و من همیشه نگاه تو را به نگاه دنیایی می دانم که زندگی را سخت نمی گیرد به نگاه دنیایی که می گوید کاش هر گز به دنیا نمی آمد تا رفتن ها را نبیند .
باز هم آسمان نورانی شده .. فانوس های آسمان سراسر روشن است .. همه جا چرا غانی شده .. ندا می آید . ندای ملکوتی .. نه نههه . ندای بر تر از ملکوت می آید ..
گریه کن کوچولو !.. گریه کن ندا کوچولو! ... به حال زار بیزار هایی بخند که دنیا را آن قدر بزرگ و ماندنی می بینند که فرا موش کرده اند خود هم روزی خواهند رفت . گریه کن کوچولو! .. تو امشب هیچ نمی دانی .. ندای ملکوتی با توست . صدای خدا با توست .. تو ازآسمان به زمین آمده بودی .. و حال در آسمانی .. در سر زمینی که خورشیدی ندارد .. و تو محبوبه خدا , خورشید خودی ...
و امشب میلاد با شکوه توست . میلاد ندایی که پرواز را را در لحظه ای دانست و رفت . و تو امشب به جشن خود می آیی و من تو را فریاد می زنم ..
دیگر فریاد زیر آب , فریاد خاموشی نیست , دیگر کسی جلاد را دوست نمی دارد , دیگر کسی با اذان شیطان از خواب بیدار نمی شود .
من امروز تو را صدا می زنم . تو را که صدای روشن عشقی . تو را که به آغوش خدای خوب خندان خزیده ای . و. چه معصومانه پرواز کرده ای تا به قلب خدا فرود آیی .
تولدت مبارک ندا جان ! تو در بهار رفته ای.. و زمستان با تو بهار شده .. تو در بهار رفته ای .. هنوز هم بهار است . هنوز هم پرنده عشق برای تو می خواند .. آن چنان که پرنده قلب تو برای خدا خوانده است .
ندا کوچولو ! تو نمی دانستی که زندگی بازیها دارد . حتی بازیگران نقش منفی آن از بازی بد زندگی , از زمانه می نالند . ندا کوچولو ! آن روز فرشتگان دور و برت بوده تیمارت کرده بودند لبخند به لبت آورده با گریه های تو دمسازشدند ..و اینک فرشته ها با تو به زمین خدا می آیند ..
اگر حس می کنی که دیگر زمان گریستن نیست .. بخند ندا کوچولوی دیروز ! روز گریه گذشته ... اینک وقت گریستن جلاد است . اینک وقت مرگ دژخیمست که به خیال خام خویش عاطفه و مهربانی ها را در قلب پاک مهربانان می میراند تا عاشقان عشق , عطر عاطفه را احساس نکنند .
چه زیباست آسمان! چه زیباست ماه و ستاره ! چه زیباست خورشید پنهان ! چه زیباست انسانیت انسان ! چه زیباست عشق ! چه زیباست آهنگ ندای ملکوتی ما ! چه زیباست وقتی که خدا به جشن تولد تو می آید ..
جهان می لرزد .. گویی که می خواهد خاک شود .. و در تو آغوش خدای خندان می خندی ..
ندا کوچولو تولدت مبارک .. مرگ پلیدی ها مبارک !
خداوندا ! در این شب عزیز و مقدس از تو می پرسم چگونه می شود که ندایی خدایی می شود ؟! چگونه می شود که تو به بنده ای نظر می اندازی و به او بال و پر پرواز می دهی !
خداوندا کینه ها را از قلبمان تهی سازتا با عنصر عشق به کیمیای هستی رسیم ... پایان ..نویسنده .... ایرانی
0 نظرات:
ارسال یک نظر