سیاوش کمی تعجب کرده بود از این که چرا من این قدر عجول هستم . راستش بیش از اون که بخوام خودشو در اختیار اون بذارم به این توجه داشتم که اون با کس دیگه ای نباشه و بین اون و مونا فاصله بندازم که موفق شده بودم ...
-حالت خوب نیست امشب ؟
-نمی دونم ... خیلی خسته ام . بودم مهمونی .. ولی الان اگه مستقیما به من حال بدی و خودت رو بچسبونی بهم فکر کنم حالم بهتر شه ....
-باشه آتنا .. می دونی که من چقدر حرف گوش کن هستم . راستش اگه بدونی من این روز ها چقدر ناراحت میشم از این که حس می کنم تو و شوهرت با هم رو یه تخت می خوابین ..
-باور کن فقط در همین حد و اندازه هاست . اون طبع سردی داره .. همیشه خسته هست و خلاف مردای دیگه تمایلی نشون نمیده . تا قبل از اومدن توبار ها اونو بردمش پیش پزشک اما تاثیری نداشت
- دفعه قبل در این مورد چیزی نگفته بودی ..
-چی بگم من . حالا هم که تو وارد زندگیم شدی و من دوست دارم اون به همین صورت بمونه و اتفاقا خوششم میاد که من دیگه کاری به کارش نداشته باشم .
-تو که اینا رو برای من تعریف می کنی من روحیه می گیرم . اصلا دلم نمی خواد که کس دیگه ای به بدنت دست بزنه .
خوشم میومد با این چا خان کردنهام مخ زنی می کردم . حالا که امکان این وجود نداره من و اون به هم برسیم پس بذار من هم خالی بندی کرده باشم . اون که دیگه نمیره از شوهرم نمی پرسه که با هم نزدیکی می کنیم یا نه ؟ سیاوش خودشو رو من خم کرد ... کسم به اندازه کافی خیس شده بود و لحظه به لحظه فضای نرم و خیس تری رو برای حرکت کیر فراهم می کرد . با موهای سینه اش بازی می کردم . اون از این کار من خیلی لذت می برد ... کیرشو گرفتم توی دستم و اونو به طرف کسم هدایت کردم . همچنان نگران بودم . مثل زنی که داره خلاف می کنه و معشوقشو آورده خونه و مثلا شوهرش بهش خبر داده که تا پنج دقیقه دیگه می رسه .. کیرشو به کسم مالوندم و آروم آروم اونو فرستادم به داخل کسم
-آخخخخخخخخخخخ جووووووووون سیاوش .... من همینو می خواستم . آخخخخخخخخخخخ کیرت ... کیرت رو می خوام ... مال خودمه ... خودمو کاملا به بدنش مماس کردم تا انتهای کیرش رفته بود توی کسم جا داشت که کیرش بلند تر از اینا هم باشع تا بتونم اونو به عمق بیشتری از کس داغ و تشنه خودم بفرستم ..
سیاوش : آخخخخخخخخخخ آتنا ... آتنا سوختم .. سوختم ...
ولش نکردم دستامو دور کمرش حلقه زدم . عین آدمای دستپاچه
-آخخخخخخخخ نهههههههههه ... زوده .. آتنا چیکار داری می کنی ..
-سیاوش من حس می کنم که خیلی تشنه ام . بدنم آب می خواد . باید بهش برسونی ... سیاوش نتونست جلوی انزالشو بگیره . پرش پشت پرش ..
-اووووووووههههههههه کسسسسسسسم کسسسسسسسم آب می خواد .. بده .. بده ...
-خوشت اومده؟
-آرررررررررره آرررررررره ببین کس بی حیای من چقدر داغه و ورجه وورجه بازی در میاره ؟!
-دارم حسش می کنم . دختره بد اخلاق ..
دو تا گوشای عشقمو کشیدم و بهش گفتم اگه من دوستت دارم و دلم نمی خواد تو رو با زنای دیگه ببینم بد اخلاق هم هستم . من انتظار این حرفو از تو یکی ندارم ...
-حالا قهر نکن آتنا . خوشحالم از این که جز من به هیشکی دیگه توجه نداری و من تنهامرد زندگی تو هستم . حتی با این که شوهر هم داری فقط منو دوست داری و عاشق منی .
-آتنا دوست داشتنش همینه دیگه الکی عاشق نمیشه . راستش تا حالا عاشق نشدم . حالا فقط عاشق تو ام .
با همه دروغام شاید این تیکه رو راست اومده باشم .
- همون احساسی بود که داشتم . دلم می خواد اینو درک کنی .. با من کنار بیای ... مدارا کنی . منو حس کنی ..
یه نگاهی به کیرش انداختم . زیاد شل نشده بود . به اندازه ای هم سفت و شق بود که بتونه اونو بکنه توی کونم . حالا دیگه از بابت کوسم خاطرم جمع شده بود . هر آب کیری هم که از قبل باقی مونده باشه الان دیگه با منی سیاوش قاطی شده و اون نمی تونه چیزی بفهمه .. من چقدر حساس شده بودم ! در مورد شوهرم هر گز این طوری تبودم . یه بالش گذاشتم زیر کمرم و طوری خودمو بالا کشیدم که از همون روبرو بتونه راحت فرو کنه توی کونم ..
-سیاوش بذار توی کونم ... چقدر دور و برش آبه هنوز خیسه .. می خوام به چشای من نگاه کنی .. نشون بدی که چقدر دوستم داری و بعد بکنی توی کونم . رگ خواب سیاوش توی دستام بود .. خیلی راحت کیرشو کرد توی کونم ... چه لذتی داد ! اوووووخخخخخخ وقتی این کارو کرد دیگه حس کردم هیچ استرسی ندارم .. ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
-حالت خوب نیست امشب ؟
-نمی دونم ... خیلی خسته ام . بودم مهمونی .. ولی الان اگه مستقیما به من حال بدی و خودت رو بچسبونی بهم فکر کنم حالم بهتر شه ....
-باشه آتنا .. می دونی که من چقدر حرف گوش کن هستم . راستش اگه بدونی من این روز ها چقدر ناراحت میشم از این که حس می کنم تو و شوهرت با هم رو یه تخت می خوابین ..
-باور کن فقط در همین حد و اندازه هاست . اون طبع سردی داره .. همیشه خسته هست و خلاف مردای دیگه تمایلی نشون نمیده . تا قبل از اومدن توبار ها اونو بردمش پیش پزشک اما تاثیری نداشت
- دفعه قبل در این مورد چیزی نگفته بودی ..
-چی بگم من . حالا هم که تو وارد زندگیم شدی و من دوست دارم اون به همین صورت بمونه و اتفاقا خوششم میاد که من دیگه کاری به کارش نداشته باشم .
-تو که اینا رو برای من تعریف می کنی من روحیه می گیرم . اصلا دلم نمی خواد که کس دیگه ای به بدنت دست بزنه .
خوشم میومد با این چا خان کردنهام مخ زنی می کردم . حالا که امکان این وجود نداره من و اون به هم برسیم پس بذار من هم خالی بندی کرده باشم . اون که دیگه نمیره از شوهرم نمی پرسه که با هم نزدیکی می کنیم یا نه ؟ سیاوش خودشو رو من خم کرد ... کسم به اندازه کافی خیس شده بود و لحظه به لحظه فضای نرم و خیس تری رو برای حرکت کیر فراهم می کرد . با موهای سینه اش بازی می کردم . اون از این کار من خیلی لذت می برد ... کیرشو گرفتم توی دستم و اونو به طرف کسم هدایت کردم . همچنان نگران بودم . مثل زنی که داره خلاف می کنه و معشوقشو آورده خونه و مثلا شوهرش بهش خبر داده که تا پنج دقیقه دیگه می رسه .. کیرشو به کسم مالوندم و آروم آروم اونو فرستادم به داخل کسم
-آخخخخخخخخخخخ جووووووووون سیاوش .... من همینو می خواستم . آخخخخخخخخخخخ کیرت ... کیرت رو می خوام ... مال خودمه ... خودمو کاملا به بدنش مماس کردم تا انتهای کیرش رفته بود توی کسم جا داشت که کیرش بلند تر از اینا هم باشع تا بتونم اونو به عمق بیشتری از کس داغ و تشنه خودم بفرستم ..
سیاوش : آخخخخخخخخخخ آتنا ... آتنا سوختم .. سوختم ...
ولش نکردم دستامو دور کمرش حلقه زدم . عین آدمای دستپاچه
-آخخخخخخخخ نهههههههههه ... زوده .. آتنا چیکار داری می کنی ..
-سیاوش من حس می کنم که خیلی تشنه ام . بدنم آب می خواد . باید بهش برسونی ... سیاوش نتونست جلوی انزالشو بگیره . پرش پشت پرش ..
-اووووووووههههههههه کسسسسسسسم کسسسسسسسم آب می خواد .. بده .. بده ...
-خوشت اومده؟
-آرررررررررره آرررررررره ببین کس بی حیای من چقدر داغه و ورجه وورجه بازی در میاره ؟!
-دارم حسش می کنم . دختره بد اخلاق ..
دو تا گوشای عشقمو کشیدم و بهش گفتم اگه من دوستت دارم و دلم نمی خواد تو رو با زنای دیگه ببینم بد اخلاق هم هستم . من انتظار این حرفو از تو یکی ندارم ...
-حالا قهر نکن آتنا . خوشحالم از این که جز من به هیشکی دیگه توجه نداری و من تنهامرد زندگی تو هستم . حتی با این که شوهر هم داری فقط منو دوست داری و عاشق منی .
-آتنا دوست داشتنش همینه دیگه الکی عاشق نمیشه . راستش تا حالا عاشق نشدم . حالا فقط عاشق تو ام .
با همه دروغام شاید این تیکه رو راست اومده باشم .
- همون احساسی بود که داشتم . دلم می خواد اینو درک کنی .. با من کنار بیای ... مدارا کنی . منو حس کنی ..
یه نگاهی به کیرش انداختم . زیاد شل نشده بود . به اندازه ای هم سفت و شق بود که بتونه اونو بکنه توی کونم . حالا دیگه از بابت کوسم خاطرم جمع شده بود . هر آب کیری هم که از قبل باقی مونده باشه الان دیگه با منی سیاوش قاطی شده و اون نمی تونه چیزی بفهمه .. من چقدر حساس شده بودم ! در مورد شوهرم هر گز این طوری تبودم . یه بالش گذاشتم زیر کمرم و طوری خودمو بالا کشیدم که از همون روبرو بتونه راحت فرو کنه توی کونم ..
-سیاوش بذار توی کونم ... چقدر دور و برش آبه هنوز خیسه .. می خوام به چشای من نگاه کنی .. نشون بدی که چقدر دوستم داری و بعد بکنی توی کونم . رگ خواب سیاوش توی دستام بود .. خیلی راحت کیرشو کرد توی کونم ... چه لذتی داد ! اوووووخخخخخخ وقتی این کارو کرد دیگه حس کردم هیچ استرسی ندارم .. ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
0 نظرات:
ارسال یک نظر