نلی یه حس عجیبی داشت که نمی دونست چیه . حسی که به اون لذت می داد . اما همراه با احساسی غریب . این که از اون تصوری که از زندگی مشترک با نیما داشت و می خواست فقط خودشو متعلق به اون بدونه و شوهرش هم فقط مال اون باشه جدا شده بود . یه نگاهی به پشت سرش انداخت .. مهران رو دید که بهش لبخند می زنه و داره بهش میگه ببین چه کیفی داره ؟! زنمو ببین که چه جوری داره حال می کنه و خوشش میاد . پس تو هم لذت ببر . تو هم کیف کن که شوهرت چه جوری داره حال می کنه . همون جوری که اون خودشو قانع کرده که تو داری با مرد دیگه ای حال می کنی .. هیچ ایرادی نداره . همه اینا لذت بردنه .. کوس , کیر رو قبول می کنه و کیر هم با کوس های مختلف حال می کنه که براش تنوع داره ...
نلی لباشو گاز میگرفت . اون به نیما قول داده بود که برای همین یک بار رو قبول کنه ... مهران دستاشو. گذاشت پس گردن نلی . خیلی آروم شروع کرد به حرف زدن با اون . نترس عزیزم .. عشق من .. دوستت دارم عاشقتم . ببین هیچ کاری نداره . همه چی آرومه ... نگاه کن ...
مهران شروع کرد به بوسیدن پشت گردن نلی ..کف دستشو هم گذاشته بود رو سینه هاش و اونو به آرومی می غلتوند . نلی هنوز یه حس بد داشت . مهران متوجه شده بود که باید بیشتر با اون ور بره . با ملایمت بیشتری با اون بر خورد کنه . صدای ناله های نیما و مهناز که خودشونو به خوبی با این شرایط وفق داده بودن همه جا رو پر کره بود . مهران داشت حرص می خورد که از اونا عقب مونده و چرا نلی این عکس العمل رو داره نشون میده . با این حال سعی می کرد که مدارا کنه تا نلی روبراه شه .. مهران یه نگاهی به نیما انداخت ... نیما متوجهش نشد یه اشاره ای به مهناز کرد و بدون این که نلی متوجه شه با سکوت کلماتی رو رد و بدل کردند ... نیما متوجه شده بود که مهران چی می خواد . در واقع مهران از شوهر نلی پرسیده بود که آیا این شیوه ای که در پیش گرفته درسته یا نه و نیما هم تاییدش کرده بود . مهران انگشتاشو روی پوست کمر نلی می کشید .. زن همچنان سر سختی می کرد .. ولی مهران حس کرد که لحظه به لحظه خیسی کس نلی بیشترمی شه . طوری که انگار یه جریان آب روان به راه افتاده . هر چند می دونست که این آب کس اون نیست . ولی با این حال باید به همین سبک ادامه می داد تا که شاید می تونست این زن رو سر حال ترش کنه و یه جورایی هم به خط بیاره . سر سختی های نلی هر چند تا حدودی حرص مهرانو در آورده بود ولی نلی رو خواستنی ترش کرده بود طوری که مهران حس می کرد که پس از مدتها یه شور و حال و انگیزه فوق العاده ای برای سکس پیدا کرده . نلی هم رفته رفته حس می کرد که داره داغ و داغ تر میشه . یه تغییراتی رو در خودش احساس می کرد . نه ..نههههههه من نباید خوشم بیاد . من نباید لذت ببرم . اونا باید بدونن که من خلاف میل خودم پامو گذاشتم به این جمع . اونا باید برای من و افکار من ارزش قائل شن بدونن که من از این مسخره بازیها خوشم نمیاد . این معنی نداره که تو شوهر اونو بگیر و تو شوهر اونو .. اصلا این کار ها پایه و اساسی نداره و خنده دار و مسخره هست . این مال بی قید و بند ها و بی بند و بار ها و آدمای لا ابالی هست . آدم درست و حسابی که از این کارا نمی کنه . نلی می دونست که داره لجیازی می کنه . و اینو هم به خوبی می دونست که حالا که کیر مهران رفته توی کسش و جلوی شوهرش اونو کرده دیگه راه باز گشتی نیست . آب رفته رو نمیشه به جوی بر گردوند . اون چه خوشش بیاد چه نیاد شوهرش داره حالشو می کنه و از سکس با زن دوستش داره نهایت لذتو می بره . و چه حرف خودشو به کرسی بنشونه و چه ننشونه بالاخره رفته زیر کیر یک غریبه و اونا هم فقط ظاهر قضیه رو نگاه می کنن . مهران حالا با موهای نلی بازی می کرد .. مهران سرشو گذاشت زیر گوش نلی و خیلی آروم گفت حالا فکر کن که من نیما هستم . اگه این تصور رو بکنی می تونی خیلی راحت با من سکس کنی . تا یواش یواش عادت کنی . نگاه کن شوهرت داره فکر می کنه که زن من تو هستی . اون مهناز رو گذاشته جای تو ...
نلی یواش یواش لب باز کرد و گفت ..
-مگه تو منو مهناز حساب می کنی ؟
مهران : من دیگه مزاجم پاک شده . مسئله ای نیست که کی رو چی حساب کنم . من کیف میکنم از این که زن یکی دیگه رو می کنم . مخصوصا جلو چش شوهرش . خودمم حال می کنم که زنم جلو چشای من با یه مرد دیگه ای حال می کنه .. ... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
نلی لباشو گاز میگرفت . اون به نیما قول داده بود که برای همین یک بار رو قبول کنه ... مهران دستاشو. گذاشت پس گردن نلی . خیلی آروم شروع کرد به حرف زدن با اون . نترس عزیزم .. عشق من .. دوستت دارم عاشقتم . ببین هیچ کاری نداره . همه چی آرومه ... نگاه کن ...
مهران شروع کرد به بوسیدن پشت گردن نلی ..کف دستشو هم گذاشته بود رو سینه هاش و اونو به آرومی می غلتوند . نلی هنوز یه حس بد داشت . مهران متوجه شده بود که باید بیشتر با اون ور بره . با ملایمت بیشتری با اون بر خورد کنه . صدای ناله های نیما و مهناز که خودشونو به خوبی با این شرایط وفق داده بودن همه جا رو پر کره بود . مهران داشت حرص می خورد که از اونا عقب مونده و چرا نلی این عکس العمل رو داره نشون میده . با این حال سعی می کرد که مدارا کنه تا نلی روبراه شه .. مهران یه نگاهی به نیما انداخت ... نیما متوجهش نشد یه اشاره ای به مهناز کرد و بدون این که نلی متوجه شه با سکوت کلماتی رو رد و بدل کردند ... نیما متوجه شده بود که مهران چی می خواد . در واقع مهران از شوهر نلی پرسیده بود که آیا این شیوه ای که در پیش گرفته درسته یا نه و نیما هم تاییدش کرده بود . مهران انگشتاشو روی پوست کمر نلی می کشید .. زن همچنان سر سختی می کرد .. ولی مهران حس کرد که لحظه به لحظه خیسی کس نلی بیشترمی شه . طوری که انگار یه جریان آب روان به راه افتاده . هر چند می دونست که این آب کس اون نیست . ولی با این حال باید به همین سبک ادامه می داد تا که شاید می تونست این زن رو سر حال ترش کنه و یه جورایی هم به خط بیاره . سر سختی های نلی هر چند تا حدودی حرص مهرانو در آورده بود ولی نلی رو خواستنی ترش کرده بود طوری که مهران حس می کرد که پس از مدتها یه شور و حال و انگیزه فوق العاده ای برای سکس پیدا کرده . نلی هم رفته رفته حس می کرد که داره داغ و داغ تر میشه . یه تغییراتی رو در خودش احساس می کرد . نه ..نههههههه من نباید خوشم بیاد . من نباید لذت ببرم . اونا باید بدونن که من خلاف میل خودم پامو گذاشتم به این جمع . اونا باید برای من و افکار من ارزش قائل شن بدونن که من از این مسخره بازیها خوشم نمیاد . این معنی نداره که تو شوهر اونو بگیر و تو شوهر اونو .. اصلا این کار ها پایه و اساسی نداره و خنده دار و مسخره هست . این مال بی قید و بند ها و بی بند و بار ها و آدمای لا ابالی هست . آدم درست و حسابی که از این کارا نمی کنه . نلی می دونست که داره لجیازی می کنه . و اینو هم به خوبی می دونست که حالا که کیر مهران رفته توی کسش و جلوی شوهرش اونو کرده دیگه راه باز گشتی نیست . آب رفته رو نمیشه به جوی بر گردوند . اون چه خوشش بیاد چه نیاد شوهرش داره حالشو می کنه و از سکس با زن دوستش داره نهایت لذتو می بره . و چه حرف خودشو به کرسی بنشونه و چه ننشونه بالاخره رفته زیر کیر یک غریبه و اونا هم فقط ظاهر قضیه رو نگاه می کنن . مهران حالا با موهای نلی بازی می کرد .. مهران سرشو گذاشت زیر گوش نلی و خیلی آروم گفت حالا فکر کن که من نیما هستم . اگه این تصور رو بکنی می تونی خیلی راحت با من سکس کنی . تا یواش یواش عادت کنی . نگاه کن شوهرت داره فکر می کنه که زن من تو هستی . اون مهناز رو گذاشته جای تو ...
نلی یواش یواش لب باز کرد و گفت ..
-مگه تو منو مهناز حساب می کنی ؟
مهران : من دیگه مزاجم پاک شده . مسئله ای نیست که کی رو چی حساب کنم . من کیف میکنم از این که زن یکی دیگه رو می کنم . مخصوصا جلو چش شوهرش . خودمم حال می کنم که زنم جلو چشای من با یه مرد دیگه ای حال می کنه .. ... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
0 نظرات:
ارسال یک نظر