جبار : بیا ! خواهش می کنم زود تر بیا .. بیا داخل ماشین . بیا بریم خونه ما .
-چی داری میگی جبار .. من نمی تونم . این کارو نمی کنم . نمی تونم .. الان باید بر گردم خونه . با من این رفتار رو نکن . به اندازه کافی مایه درد سر شدی ...
معلوم نبود چه گناهی کرده بودم که باید این قدر درد سر می کشیدم . مگه من چقدر تحمل داشتم . که باید جواب همه رو بدم .. راستش می ترسیدم که متوجه من شن ... سریع رفتم کوچه بغلی اونم به دنبالم اومد . و دیگه مجبور بودم پیشش بشینم . یه لحظه دستم به پاش که رسید یه چیز سفت و دراز و چماق مانندی رو حس کردم که متوجه شدم کیر شق شده اونه که انگاری اونو نزدیک زانوش احساس کرده بودم . بد جوری سست و بی تاب نشون می داد و همین منو نگران می کرد .
-جبار من خسته ام . باشه برای شنبه . فردا جمعه رو من نمی تونم از خونه در بیام .
-اگه نمی تونی پس همین حالا بیا قبل از ظهر می رسونمت ..
-نه من راضی نیستم . نمی تونم .
ولی راستش ترس برم داشته بود می ترسیدم . که اون بخواد به من حمله کنه . وقتی جبار این شکلی می شد می رفت توی خط سکس خشن و منم اگه در فضایی باز قرار می داشتیم میومدم سراغ کیرش . با هاش ور می رفتم . براش ساک می زدم . اونو نمی ذاشتم توی دهنم و اونم لذت می برد شل می شد و دیگه کاری به کارم نداشت . اما حالا در این فضای بسته چه کاری از دستم بر میومد . چه کاری می خواستم انجام بدم . من که توانی نداشتم . با چهار تا مرد بودن دیگه حس و حالی برای من نذاشته بود .. کوفته بودم . نمی تونستم عشوه گری کنم . حال و هوای سکس نمی تونست به من راه پیدا کنه ...
-جبار دست از سرم بر دار . حداقل برای روز شنبه رو من می تونم با هات بیام بیرون . فر داجمعه رو پژمان باید حس کنه که زن داره . البته به جون تو که من اصلا با این مرد بی حوصله ام رابطه سکسی ندارم . تازه جبار من که تنها زن زندگی تو نیستم که این قدر در مورد من تعصب داری ..
-هیشکی نمی تونه این جوری که تو داری با جبار حرف می زنی با من حرف بزنه .
منی که اون روز داشتم واسه حال کردن با جبار و کیر اون دیوونه می شدم الان به جایی رسیده بودم که جز بی حوصلگی نمی تونستم حس دیگه ای به اون داشته باشم .راه دیگه ای نداشتم که دیگه یه جورایی به عنوان پنجمین مورد امشب اونو هم وارد فاز خودم کنم . می خواستم آبشو خالی کنم تا اون دست از سرم بر داره . ولم کنه خوشش میومد از این که من خودم دست به کار شم و زیپ شلوارشو باز کنم . این کارو به آرومی انجام دادم .
-چرا این قدر به خودت عذاب میدی .. بیا بریم به خونه مون ..
-دیرم میشه . باشه فردا شنبه ..یه کاریش می کنیم .
می دونستم اگه امروز هم با هاش برم فردا رو هم از دست اون در امون نیستم .. کیرشو به آرومی از شلوارش بیرون کشیدم . ولی همچین آروم آروم هم نبود . دستمو کشیدم روش . ساکتش کرده بودم . می دونستم حتی اگه منم حالا بخوام اون دیگه از جاش حرکت بکن نیست .
-جبار کسی که از بیرون ما رو نمی بینه ..
-سوار درشکه نیستی که . بالای سیصد تا قیمت این ماشینه ..
-آره اینو که راست میگی . مثل شاسی تو بلنده .
مرد به اون گندگی که کیرش تا نزدیکی های زانوش می رسید کاملا بی حس نشون می داد .وقتی دیدم که حسابی تونستم ساکتش کنم و یواش یواش صدای ناله هاشم در بیارم کیرشو گذاشتم توی دهنم .. خودم سیر بودم ولی اگه می خواستم حس مرد گرسنه ای مثل جبار رو درک کنم باید به این فکر می کردم که ممکنه کیر اون مثل کیر یک اسب آبشو خالی کنه توی دهنم .. نفسم بند اومده بود . حتی نصف اون کیر هم به زور توی دهنم جا می شد . داشتم خفه می شدم ولی سعی کردم طوری جفت لبامو روی کیر حرکت بدم که اونو به اوج لذت برسونم . ولی حس کردم که حرکت کیر جبار توی دهنم غیر عادی نشون میده . فشار میک زدنمو بیشترش کردم .. جبار هم همچنان حرکتشو سریع تر می کرد . دستاشو گذاشته بود پشت سرم و سرمو محکم به کیرش می فشرد ... راستش خوشم میومد از این که تونسته بودم اونو این جور سست و تسلیمش کنم ..ولی شاید یه صد متر اون طرف تر سیاوش نگران من هنوز خوابش نبرده بود اون فکر می کرد که شوهرم منو صدا کرده .. طفلک ! خیلی نگران بود و. منم در شرایطی بودم که نمی تونستم خبری بهش بدم که همه چی امنه . اونم چه امنی ! دهنم یه حالت گس پیدا کرده بود و بعد یواش یواش طعم و مزه آب کیر جبار رو به خوبی احساس می کردم .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
-چی داری میگی جبار .. من نمی تونم . این کارو نمی کنم . نمی تونم .. الان باید بر گردم خونه . با من این رفتار رو نکن . به اندازه کافی مایه درد سر شدی ...
معلوم نبود چه گناهی کرده بودم که باید این قدر درد سر می کشیدم . مگه من چقدر تحمل داشتم . که باید جواب همه رو بدم .. راستش می ترسیدم که متوجه من شن ... سریع رفتم کوچه بغلی اونم به دنبالم اومد . و دیگه مجبور بودم پیشش بشینم . یه لحظه دستم به پاش که رسید یه چیز سفت و دراز و چماق مانندی رو حس کردم که متوجه شدم کیر شق شده اونه که انگاری اونو نزدیک زانوش احساس کرده بودم . بد جوری سست و بی تاب نشون می داد و همین منو نگران می کرد .
-جبار من خسته ام . باشه برای شنبه . فردا جمعه رو من نمی تونم از خونه در بیام .
-اگه نمی تونی پس همین حالا بیا قبل از ظهر می رسونمت ..
-نه من راضی نیستم . نمی تونم .
ولی راستش ترس برم داشته بود می ترسیدم . که اون بخواد به من حمله کنه . وقتی جبار این شکلی می شد می رفت توی خط سکس خشن و منم اگه در فضایی باز قرار می داشتیم میومدم سراغ کیرش . با هاش ور می رفتم . براش ساک می زدم . اونو نمی ذاشتم توی دهنم و اونم لذت می برد شل می شد و دیگه کاری به کارم نداشت . اما حالا در این فضای بسته چه کاری از دستم بر میومد . چه کاری می خواستم انجام بدم . من که توانی نداشتم . با چهار تا مرد بودن دیگه حس و حالی برای من نذاشته بود .. کوفته بودم . نمی تونستم عشوه گری کنم . حال و هوای سکس نمی تونست به من راه پیدا کنه ...
-جبار دست از سرم بر دار . حداقل برای روز شنبه رو من می تونم با هات بیام بیرون . فر داجمعه رو پژمان باید حس کنه که زن داره . البته به جون تو که من اصلا با این مرد بی حوصله ام رابطه سکسی ندارم . تازه جبار من که تنها زن زندگی تو نیستم که این قدر در مورد من تعصب داری ..
-هیشکی نمی تونه این جوری که تو داری با جبار حرف می زنی با من حرف بزنه .
منی که اون روز داشتم واسه حال کردن با جبار و کیر اون دیوونه می شدم الان به جایی رسیده بودم که جز بی حوصلگی نمی تونستم حس دیگه ای به اون داشته باشم .راه دیگه ای نداشتم که دیگه یه جورایی به عنوان پنجمین مورد امشب اونو هم وارد فاز خودم کنم . می خواستم آبشو خالی کنم تا اون دست از سرم بر داره . ولم کنه خوشش میومد از این که من خودم دست به کار شم و زیپ شلوارشو باز کنم . این کارو به آرومی انجام دادم .
-چرا این قدر به خودت عذاب میدی .. بیا بریم به خونه مون ..
-دیرم میشه . باشه فردا شنبه ..یه کاریش می کنیم .
می دونستم اگه امروز هم با هاش برم فردا رو هم از دست اون در امون نیستم .. کیرشو به آرومی از شلوارش بیرون کشیدم . ولی همچین آروم آروم هم نبود . دستمو کشیدم روش . ساکتش کرده بودم . می دونستم حتی اگه منم حالا بخوام اون دیگه از جاش حرکت بکن نیست .
-جبار کسی که از بیرون ما رو نمی بینه ..
-سوار درشکه نیستی که . بالای سیصد تا قیمت این ماشینه ..
-آره اینو که راست میگی . مثل شاسی تو بلنده .
مرد به اون گندگی که کیرش تا نزدیکی های زانوش می رسید کاملا بی حس نشون می داد .وقتی دیدم که حسابی تونستم ساکتش کنم و یواش یواش صدای ناله هاشم در بیارم کیرشو گذاشتم توی دهنم .. خودم سیر بودم ولی اگه می خواستم حس مرد گرسنه ای مثل جبار رو درک کنم باید به این فکر می کردم که ممکنه کیر اون مثل کیر یک اسب آبشو خالی کنه توی دهنم .. نفسم بند اومده بود . حتی نصف اون کیر هم به زور توی دهنم جا می شد . داشتم خفه می شدم ولی سعی کردم طوری جفت لبامو روی کیر حرکت بدم که اونو به اوج لذت برسونم . ولی حس کردم که حرکت کیر جبار توی دهنم غیر عادی نشون میده . فشار میک زدنمو بیشترش کردم .. جبار هم همچنان حرکتشو سریع تر می کرد . دستاشو گذاشته بود پشت سرم و سرمو محکم به کیرش می فشرد ... راستش خوشم میومد از این که تونسته بودم اونو این جور سست و تسلیمش کنم ..ولی شاید یه صد متر اون طرف تر سیاوش نگران من هنوز خوابش نبرده بود اون فکر می کرد که شوهرم منو صدا کرده .. طفلک ! خیلی نگران بود و. منم در شرایطی بودم که نمی تونستم خبری بهش بدم که همه چی امنه . اونم چه امنی ! دهنم یه حالت گس پیدا کرده بود و بعد یواش یواش طعم و مزه آب کیر جبار رو به خوبی احساس می کردم .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
0 نظرات:
ارسال یک نظر