ستایش همچنان کیر افشینو توی دهنش داشت و با لذت تمام کیر رو ساک می زد ... ستایش : بازم بذارش توی کسم . بازم بذارش . خواهش می کنم . زود باش . خواهش می کنم .. منو بکن .. بذار توی کسم . می خوام بازم یک بار دیگه رنگ سرخ کیرت رو ببینم که از خون کس من باشه . بذاریش توی دهن من .. آخخخخخخخخخخ چقدر خوشم میاد .. خوشم میاد . دوست دارم ..
افشین : جووووووووووووون چه حس خوب و قشنگی داری . من از این حس تو خوشم میاد . به من آرامش میده .
افشین کیرشو چند بار دیگه به انتهای کس ستایش فرستاد و بعد از این که کیرش کاملا خونین شد اونو به دهن ستایش نزدیک کرد و اون قدر این کارو تکرار کرد که دیگه اون زن متوجه شد که کسش کاملا تمیز شده ...
ستایش : اووووووهههههههه حالا دیگه کاملا خیالم راحت شد و می تونم با آرامش از باقیمونده روزایی که در این جا هستیم لذت ببرم . اووووووووففففففففف به من هیجان بده . جاااااااان .. حالا خیلی خوشم میاد که بریم به اصل مطلب . دیگه خسته شدم از بس تلاشهای بی نتیجه کردم .
ستایش هیجان زده بود . از این که بار ها و بار ها تلاش می کرد که بتونه بکارت خودشو رو کیر شوهرش پاره کنه . معمولا رو بدن شوهرش می نشست . ولی اون کیر بلند بشو نبود که بتونه به اندازه ای وارد کس ستایش بشه که اونو به خواسته اش برسونه که همون زن شدن بود . از اون جایی که افشین خیلی خسته هم بود از این که می دید که ستایش اومده روی اون قرار گرفته خیلی راحت تر بود .. ستایش روی کیر افشین نشست .. بدن افشین یه گرمای خاصی رو براش داشت . وقتی روی کیرش نشست باورش نمی شد که با حرکتی نرم اون کیر کلفتو وارد کس تنگ و گرمش کنه ... یه لحظه تمام بدنش لرزید .. افشین دستاشو دور کمر ستایش حلقه کرده بود .. ولی فشار دستشو زیاد نکرده بود که ستایش بتونه به راحتی روی بدن اون حرکت کنه .. ستایش : آخخخخخخخ نهههههههههه .. چقدر داغه ... یه کمی دردم میاد ..
افشین : این جوری که تو دستپاچگی نشون میدی معلومه که تا این اندازه هم درد داره دیگه ... ولی باید با هاش کنار بیای . یه کمی با ملایمت با هاش ور برو .. آروم آروم حرکت کن ..
ستایش یواش یواش با سرعت بیشتری کونشو حرکت می داد ... افشین از حس آمیزش با کس تنگ لذت زیادی می برد . ..
در سمت دیگه غلغله ای در فضای حمام بر پا بود . فریده هم یه سر و سامونی به اوضاع و احوال اون جا داده بود و تصمیم گرفت که بر گرده به فضای حمام .. منتها این بار یا یه شورت فانتزی اومده بود که مردای دیگه در وهله اول به اون ناخنک نزنن . چون اون دوست داشت زود تر بره به سراغ افشین .. اما هر چه به این طرف و اون طرف نگاه می کرد افشین رو نمی دید .. هر مردی از کنارش رد می شد یه نا خنکی بهش می زد و می گفت فریده خانم بهمون نمی رسی ؟ حتی زنا که از کنارش رد می شدند یه دستی به باسنش می زدند و می گفتند حالا بیا و به ما حال بده از این مردا بخاری بلند نمیشه ..
فریده خودشو خیلی خوشگل تر از قبل کرده یه حالت چین داری هم به موهای سرش داده بود . باسنش به شکلی در اومده بود که حالت قوسی شکل اون یه فاصله ای رو با قسمت بالای پاش نشون می داد . به همه جا سرک کشید .. حدس زد که افشین باید با یکی از این زنا در گوشه ای خلوت کرده باشه .. .. افشین و ستایش همچنان در حال سکس بودند .
افشین : سینه هات چقدر تر و تازه هستن .. بندازش توی دهن من ..
حس کرد که دختر دقایقی قبل و زن فعلی , کمرش درد گرفته و خسته شده ..
-حالا سنگینی خودت رو بنداز رو من ستایش ...
افشین که به اندازه کافی استراحت کرده خستگی در کرده بود محکم خودشو از سمت پایین به طرف بالا حرکت داده و کیرشو به ته کس ستایش می کوبوند .. ستایش برای اولین بار به نقطه ای از لذت و هوس رسیده بود که براش سابقه نداشت . شوهرش با میک زدن کسش تا حدودی این لذت رو به اون می داد ولی تا به این حدکار نرسیده بود . حس کرد که داره یه مایعی ازش خارج میشه .. یه مایعی که با فشار از گوشه های کسش ریخت بیرون . اول حس کرد که نکنه بازم داره ازش خون می ریزه ... در همین لحظه فریده هم رسیده بود به پشت در اتاق افشین .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
افشین : جووووووووووووون چه حس خوب و قشنگی داری . من از این حس تو خوشم میاد . به من آرامش میده .
افشین کیرشو چند بار دیگه به انتهای کس ستایش فرستاد و بعد از این که کیرش کاملا خونین شد اونو به دهن ستایش نزدیک کرد و اون قدر این کارو تکرار کرد که دیگه اون زن متوجه شد که کسش کاملا تمیز شده ...
ستایش : اووووووهههههههه حالا دیگه کاملا خیالم راحت شد و می تونم با آرامش از باقیمونده روزایی که در این جا هستیم لذت ببرم . اووووووووففففففففف به من هیجان بده . جاااااااان .. حالا خیلی خوشم میاد که بریم به اصل مطلب . دیگه خسته شدم از بس تلاشهای بی نتیجه کردم .
ستایش هیجان زده بود . از این که بار ها و بار ها تلاش می کرد که بتونه بکارت خودشو رو کیر شوهرش پاره کنه . معمولا رو بدن شوهرش می نشست . ولی اون کیر بلند بشو نبود که بتونه به اندازه ای وارد کس ستایش بشه که اونو به خواسته اش برسونه که همون زن شدن بود . از اون جایی که افشین خیلی خسته هم بود از این که می دید که ستایش اومده روی اون قرار گرفته خیلی راحت تر بود .. ستایش روی کیر افشین نشست .. بدن افشین یه گرمای خاصی رو براش داشت . وقتی روی کیرش نشست باورش نمی شد که با حرکتی نرم اون کیر کلفتو وارد کس تنگ و گرمش کنه ... یه لحظه تمام بدنش لرزید .. افشین دستاشو دور کمر ستایش حلقه کرده بود .. ولی فشار دستشو زیاد نکرده بود که ستایش بتونه به راحتی روی بدن اون حرکت کنه .. ستایش : آخخخخخخخ نهههههههههه .. چقدر داغه ... یه کمی دردم میاد ..
افشین : این جوری که تو دستپاچگی نشون میدی معلومه که تا این اندازه هم درد داره دیگه ... ولی باید با هاش کنار بیای . یه کمی با ملایمت با هاش ور برو .. آروم آروم حرکت کن ..
ستایش یواش یواش با سرعت بیشتری کونشو حرکت می داد ... افشین از حس آمیزش با کس تنگ لذت زیادی می برد . ..
در سمت دیگه غلغله ای در فضای حمام بر پا بود . فریده هم یه سر و سامونی به اوضاع و احوال اون جا داده بود و تصمیم گرفت که بر گرده به فضای حمام .. منتها این بار یا یه شورت فانتزی اومده بود که مردای دیگه در وهله اول به اون ناخنک نزنن . چون اون دوست داشت زود تر بره به سراغ افشین .. اما هر چه به این طرف و اون طرف نگاه می کرد افشین رو نمی دید .. هر مردی از کنارش رد می شد یه نا خنکی بهش می زد و می گفت فریده خانم بهمون نمی رسی ؟ حتی زنا که از کنارش رد می شدند یه دستی به باسنش می زدند و می گفتند حالا بیا و به ما حال بده از این مردا بخاری بلند نمیشه ..
فریده خودشو خیلی خوشگل تر از قبل کرده یه حالت چین داری هم به موهای سرش داده بود . باسنش به شکلی در اومده بود که حالت قوسی شکل اون یه فاصله ای رو با قسمت بالای پاش نشون می داد . به همه جا سرک کشید .. حدس زد که افشین باید با یکی از این زنا در گوشه ای خلوت کرده باشه .. .. افشین و ستایش همچنان در حال سکس بودند .
افشین : سینه هات چقدر تر و تازه هستن .. بندازش توی دهن من ..
حس کرد که دختر دقایقی قبل و زن فعلی , کمرش درد گرفته و خسته شده ..
-حالا سنگینی خودت رو بنداز رو من ستایش ...
افشین که به اندازه کافی استراحت کرده خستگی در کرده بود محکم خودشو از سمت پایین به طرف بالا حرکت داده و کیرشو به ته کس ستایش می کوبوند .. ستایش برای اولین بار به نقطه ای از لذت و هوس رسیده بود که براش سابقه نداشت . شوهرش با میک زدن کسش تا حدودی این لذت رو به اون می داد ولی تا به این حدکار نرسیده بود . حس کرد که داره یه مایعی ازش خارج میشه .. یه مایعی که با فشار از گوشه های کسش ریخت بیرون . اول حس کرد که نکنه بازم داره ازش خون می ریزه ... در همین لحظه فریده هم رسیده بود به پشت در اتاق افشین .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
0 نظرات:
ارسال یک نظر