بالاخره لحظات زفاف و آمیزش توسکا و پویا رسیده بود .. پویا که چهار سال از توسکای 22 ساله بزرگتر بود هیجان خاصی داشت .. لباس عروسو از تنش در آورد .. ست لیمویی متمایل به طلایی توسکا رو پوست سفید بدنش می درخشید .. چشمان هوسباز پویا رو تن توسکا خیره شده بود . اما توسکا که رو تخت و طاقباز دراز کشیده بود به برادر شوهرش پار سا فکر می کرد به این که چطور می تونه کاری کنه که با اون باشه . از فکر این که خودشو بسپره به دست اون تمام تنش از لذت و هوس مور مور شده بود . پویا خودشو به همسرش نزدیک کرد ... البته اونم تیپ بدی نداشت . ولی حالا توسکا فقط به برادر شوهرش فکر می کرد و این که چه جوری می تونه خودشو به اون بچسبونه و اتصال بده ..
-عزیزم .. عزیزم . به چی فکر می کنی ... بگو .. بگو به چی فکر می کنی .. تو سکای قشنگم .. نترس .. نترس عشق من .. استرس داری ؟ نهههههه ..نههههههه
دستای پویا رفته بود رو تن توسکا ... تمام بدن پویا می لرزید . توسکا بر جستگی کیر شوهرشو داخل شورت دیده بود .... همش می خواست این تصور رو داشته باشه که این پارساست که داره با اون ور میره .. چشاشو خمار کرده بود ...
پویا : عشق من نترس . من کاری می کنم که دردت نگیره ...
توسکا بازم به این فکر می کرد که حالا در آغوش برادر شوهرش قرار داره و می خواد با فانتزی اون خودشو در اختیار شوهرش قرار بده .. این که پار سا نگرانه که اون دختره اگه بخواد دختریشو بگیره پویا متوجه میشه .. ولی حالا می خواد این سد رو بشکنه تا راحت خودشو در اختیار پارسا قرار بده .. اون دوست داشت زود تر از این مرحله عبور کنه ..
پویا : عزیزم من همیشه دوستت دارم . چه ساعتی دیگه که زن بشی چه حالا که اسم دختر روی توست .. عاشقتم .. آروم لباشو گذاشت رو صورت زنش .. توسکا سرشو برد به سمت عقب .. آخخخخخخخ نهههههه نههههههه .. عزیزم ... نزدیک بود از زبونش اسم پا رسا بپره بیرون که در آخرین لحظه متوجه شد که داره چه سوتی میده فوری جلو شو گرفت . پویا دستاشو به کمر توسکا رسوند و سوتینشو باز کرد .. لباشو گذاشت رو نوک تیز سینه همسرش ... توسکا به آرومی چشاشو باز و بسته می کرد ... نگاهشو به سقف اتاق دوخته بود . حالا اون داره چیکار می کنه . برادر شوهرش داره چیکار می کنه . از این که مهمونی و مجلس عروسی تموم شده بود خیلی خوشحال به نظر می رسید . حساسیت زیادی داشت از این که دخترای دیگه دور و بر پار سا باشن . حتی نمی تونست تحمل کنه که جاری اون تلکا هم دور و بر پار سا بپلکه . ولی شرایطش طوری بود که نمی تونست همون اول حس و حساسیت خودشو نشون بده ... تلکا .. تلکا .. اون جاری واسش شده بود یک رقیب . می تونست نگاههای اونو حس کنه . نباید بذارم تلکا اونو ازم بگیره ... یعنی من اشتباه می کنم ؟ امکان نداره . من خودم یک زن هستم . می تونم نگاه زوم شده یک زن روی یک مرد رو متوجه شم .. شاید از اون نگاههایی نبوده باشه که حتما بخواد خودشو در اون لحظه بندازه به آغوش پار سا ولی اگه یه اقدامی هم از طرف اون صورت می گرفت و پارسا ازش تقاضای سکس می کرد تلکا دست رد به سینه اش نمی زد . یعنی ممکنه پارسا همچین چیزی بخواد ؟ تا عشوه گری نبینه .؟ تازه اون زن داداششه . از کجا بخواد اون احساسی رو که من از تلکا متوجهش شدم , متوجهش شه ... توسکا غرق در اندیشه های خود بود که حس کرد پویا شورت و کسشو دو تایی با هم گذاشته توی دهنش ... . دستای توسکا رفته بود رو سر شوهرش و به آرومی موهاشو می کشید . حالا صورت پار سا رو تصور می کرد که لای پاش قرار داره .. وقتی که پویا شورت زنشو پایین کشید و این بار چونه شو به کس همسرش مالوند توسکا دیگه کاملا از خود بی خود شده بود و به زور جلوی جیغ زدنشو می گرفت
-آههههههههه پویا .. پویا تو چقدر حریصی !یعنی همه مردا مثل تو حریصن ؟!
پویا : چی میگی عزیزم تو به همه مردا چیکار داری ؟
توسکا بازم حس کرد که یه نیمچه سوتی داده . چرا من این جوری شدم . مدتها بود که آرزوی همچه شبی رو داشتم . حالا که بهش رسیدم حالا که می دونم دارم خانوم خونه پویا میشم هنوز هیچی نشده می خوام برم به دنبال دل خودم ؟ آخخخخخخخ نهههههههههه .... راست میگه پویا من چیکار به کارمردای دیگه دارم . حالا اونه توی بستر من ..
-هیچی عزیزم تو کارت رو بکن . من فقط می خواستم یه حرفی واسه گفتن داشه باشم . .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
-عزیزم .. عزیزم . به چی فکر می کنی ... بگو .. بگو به چی فکر می کنی .. تو سکای قشنگم .. نترس .. نترس عشق من .. استرس داری ؟ نهههههه ..نههههههه
دستای پویا رفته بود رو تن توسکا ... تمام بدن پویا می لرزید . توسکا بر جستگی کیر شوهرشو داخل شورت دیده بود .... همش می خواست این تصور رو داشته باشه که این پارساست که داره با اون ور میره .. چشاشو خمار کرده بود ...
پویا : عشق من نترس . من کاری می کنم که دردت نگیره ...
توسکا بازم به این فکر می کرد که حالا در آغوش برادر شوهرش قرار داره و می خواد با فانتزی اون خودشو در اختیار شوهرش قرار بده .. این که پار سا نگرانه که اون دختره اگه بخواد دختریشو بگیره پویا متوجه میشه .. ولی حالا می خواد این سد رو بشکنه تا راحت خودشو در اختیار پارسا قرار بده .. اون دوست داشت زود تر از این مرحله عبور کنه ..
پویا : عزیزم من همیشه دوستت دارم . چه ساعتی دیگه که زن بشی چه حالا که اسم دختر روی توست .. عاشقتم .. آروم لباشو گذاشت رو صورت زنش .. توسکا سرشو برد به سمت عقب .. آخخخخخخخ نهههههه نههههههه .. عزیزم ... نزدیک بود از زبونش اسم پا رسا بپره بیرون که در آخرین لحظه متوجه شد که داره چه سوتی میده فوری جلو شو گرفت . پویا دستاشو به کمر توسکا رسوند و سوتینشو باز کرد .. لباشو گذاشت رو نوک تیز سینه همسرش ... توسکا به آرومی چشاشو باز و بسته می کرد ... نگاهشو به سقف اتاق دوخته بود . حالا اون داره چیکار می کنه . برادر شوهرش داره چیکار می کنه . از این که مهمونی و مجلس عروسی تموم شده بود خیلی خوشحال به نظر می رسید . حساسیت زیادی داشت از این که دخترای دیگه دور و بر پار سا باشن . حتی نمی تونست تحمل کنه که جاری اون تلکا هم دور و بر پار سا بپلکه . ولی شرایطش طوری بود که نمی تونست همون اول حس و حساسیت خودشو نشون بده ... تلکا .. تلکا .. اون جاری واسش شده بود یک رقیب . می تونست نگاههای اونو حس کنه . نباید بذارم تلکا اونو ازم بگیره ... یعنی من اشتباه می کنم ؟ امکان نداره . من خودم یک زن هستم . می تونم نگاه زوم شده یک زن روی یک مرد رو متوجه شم .. شاید از اون نگاههایی نبوده باشه که حتما بخواد خودشو در اون لحظه بندازه به آغوش پار سا ولی اگه یه اقدامی هم از طرف اون صورت می گرفت و پارسا ازش تقاضای سکس می کرد تلکا دست رد به سینه اش نمی زد . یعنی ممکنه پارسا همچین چیزی بخواد ؟ تا عشوه گری نبینه .؟ تازه اون زن داداششه . از کجا بخواد اون احساسی رو که من از تلکا متوجهش شدم , متوجهش شه ... توسکا غرق در اندیشه های خود بود که حس کرد پویا شورت و کسشو دو تایی با هم گذاشته توی دهنش ... . دستای توسکا رفته بود رو سر شوهرش و به آرومی موهاشو می کشید . حالا صورت پار سا رو تصور می کرد که لای پاش قرار داره .. وقتی که پویا شورت زنشو پایین کشید و این بار چونه شو به کس همسرش مالوند توسکا دیگه کاملا از خود بی خود شده بود و به زور جلوی جیغ زدنشو می گرفت
-آههههههههه پویا .. پویا تو چقدر حریصی !یعنی همه مردا مثل تو حریصن ؟!
پویا : چی میگی عزیزم تو به همه مردا چیکار داری ؟
توسکا بازم حس کرد که یه نیمچه سوتی داده . چرا من این جوری شدم . مدتها بود که آرزوی همچه شبی رو داشتم . حالا که بهش رسیدم حالا که می دونم دارم خانوم خونه پویا میشم هنوز هیچی نشده می خوام برم به دنبال دل خودم ؟ آخخخخخخخ نهههههههههه .... راست میگه پویا من چیکار به کارمردای دیگه دارم . حالا اونه توی بستر من ..
-هیچی عزیزم تو کارت رو بکن . من فقط می خواستم یه حرفی واسه گفتن داشه باشم . .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
0 نظرات:
ارسال یک نظر