فریده : این قدر حواست به اون طرف نباشه عشقم . یواش یواش دارم شک می کنم به یه چیزایی .!
افشین : به چی شک می کنی فریده جون ؟
-به این که نکنه بنفشه دوست دخترت باشه و تو و اون همدیگه رو دوست دارین . یعنی این که اصلا بنفشه شوهر نداشته باشه ..
-از اون حرفای عجیب و غریبه . اگه بنفشه دوست دحتر من بود دیگه اونووارد این جا نمی کردم .
-اینم یه حرفی . راست میگی باید کمی منطقی باشم . نمی دونم چرا این روزا منطق من تحت تاثیر افکار الکی قرار گرفته ..
-باز خوبه که تو از همه اینا با خبری ..
فریده : به نظرت بر قراری این محافل تا چه حد می تونه لذت آفرین باشه . این آدما رو به هم نزدیک کنه .
افشین : راستش این که آدما همه شون یه هیجان مشترکی دارن . لذتی که اونا رو به هم پیوند میده . به خاطر این لذت مجبور به رعایت و حفظ تا بو هایی هستند که ازش به عنوان فرهنگ و احترام یاد میشه . فر هنگهایی به عنوان یک اصل پذیرفته شده .. مثلا یک مرد و یک زن غریبه یا حتی فامیل که زن و شوهر نباشند یا رابطه خاصی نداشته باشند وقتی که کنار هم قرار می گیرن دیگه نمیان از این با هم حرف بزنن که هر کدومشون با همسرشون یا زوجشون چیکار کرده .. یا از احساسات و تمایلات جنسی خودشون بگن .. اما این روز ها این کار رفته رفته داره جا میفته . خیلی ها این کارو انجام میدن .. این رفتار داره به عنوان یک اصل خودشو جا میندازه . مثلا من می تونم خیلی راحت از لذتها و سختی های زندگی زنا شویی ام بگم برای تو .. و این که از بودن با تو خیلی خوشم میاد .. و یا یک زن و مرد دیگه از التهاب و هیجانی که واسه رسیدن به هم و داشتن هم دارند . بدون این که رابطه ای رسمی و قرار دادی بین اونا باشه . وگرنه خود سکس و این که این جور با هم باشند و یه سری حرکات تکراری و کلیشه ای انجام بدن دیگه چیزی نداره ... حتی افشین جان این روزا اگه بری توی سایتها ی مختلف ببینی یه سری داستانهای کلیشه ای تکراری نوشته میشه که هیجان انگیز ترین اونا به نوعی تکرار می رسه .. اما این ما خود آدما هستیم که باید برای تنوع بخشیدن به زندگی خودمون تلاش کنیم .. الان از دیروز تا حالا کدوم حرکت جدیدی از این همه آدم دیدیم ؟ اصلا چه حرکت جدیدی وجود داره در این راه مشخص !..
افشین : فریده جان هر چی که تو میگی کاملا درست و منطقیه .. درسته که سکس چیز جدیدی واسه گفتن و نوشتن نداره .. ولی همین که با شخص جدیدی این رابطه رو بر قرار می کنی این یه نوع حس تازگی و طراوت در تو به وجود میاره .. شخصی که تصور بودن با اونو نمی داشتی .
و این از اون طرف هم صدق می کنه فریده خودشو انداخته بود رو افشین .. رو چمنهای نرم .... کیر افشین از پایین به سمت بالا و توی بدن فریده قرار داشت . فریده لباشو رو لبای افشین قرار داده بود و در همین حال با خودش فکر می کرد که من عاشق همین تکرار ها هستم .. درسته که اگه بخوام از قصه سکس خودم بگم همش تکرار و تکراره .. اما هیجان هر لحظه با اون بودن می تونه برام یه تنوع باشه .. یه لذت .. لذتی که زندگی منو از یکنواختی به در میاره ..
و بنفشه مدام از این سمت به اون سمت در حال غلتیدن بود .. و به اصطلاح دست به دست می گشت . پی در پی حرکات کیر جدید و تازه رو در بدنش احساس می کرد .. دیگه کار به جایی رسیده بود که عده ای مسابقه دو به راه انداخته زمانی که به هم می رسیدند میفتادن رو همدیگه . گلوریا با اون هیکلش سر به سر بقیه می ذاشت میفتاد رو سرشون .
فینگلی مدام از درختا می رفت بالا .. و به ناگهان از یه درختی میفتاد پایین و اون زن و مردی رو که زیرش در حال سکس بودند می ترسوند ..
در گوشه ای یکی در حال اسپنک یکی دیگه بود .. یه گوشه ای دیگه زنی مردی رو به درختی بسته شده بود میسترس اون .. دیگه سکس رو حسابی کلیشه ایش کرده بودند . و افشین همچنان به یاد بنفشه ای بود که حالا دیگه واسش چند تیکه شده بود نمی دونست چطور می تونه با هاش زندگی کنه . هر چند این راهی بود که خودش انتخاب کرده بود . و حالا که بنفشه قدم به این راه گذاشته بود نمی دونست که آیا می تونه اون لذت قبل رو از زندگی زناشوییش ببره یا نه ؟ . افشین .. اقشین خودت خواستی .. این لذت و تنوع با زنان دیگه بودنو خودت خواستی . اصلا تو زن نمی خواستی و اگه با بنفشه از دواج کردی به خاطر قدرت و مقامم و پولش بود . .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
افشین : به چی شک می کنی فریده جون ؟
-به این که نکنه بنفشه دوست دخترت باشه و تو و اون همدیگه رو دوست دارین . یعنی این که اصلا بنفشه شوهر نداشته باشه ..
-از اون حرفای عجیب و غریبه . اگه بنفشه دوست دحتر من بود دیگه اونووارد این جا نمی کردم .
-اینم یه حرفی . راست میگی باید کمی منطقی باشم . نمی دونم چرا این روزا منطق من تحت تاثیر افکار الکی قرار گرفته ..
-باز خوبه که تو از همه اینا با خبری ..
فریده : به نظرت بر قراری این محافل تا چه حد می تونه لذت آفرین باشه . این آدما رو به هم نزدیک کنه .
افشین : راستش این که آدما همه شون یه هیجان مشترکی دارن . لذتی که اونا رو به هم پیوند میده . به خاطر این لذت مجبور به رعایت و حفظ تا بو هایی هستند که ازش به عنوان فرهنگ و احترام یاد میشه . فر هنگهایی به عنوان یک اصل پذیرفته شده .. مثلا یک مرد و یک زن غریبه یا حتی فامیل که زن و شوهر نباشند یا رابطه خاصی نداشته باشند وقتی که کنار هم قرار می گیرن دیگه نمیان از این با هم حرف بزنن که هر کدومشون با همسرشون یا زوجشون چیکار کرده .. یا از احساسات و تمایلات جنسی خودشون بگن .. اما این روز ها این کار رفته رفته داره جا میفته . خیلی ها این کارو انجام میدن .. این رفتار داره به عنوان یک اصل خودشو جا میندازه . مثلا من می تونم خیلی راحت از لذتها و سختی های زندگی زنا شویی ام بگم برای تو .. و این که از بودن با تو خیلی خوشم میاد .. و یا یک زن و مرد دیگه از التهاب و هیجانی که واسه رسیدن به هم و داشتن هم دارند . بدون این که رابطه ای رسمی و قرار دادی بین اونا باشه . وگرنه خود سکس و این که این جور با هم باشند و یه سری حرکات تکراری و کلیشه ای انجام بدن دیگه چیزی نداره ... حتی افشین جان این روزا اگه بری توی سایتها ی مختلف ببینی یه سری داستانهای کلیشه ای تکراری نوشته میشه که هیجان انگیز ترین اونا به نوعی تکرار می رسه .. اما این ما خود آدما هستیم که باید برای تنوع بخشیدن به زندگی خودمون تلاش کنیم .. الان از دیروز تا حالا کدوم حرکت جدیدی از این همه آدم دیدیم ؟ اصلا چه حرکت جدیدی وجود داره در این راه مشخص !..
افشین : فریده جان هر چی که تو میگی کاملا درست و منطقیه .. درسته که سکس چیز جدیدی واسه گفتن و نوشتن نداره .. ولی همین که با شخص جدیدی این رابطه رو بر قرار می کنی این یه نوع حس تازگی و طراوت در تو به وجود میاره .. شخصی که تصور بودن با اونو نمی داشتی .
و این از اون طرف هم صدق می کنه فریده خودشو انداخته بود رو افشین .. رو چمنهای نرم .... کیر افشین از پایین به سمت بالا و توی بدن فریده قرار داشت . فریده لباشو رو لبای افشین قرار داده بود و در همین حال با خودش فکر می کرد که من عاشق همین تکرار ها هستم .. درسته که اگه بخوام از قصه سکس خودم بگم همش تکرار و تکراره .. اما هیجان هر لحظه با اون بودن می تونه برام یه تنوع باشه .. یه لذت .. لذتی که زندگی منو از یکنواختی به در میاره ..
و بنفشه مدام از این سمت به اون سمت در حال غلتیدن بود .. و به اصطلاح دست به دست می گشت . پی در پی حرکات کیر جدید و تازه رو در بدنش احساس می کرد .. دیگه کار به جایی رسیده بود که عده ای مسابقه دو به راه انداخته زمانی که به هم می رسیدند میفتادن رو همدیگه . گلوریا با اون هیکلش سر به سر بقیه می ذاشت میفتاد رو سرشون .
فینگلی مدام از درختا می رفت بالا .. و به ناگهان از یه درختی میفتاد پایین و اون زن و مردی رو که زیرش در حال سکس بودند می ترسوند ..
در گوشه ای یکی در حال اسپنک یکی دیگه بود .. یه گوشه ای دیگه زنی مردی رو به درختی بسته شده بود میسترس اون .. دیگه سکس رو حسابی کلیشه ایش کرده بودند . و افشین همچنان به یاد بنفشه ای بود که حالا دیگه واسش چند تیکه شده بود نمی دونست چطور می تونه با هاش زندگی کنه . هر چند این راهی بود که خودش انتخاب کرده بود . و حالا که بنفشه قدم به این راه گذاشته بود نمی دونست که آیا می تونه اون لذت قبل رو از زندگی زناشوییش ببره یا نه ؟ . افشین .. اقشین خودت خواستی .. این لذت و تنوع با زنان دیگه بودنو خودت خواستی . اصلا تو زن نمی خواستی و اگه با بنفشه از دواج کردی به خاطر قدرت و مقامم و پولش بود . .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
0 نظرات:
ارسال یک نظر