چشای بنفشه به مهناز افتاد که چه جوری داره کیر شوهرشو ساک می زنه . همین اونو خیلی ناراحت کرد . نمی دونست چرا .. با این که دست فرزین رفته بود لای پاش و کسشو چنگ می گرفت ولی اون حسادت خاصی درش به وجود اومده بود شاید انتظار نداشت که شوهرش در این آخرین لحظات هم به فکر حال کردن باشه ... افشین پا هاشو دراز کرده بود و مهناز هم طوری کیرشو ساک زد که تا قطره آخر آبشو خورد . -جووووووون خیلی حال دادی . تو اگه زنم بودی چی می شد . بیشتر زنا از این کارا واسه شوهراشون نمی کنن .
بنفشه : افشین خان من تا حالا چند بار واسه شوهرم از این کارا کردم .
-ببینم تو حواست به این جاست بنفشه خانوم ؟ بهتر نیست با دوست پسرت حال کنی ؟ فرزین : میگم شما دو تا با هم کار و حرف دارین چطوره خانوما مونو با هم عوض کنیم ..
افشین : بد فکری نیست . به شرطی که بنفشه خانوم رضایت داشته باشن . ..
بنفشه : اون جوری که مهناز جون بهت حال میده فکر نکنم دل داشته باشی از جات تکون بخوری .
افشین : قرار نیست که من از جام تکون بخورم . اگه شما افتخار میدین به ما بفر مایید با مهناز جون جاتونو عوض کنین .
بنفشه کنار شوهرش افشین نشست و سرشو گذاشت رو سینه اش .. و خیلی آروم توی گوشش زمزمه کرد . می بینم که خیلی حسودیت می شه . توقع نداری که من با مردای دیگه باشم .
افشین : کی میگه من همچین تو قعی ندارم . من اگه تو قع نمی داشتم که رضایت نمی دادم پات به همچین مجالسی باز شه .
-بس کن . فکر کردی من تو رو نمی شناسم ؟ تو تا به فکر خودت نمی بودی واسه من رضایت نمی دادی ؟
-اصلا تو می دونستی همچین جایی هست .
-نمی دونم به تو چی بگم افشین . حیف که خیلی دوستت دارم وگرنه ..
افشین : وگرنه چی وقتی که بر گشتی خونه میری دنبال خواسته های دلت و تفریح ؟
-نیست که تو نمیری ؟
-من یک مردم . ایرادی نداره . ..
افشین مخصوصا این حرفو بر زبون آورد که زنشو عصبی کنه . می دونست که اون ناراحت میشه از این که بین زنان و مردان فرق گذاشته شه . هر چند می دونست بنفشه اون قدر شکیبایی به خرج داده بود که با بیشتر نا بسامانی های اون ساخته بود و اگه دوست پسر گرفت و پاش به این محافل باز شد در ابتدا خواسته خود افشین بود .
بنفشه : نمی خوای منو ببوسی ؟ دلت نمی خواد؟
حالا اون بود که زیپ شوهرشو پایین کشید ...
-همه شو خورد ؟
افشین : دوست داشتی یه خورده هم واسه تو بذاره ؟ خب نوش جونش دیگه .
بنفشه دهنشو گذاشت روی کیر شوهرش و ساک زدنو شروع کرد . از این که کیر, اون جور که باید و شاید ایستادگی پیدا نمی کنه به شدت عصبی و دلگیر بود اون دوست داشت شق بودن کیر به حدی برسه که به وقت ساک زدن مهناز بود . می دونست با توجه به انزال شدن شوهرش این به زودی امکان نداره . افشین هم فوق العاده لذت می برد . با توجه به این که آبشو توی دهن مهناز خالی کرده سبک شده بود از ساک زدن زنش فقط لذتش نصیبش می شد و می تونست مقاومت داشته باشه در برابر این که آبش نیاد ..
-آخخخخخخخخ بنفشه .. بخورش بخورش جوووووون چه حالی میده .. چه لذتی می برم .
بنفشه دوست داشت که می تونست به چشای افشین نگاه کنه و خماری اونو از هوس ببینه .. . خلاصه خدا حافظی ها و رد و بدل کردن شماره تلفن ها ادامه داشت تا دیگه هر کی به خونه اش رسید ...
افشین : خیلی خسته ام ...
بنفشه : اون فعالیتی که تو داشتی معلوم بود که باید خسته باشی . یک جوون مجردش تا این حد فعالیت نداشت که تو از خودت شور و حال نشون می دادی . در ضمن شب جمعه این هفته عروسی دختر خاله مون دعوتیم .
-انوشه رو میگی ؟ همون تپله ؟ میگم کدوم دیوونه حاضر شد اونو بگیره ..
-حالا این قدر واسه ما فیلم نیا . تو که خودت خیلی زاغ سیاهشو چوب می زدی ..
-منظورت چیه ...
-خودت رو نزن به اون راه . می دونم که اگه دست خودت بود با اونم رابطه بر قرار می کردی ..
افشین با خودش گفت خبر نداری که تا اون جایی که می تونستم از کون کردمش .
-فعلا این چند روزه رو استراحت کنیم .. خیلی خسته ام بنفشه . فقط دلم می خواد تا ساعتها بخوابم و کسی کاری به کارم نداشته باشه .
افشین چشاشو بست .. انگار داشت کابوس می دید . بدنهای لخت .. کیر و کوس و سینه ... سر به سر هم گذاشتن ...
بنفشه دستشو گذاشت دور گردن شوهرش و در حالی که به این فکر می کرد برای شب جمعه در تالار عروسی دختر خاله اش چی بپوشه به خواب رفت ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
بنفشه : افشین خان من تا حالا چند بار واسه شوهرم از این کارا کردم .
-ببینم تو حواست به این جاست بنفشه خانوم ؟ بهتر نیست با دوست پسرت حال کنی ؟ فرزین : میگم شما دو تا با هم کار و حرف دارین چطوره خانوما مونو با هم عوض کنیم ..
افشین : بد فکری نیست . به شرطی که بنفشه خانوم رضایت داشته باشن . ..
بنفشه : اون جوری که مهناز جون بهت حال میده فکر نکنم دل داشته باشی از جات تکون بخوری .
افشین : قرار نیست که من از جام تکون بخورم . اگه شما افتخار میدین به ما بفر مایید با مهناز جون جاتونو عوض کنین .
بنفشه کنار شوهرش افشین نشست و سرشو گذاشت رو سینه اش .. و خیلی آروم توی گوشش زمزمه کرد . می بینم که خیلی حسودیت می شه . توقع نداری که من با مردای دیگه باشم .
افشین : کی میگه من همچین تو قعی ندارم . من اگه تو قع نمی داشتم که رضایت نمی دادم پات به همچین مجالسی باز شه .
-بس کن . فکر کردی من تو رو نمی شناسم ؟ تو تا به فکر خودت نمی بودی واسه من رضایت نمی دادی ؟
-اصلا تو می دونستی همچین جایی هست .
-نمی دونم به تو چی بگم افشین . حیف که خیلی دوستت دارم وگرنه ..
افشین : وگرنه چی وقتی که بر گشتی خونه میری دنبال خواسته های دلت و تفریح ؟
-نیست که تو نمیری ؟
-من یک مردم . ایرادی نداره . ..
افشین مخصوصا این حرفو بر زبون آورد که زنشو عصبی کنه . می دونست که اون ناراحت میشه از این که بین زنان و مردان فرق گذاشته شه . هر چند می دونست بنفشه اون قدر شکیبایی به خرج داده بود که با بیشتر نا بسامانی های اون ساخته بود و اگه دوست پسر گرفت و پاش به این محافل باز شد در ابتدا خواسته خود افشین بود .
بنفشه : نمی خوای منو ببوسی ؟ دلت نمی خواد؟
حالا اون بود که زیپ شوهرشو پایین کشید ...
-همه شو خورد ؟
افشین : دوست داشتی یه خورده هم واسه تو بذاره ؟ خب نوش جونش دیگه .
بنفشه دهنشو گذاشت روی کیر شوهرش و ساک زدنو شروع کرد . از این که کیر, اون جور که باید و شاید ایستادگی پیدا نمی کنه به شدت عصبی و دلگیر بود اون دوست داشت شق بودن کیر به حدی برسه که به وقت ساک زدن مهناز بود . می دونست با توجه به انزال شدن شوهرش این به زودی امکان نداره . افشین هم فوق العاده لذت می برد . با توجه به این که آبشو توی دهن مهناز خالی کرده سبک شده بود از ساک زدن زنش فقط لذتش نصیبش می شد و می تونست مقاومت داشته باشه در برابر این که آبش نیاد ..
-آخخخخخخخخ بنفشه .. بخورش بخورش جوووووون چه حالی میده .. چه لذتی می برم .
بنفشه دوست داشت که می تونست به چشای افشین نگاه کنه و خماری اونو از هوس ببینه .. . خلاصه خدا حافظی ها و رد و بدل کردن شماره تلفن ها ادامه داشت تا دیگه هر کی به خونه اش رسید ...
افشین : خیلی خسته ام ...
بنفشه : اون فعالیتی که تو داشتی معلوم بود که باید خسته باشی . یک جوون مجردش تا این حد فعالیت نداشت که تو از خودت شور و حال نشون می دادی . در ضمن شب جمعه این هفته عروسی دختر خاله مون دعوتیم .
-انوشه رو میگی ؟ همون تپله ؟ میگم کدوم دیوونه حاضر شد اونو بگیره ..
-حالا این قدر واسه ما فیلم نیا . تو که خودت خیلی زاغ سیاهشو چوب می زدی ..
-منظورت چیه ...
-خودت رو نزن به اون راه . می دونم که اگه دست خودت بود با اونم رابطه بر قرار می کردی ..
افشین با خودش گفت خبر نداری که تا اون جایی که می تونستم از کون کردمش .
-فعلا این چند روزه رو استراحت کنیم .. خیلی خسته ام بنفشه . فقط دلم می خواد تا ساعتها بخوابم و کسی کاری به کارم نداشته باشه .
افشین چشاشو بست .. انگار داشت کابوس می دید . بدنهای لخت .. کیر و کوس و سینه ... سر به سر هم گذاشتن ...
بنفشه دستشو گذاشت دور گردن شوهرش و در حالی که به این فکر می کرد برای شب جمعه در تالار عروسی دختر خاله اش چی بپوشه به خواب رفت ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
0 نظرات:
ارسال یک نظر