دلخوشی ام به این بود که اون به سکس اهمیت زیادی نمیده و اکثرا خسته هست .. با این که حس می کردم ممکنه بیدار شده و حرکاتش هم نشون می داده که همین طور بوده طوری پا ورچین پا ور چین می رفتم که می خواستم نشون بدم که مراقبم که اون از خواب بیدار نشه و من به استراحت اون اهمیت میدم .. چون اگه می خواستم برم و پیشش بخوابم و اونم با هام ور می رفت ممکن بود خیلی چیزا لو بره .. .. همون جور از ترس با لباس دراز کشیدم . اگه می خواستم لباسمو در بیارم و اونم بیدار می شد واوخ .. فکرش منو می لرزوند ...
-آتنا ! اومدی ؟ ..
اوخ اوخ .. راستی راستی بیدار شده بود ..
-آیییییییی عزیزم .. آره اومدم . دلم واست یه ذره شده بود . دوست داشتم خیلی زود تر از اینا بیام خیلی خسته شده بودم . مگه دلشو داشتن پا شن ؟
-خوش گذشت ؟
-نمی دونم عشقم . خیلی خسته ام . اوایلش خوب بود .. ولی من که دیگه شوهر دارم و دوری ازش خیلی عصبی ام می کنه دیگه این مهمونی ها هر قدر طولانی شه منم عصبی میشم . دلم می خواد بپرم برم توی بغل شوهر جونم ..
-راستش چند بار بیدار شدم و هوس تو رو کردم . همش به خودم می گفتم کاش تو الان این جا بودی . اصلا درست نخوابیدم ..
وای هر وقت که پژمان از این حرفا می زد معناش این بود که می خواد با آتناش ور بره . به همه جاش دست بزنه . انگشتاشو فرو کنه توی کس ..و خلاصه لباشو بذاره لاپای من .. کسمو میکش بزنه .. حرفای عاشقونه بزنه برام . منم لذت می بردم . خوشم میومد ولی نه حالا که خیلی خسته بودم و اشتهایی نداشتم و از طرفی از سر شب تا حالا فقط خواجه حافظ شیرازی با من طرف نشده بود خودمو زدم به کوچه علی چپ -حالا عزیزم خیلی خوابم میاد ... بیا فدات شم .. عشقم شوهر گلم ! بیا بغل بزنیم همو بخوابیم ..
-لباساتو در نمیاری ؟ اگه جون نداری من برات این کارو می کنم . تو که عادت نداشتی با لباس اونم لباس رسمی بخوابی . نمی دونم چرا حالا داری با لباس می خوابی ..
ای بابا حالا که رسیدیم آخر خط واسه ما بن بست در اومد این چرا این جوری می کنه . من نمی خوام کم بیارم . من دوستش دارم نمی خوام اونو از دست بدم . سیاوش هم می دونم نگرانه و حتما دلش شور می زنه . این جبار لعنتی هم منتظره که من فردا برم باهاش حال کنم . این پولدار جنوبی طوری هوای منو داره و ازم انتظار داره نمی تونه خودشو کنترل کنه که حتی اگه اون لجظاتی که هوس منو کنه چاره داشته باشه میاد و منو از کنار شوهرم بر می داره . باید هر طوری شده بر نامه هامو تنظیم می کردم که بتونم به همه این مرد ها رسیدگی کنم .. نههههههه نههههههه من می خواستم مال سیاوش باشم .. چرا من نباید بتونم فقط مال اونی باشم که دوستش دارم . من نمی خوام بدن خودمو در اختیار مرد یا مردان دیگه ای غیر اون قرار بدم . من نمی خوام از مرد دیگه ای لذت ببرم . آخخخخخخخخ نههههههههه شوهرم خودشو به من چسبونده بود . حس خوبی نداشتم . کیرش یه بر جستگی و گر مای خاصی داشت ...
-آهههههههه نههههههههه پژمان تو می دونی که من چقدر کیف می کنم از این حرکاتت .. اگه بدونی همین الان چقدر خیس خیسه . دوستت دارم . می دونم خیلی خوابت میاد .. ولی اون ول کن نبود . می دونستم که اونم مثل جبار یکدندگی خاصی داره . با این که بار ها شده که بهم بگه اگه خسته ای باشه بعد و از این حرفا ولی نشون می داد که خیلی دلش می خواد که با من باشه .و منم نا امیدش نکنم . با هاش همراهی کنم . واااااااییییییی دیگه فقط یه شورت ازم مونده بود و اونم دیگه نفس نفس می زد . نمی دونستم چیکار کنم . اومد و وارو رو من قرار گرفت . طوری که کس منو لیس بزنه و کیرشو فرو کنه توی دهن من .. قلبم به شدت می تپید . نه از هوس که از ترس .. اگه آب کیر جبار اون داخل مونده باشه چی میشه . اون مثل اسب توی تن آدم آب می ریخت و عین خیالش نبود .. چیکار باید می کردم . آخ آخ ...
-عزیزم .. من لاپام بد بو شده .. الان از دیشب تا حالا یه جا نشسته بودم . خودم حس می کنم یه بوی بدی میده .. برم بشورمش ..
-نهههههههه همون جوری قبول ندارم . عزیزم . من هوس تو رو دارم . تو رو همین جوری که هستی می خوامت . از پیشم نرو . می خوام داغی هوسم به همین صورت بمونه ...
اگه از سوراخ دیگه ای آب خارج شه .. اگه اون متوجه چسبندگی دیگه ای روی بدنم شده باشه . کاش خودم می رفتم دستشویی .. خلاصه اومد و شروع کرد به لیس زدن کسم ... معلوم نبود دیگه هوسی هم واسم مونده بود که تقدیم شوهرم کنم یا نه ولی همچین کیرشو ساک می زدم که دیگه یادش بره چی رو داره بومی کشه و لیس می زنه .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
-آتنا ! اومدی ؟ ..
اوخ اوخ .. راستی راستی بیدار شده بود ..
-آیییییییی عزیزم .. آره اومدم . دلم واست یه ذره شده بود . دوست داشتم خیلی زود تر از اینا بیام خیلی خسته شده بودم . مگه دلشو داشتن پا شن ؟
-خوش گذشت ؟
-نمی دونم عشقم . خیلی خسته ام . اوایلش خوب بود .. ولی من که دیگه شوهر دارم و دوری ازش خیلی عصبی ام می کنه دیگه این مهمونی ها هر قدر طولانی شه منم عصبی میشم . دلم می خواد بپرم برم توی بغل شوهر جونم ..
-راستش چند بار بیدار شدم و هوس تو رو کردم . همش به خودم می گفتم کاش تو الان این جا بودی . اصلا درست نخوابیدم ..
وای هر وقت که پژمان از این حرفا می زد معناش این بود که می خواد با آتناش ور بره . به همه جاش دست بزنه . انگشتاشو فرو کنه توی کس ..و خلاصه لباشو بذاره لاپای من .. کسمو میکش بزنه .. حرفای عاشقونه بزنه برام . منم لذت می بردم . خوشم میومد ولی نه حالا که خیلی خسته بودم و اشتهایی نداشتم و از طرفی از سر شب تا حالا فقط خواجه حافظ شیرازی با من طرف نشده بود خودمو زدم به کوچه علی چپ -حالا عزیزم خیلی خوابم میاد ... بیا فدات شم .. عشقم شوهر گلم ! بیا بغل بزنیم همو بخوابیم ..
-لباساتو در نمیاری ؟ اگه جون نداری من برات این کارو می کنم . تو که عادت نداشتی با لباس اونم لباس رسمی بخوابی . نمی دونم چرا حالا داری با لباس می خوابی ..
ای بابا حالا که رسیدیم آخر خط واسه ما بن بست در اومد این چرا این جوری می کنه . من نمی خوام کم بیارم . من دوستش دارم نمی خوام اونو از دست بدم . سیاوش هم می دونم نگرانه و حتما دلش شور می زنه . این جبار لعنتی هم منتظره که من فردا برم باهاش حال کنم . این پولدار جنوبی طوری هوای منو داره و ازم انتظار داره نمی تونه خودشو کنترل کنه که حتی اگه اون لجظاتی که هوس منو کنه چاره داشته باشه میاد و منو از کنار شوهرم بر می داره . باید هر طوری شده بر نامه هامو تنظیم می کردم که بتونم به همه این مرد ها رسیدگی کنم .. نههههههه نههههههه من می خواستم مال سیاوش باشم .. چرا من نباید بتونم فقط مال اونی باشم که دوستش دارم . من نمی خوام بدن خودمو در اختیار مرد یا مردان دیگه ای غیر اون قرار بدم . من نمی خوام از مرد دیگه ای لذت ببرم . آخخخخخخخخ نههههههههه شوهرم خودشو به من چسبونده بود . حس خوبی نداشتم . کیرش یه بر جستگی و گر مای خاصی داشت ...
-آهههههههه نههههههههه پژمان تو می دونی که من چقدر کیف می کنم از این حرکاتت .. اگه بدونی همین الان چقدر خیس خیسه . دوستت دارم . می دونم خیلی خوابت میاد .. ولی اون ول کن نبود . می دونستم که اونم مثل جبار یکدندگی خاصی داره . با این که بار ها شده که بهم بگه اگه خسته ای باشه بعد و از این حرفا ولی نشون می داد که خیلی دلش می خواد که با من باشه .و منم نا امیدش نکنم . با هاش همراهی کنم . واااااااییییییی دیگه فقط یه شورت ازم مونده بود و اونم دیگه نفس نفس می زد . نمی دونستم چیکار کنم . اومد و وارو رو من قرار گرفت . طوری که کس منو لیس بزنه و کیرشو فرو کنه توی دهن من .. قلبم به شدت می تپید . نه از هوس که از ترس .. اگه آب کیر جبار اون داخل مونده باشه چی میشه . اون مثل اسب توی تن آدم آب می ریخت و عین خیالش نبود .. چیکار باید می کردم . آخ آخ ...
-عزیزم .. من لاپام بد بو شده .. الان از دیشب تا حالا یه جا نشسته بودم . خودم حس می کنم یه بوی بدی میده .. برم بشورمش ..
-نهههههههه همون جوری قبول ندارم . عزیزم . من هوس تو رو دارم . تو رو همین جوری که هستی می خوامت . از پیشم نرو . می خوام داغی هوسم به همین صورت بمونه ...
اگه از سوراخ دیگه ای آب خارج شه .. اگه اون متوجه چسبندگی دیگه ای روی بدنم شده باشه . کاش خودم می رفتم دستشویی .. خلاصه اومد و شروع کرد به لیس زدن کسم ... معلوم نبود دیگه هوسی هم واسم مونده بود که تقدیم شوهرم کنم یا نه ولی همچین کیرشو ساک می زدم که دیگه یادش بره چی رو داره بومی کشه و لیس می زنه .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
0 نظرات:
ارسال یک نظر