پیمان حساسیت خاصی نسبت به پرویز پیدا کرده بود . به این که اون کسیه که عشقشو ازش ربوده . و اگه موافقت خودشو با این خواسته عشقش اعلام می کرد یعنی علنا باید می پذیرفت که پرویز جلو دید گان اون هم زنشو بکنه و هم عشقشو که زن خود پرویزه . پرویز این موضوع رو نمی دونست ولی پیمان که با این سیستم ضربدری سر خوش نبود باید پیه اینا رو به تنش می مالید . پرستو تردید رو در چهره پیمان خوند ..
-همین بود اون عشقی که به من داشتی ؟
-آخه پونه چی ؟ من چه جوری می تونم پونه رو ببینم که با یکی دیگه هست .. آخه من چیکار کنم . نمی دونم .. نمی دونم .
-فکرنمی کنی یه کمی خود خواه باشی عشق من ؟ تو می خوای با یک زن دیگه باشی .. چطور انتطار داری شوهره ناراحت نشه اون وقت خودت دوست داری با زن یکی دیگه باشی ؟
-آخه تو عشق منی ..
-جون من ؟ اگه زنت قبل از از دواج با تو عاشق یکی دیگه بوده باشه و بنا به دلایلی به هم زده باشه و الان اونو گیر بیاره و با هاش سکس کنه احساس بدی بهت دست نمیده ؟ موافقی که این کار رو بکنه ؟ یک سوزن به خود یک جوالدوز به دیگران ..
-منو کشوندی این جا که این جوری ازم پذیرایی کنی ؟ اینه اون عشقی که نسبت به من داری پرستو ؟ همش داری از خودت میگی از این که شوهرت فلان چیز رو گفته بهمان چیز رو گفته .. یکی بهم گفتی که چرا بین ما جدایی افتاد ؟ چرا نمی خوای قبول کنی هنوزم عاشقتم . ..
پیمان سرشو انداخت پایین و تردید داشت که چیکار کنه ..
-یعنی تو فقط به خاطر همین منو احضارم کردی ..
-چند بار بهت بگم چرا تو به نیمه پر لیوان نگاه نمی کنی ؟ اصلا من می تونستم به پرویز بگم که بی خیال سکس ضربدری هستم . مگه تا حالا موافقت کرده بودم . اون از زنت خوشش اومد . اینو هم بدون اون آدم با مرامیه . تا اجازه شوهره رو نداشته باشه به هیچ وجه با اون زن طرف نمیشه .
-چند بار از این کارا کرده که این روحیه اش اومده دستت .
-حتی بگو یک بار .
-چه شوهر با وجدانی !
-حسودیت میشه پیمان ؟
-لباقتت همین احمق ها هستند . بیا یه بار دیگه هم منو بزن .
-پیمان دیروز آرنجم تصادفی به پهلوت خورد ...
پرستو خودشو به پیمان رسوند و خودشو انداخت تو بغلش . اون هنوز دیوونه وار عاشق پیمان بود و از بازی سرنوشت افسرده ...
-بد جنس نشو . حالا که به دست آوردمت نمی خوام این قدر راحت از دست بدمت .
-من که شوهرت نمیشم .
-دیگه هیچ وقت از نزدیک تو رد نمیشم ...
لبهای دو عاشق روی هم قرار گرفت .. مرد حس کرد که داغ شده . حواسش رفت به سیزده سال پیش . اون روز هم همین هیجانو داشت . پرستو کمی تپل تر شده بود .
پرستو : تو هم همون حس منو داری ؟
پیمان : آره عشقم . همون حسو دارم . با این تفاوت که این بار به عمق بیشتری میشه نفوذ کرد .
-دوستت دارم پیمان . دوستت دارم . دیگه ترکم نکن ... عاشقتم . باور کن این جدایی نا خواسته بود . من ناتوان بودم . دستم به جایی بند نبود . به کی می گفتم که دوستت دارم .. چه جوری ! اونم ما دو تا محصل بودیم . با هزاران کیلومتر دور از هم و در شرایطی که هنوز موبایل هم جا نیفتاده بود . و تازه خونواده ها هم این جور امکانات در اختیار ما نمی ذاشتن .
-باشه باشه ... بازم داری گولم می زنی دختر ..
-آخخخخخخخ من کی گولت زدم . اون روز این تو بودی که گولم زدی . معمولا دخترا قبل از از دواج به خاطر سکس , دوست پسرشونو گول نمی زنن . اونا گول می خورن ..
-خوشت نیومده بود ..
-خیلی لذت بردم ....
-چه حسی داری پرستو ...
-راستش این حسو که فکر نمی کنم که شوهر داشته باشم .
پیمان و پرستو کاملا لخت و در کنار هم بودند .. فقط به بدن هم نگاه کرده و از خاطراتشون می گفتند . از روزای خوش گذشته ای که دیگه بر نمی گشت . پرستو طوری پیمانمو افسونش کرده بود که اون دیگه حواسش نبود به این که زن ازش چی می خواسته ... پرستو در حالی که دستشو گذاشته بود رو کیر مرد بهش گفت پس راضی هستی .. که پونه رو هم بیاریم توی خط ... پیمان حس کرد که اگه در اون لحظه پرستو ازش دنیا رو هم بخواد مجبوره بگه آره . اون دل دل کندن از این بستر رو نداشت . ولی می دونست که خیلی سخته یا غیر قابل امکان که بتونه زنشو راضی کنه . تازه اون ته دلش نمی خواست که زنش راضی شه .
-باشه .. باشه ....
پرستو : قدم اولو بر دار من کمکت می کنم ..
کیر پیمانو گذاشت توی دهنش .. پیمان یادش میومد که سیزده سال پیش پرستو چندشش می شد که کیر اونو ساک بزنه . ولی حالا با اشتیاق خاصی این کار رو انجام می داد . لذت ناشی از ساک زدن طوری سرخوشش کرده بود که دیگه به همسرش فکر نمی کرد ... پرستو هم سعی داشت در این لحظات فراموش کنه اون چیزی رو که شوهرش ازش می خواست . مسئله برای اون حل شده بود . اون که حالا عشقشو یافته بود دیگه براش مهم نبود که شوهرش با زن اون مرد باشه . تازه خوشحالم بود از این که شوهرش , پونه زن پیمانو بکنه . چون به دوستش حسادت می کرد .. ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
0 نظرات:
ارسال یک نظر