ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مادر فداکار 1

وقتی شوهرش مرد 23 سال بیشتر نداشت . یه دختر 5ساله داشت به نام الناز و یه پسر 4ساله به اسم امیر . شوهرش کارمند بانک بود و وقتی هم که زنشو تنها گذاشت بانک تمام بدهیهای اونو بخشید و حقوقشم به زن و بچه ها پرداخت می شد . یه خونه بزرگ ویلایی هم نزدیک سید خندون به سمت شرق تهران داشت . هر چند بیشتر پول خونه رو خودش پرداخت کرده بود ولی وام بانکی هم خیلی به دردش خورده بود . اونا با عشق از دواج کرده بودند . مرد دو سال از زن بزرگتر بود . وضع مالی پدر شوهره خوب بود وواسه پسرش معافی گرفت و اون روزایی که باید می رفت سربازی بساط عروسیشو جورکرد . بگذریم یه روز که از ماشین پیاده شد بره اون ور خط یه ماشین دیگه اومد و اونو زد و کشت و در رفت . زن واسه بچه هاش هم پدر بود هم مادر . واسه تر بیتشون هر کاری می کرد . می خواست که از همه نظر در رفاه باشن .  به فکر از دواج مجدد نبود . به تمام خواستگاراش جواب رد می داد . چند ماه اول و شاید هم چند سال اول سر گرم بودن به کارای بچه ها سبب شده بود که کمتر به خودش توجه کنه . به خود و نیاز هایی که یک زن داره .  وقتی بیشتر متوجه این نیاز شد که یه بار مشکل زنانگی پیدا کرد و رفت پیش یه دکتر مرد وقتی بهش گفت بخواب رو تخت تا دستکش بذارم معاینه ات کنم از این که  دکتره دستشو به کوس بزنه احساس شرم می کرد ولی وقتی این کارو انجام داد حس شرم به نوعی لذت تبدیل شد واون روز بود که فهمید چقدر نیاز داره . دوست نداشت به مرده شوهرش هم خیانت کنه و مادر بدی برای بچه هاش باشه . ولی نیاز های خفته او بیدار شده بودند . از اون پس اگه مشکلی هم نداشت گاهی میومد تا کوسش یه دستی بخوره . به همینش هم قانع بود ولی دوست نداشت طرف مردی بره حتی اگه کسی هم متوجه نمی شد بازم وجدانش اجازه نمی داد . روز ها و ماهها می گذشتند . همه فامیل از صبر و تحمل و فدا کاری او می گفتنند . همین سبب شد که بیشتر از گذشته در فکر ازدواج نباشه . به  تماشای فیلمهای و خوندن داستانهای سکسی پناه آورد . جز این که بیشتر آتیشش بزنه فایده ای نداشت . تماشای فیلم و این که گاهی می دید چند تا کیر با هم در آن واحد میره تو کوس و کون یه زن , اونو بیش از حد حشری می کرد . طوری که کسی از دور و بری هاش نفهمه چند تا کیر مصنوعی واسه خودش ردیف کرد و سرشو با اون گرم می کرد . تا بچه ها زیاد بزرگ نشده بودند زیاد سختی نمی کشید ولی بعدا زیاد فرصت پیدا نمی کرد فقط شبا قبل از خواب تا حدودی با خودش ور می رفت . خلاصه سالها گذشت و بچه های المیرا خانوم بزرگ شدند . هر دو تاشون دبیرستان درس می خوندند یه روز که حوصله اش سر رفته بود و رفته بود خونه خواهرش الهام که دو سالی بزرگتر از المیرا بود دید که نشسته و داره فیلم سکسی نگاه می کنه -الهام اینا چیه تو می بینی -بچه ها نیستن دارم می بینم دیگه -نمیگم الان چرا می بینی .واسه چی آخه ؟//؟-عزیزم خواهر من الان دوره زمونه ای شده که آدم چه مرد وچه زن باید اینا رو ببینه تا کیرش به هیجان بیاد تا کوسش ورم کنه و کیر اونو بخواد . اگه جامعه ما قبول می کرد که زن بره دنبال یه مرد دیگه و خودشو یه جوری سر گرم کنه مثل مردا که پنهونی خیلی کارا می کنن خیلی از مشکلات حل می شد و آمار طلاق میومد پایین -پس من چی که الان درست ده ساله که رنگ کیرو ندیدم ؟/؟-تو خودت هالویی خواهر جان . کوس خلی . فقط دلت به آفرین گفتن بقیه خوشه . یه خواهر درد خواهرو می فهمه .. صحنه فیلم رسیده بود به یه لز دو نفره بین دو دختر جوون که داشتن همو لخت می کردند -الهام جون بدشون نمیاد ؟/؟-اتفاقا خیلی هم لذت داره . آدم هم خودشو میذاره جای مرد  هم جای زن یه حالی می کنه . من که خیلی دوست دارم و خوشم میاد . فیلم به صحنه هایی رسیده بود که دو تا دختر کاملا لخت شده کوس و سینه هاشونو به هم می مالیدند و لبشونو روی لب همدیگه قرار داده بودند . چشای المیرا یه خماری خاصی پیدا کرده بود . الهام که متوجه این موضوع شده بود کف دستشو گذاشت یه طرف صورت خواهرش و موهاشو کنار داد و صورت خودشو به صورت المیرا نزدیک کرد -چیکار می کنی دیوونه شدی ؟/؟تا المیرا بخواد متوجه حرکت بعدی الهام بشه دست الهام از لای شلوار خواهرش به کوس رسیده بود -نههههه نکن زشته -خیلی خیس کردی . دهسال چطور تونستی بدون کیر باشی . من اگه جات بودم هفته ای حداقل دو مدل جدیدشو می خوردم . دو روزه دنیا رو باید کیف کنی . بچه ها خودشون بزرگ میشن . زیپ شلوار المیرا رو پایین کشید و دقایقی بعد دو تایی شون کاملا برهنه تو بغل هم بودند . خواهر کوچیکتره اول خیلی سختش بود ولی یواش یواش گستاخ تر شده و به شرایط عادت کرد -باز کن المیرا لا پاتو باز کن . ناز نکن -می خوای چیکار کنی ؟/؟-همون کاری که تا ده سال پیش شوهرت واست می کرد . ناسلامتی من خواهرتم . خواهر اگه درد خواهرشو درک نکنه و به دادش نرسه پس کی میخواد برسه . الهامم دهنشو گذاشت رو کوس المیرا و شروع کرد به لیسیدن و میک زدن دور و بر و روی کوس و زبونشم فرو می کرد تو کوس المیرا . .ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

11 نظرات:

jemco گفت...

بازم یه شاهکار دیگه از ایرانی عزیز
همیشه پاینده باشی...

ایرانی گفت...

جمکوی نازنین .متشکرم از این که باز هم به یاد ما بودی .برقرار باشی ..ایرانی

ناشناس گفت...

به نظر میرسه این داستانت از اون داستانهای آتیشی هست که من دوست دارم و میدونم تو تخصصی مینویس!!!(نادر)

ارباب جوون گفت...

ایرانی جوون شرمنده کم کامنت میزارم هم سرم خیلی شلوغ هم وضعیت وی پی ان ریخته بهم به همین خاطر کم میام امیرسکسی.
من زیاد یادم نمیاد ایرانیا داستان از نظر سوم شخص نوشته باشن و اغلب داستان هااز زبون شخصی بوده که در داستان حضور داشته(همون اول شخص خودمون).من اغلب داستانای سوم شخصی هم که خوندم به زبان انگلیسی بوده.
ایرانی کسی هس که تو زمانی که شهوانی داستانای کس و شعر و کپی مینویسن داره داستانای حرفه ای میزاره

ایرانی گفت...

نادرجان بازم ممنونم از پیام محیت آمیزت .برای سکس در هر مرحله و فاز و با هر شخصیتی یه مقدمه ای لازمه که دراین داستان هم به کاربردم .وارباب جوون عزیزم وضعیت ومشکلات تورودرک می کنم .نسبت به من خیلی لطف داشتی وداری .تاحالا چند تا داستان سوم شخصی هم از جمله گناه درمانی و..همین داستان منتشرکرده ام .ازنظرادبی و شخصیت پردازی سوم شخص ها اهمیت بیشتری داشته نوشتنشون مشکل تره ولی خب چون خوانندگان ما اول شخصی روراحت تر قبول می کنن ونوشتنشم راحت تره منم ازراوی من زیاد استفاده می کنم .درهرحال ارباب جوون از نکته سنجیهات ممنونم .شادباشی ..ایرانی

مرتضی گفت...

ایرانی عزیز واقعا که بازم یه شاهکار دیگه رو شروع کردی...
منتظره ادامش هستم.

شاد و سربلند باشی داداش

ایرانی گفت...

تشکر مرتضی جان !افتخار می کنم که در خدمت تو دوست و برادر خوب و سایر خوانندگان عزیز باشم ...ایرانی

matin گفت...

مرسی ایرانی عزیز منتظر ادامه شاهکارات هستم داداش

ایرانی گفت...

محبت داری متین جان .این داستان یکشنبه ها منتشرمیشه ...ایرانی

hero گفت...

goooood

ایرانی گفت...

سلام به هروی خوب و دوست داشتنی ! مثل این که خوندن داستان دیگه ای رو شروع کردی . منتظر پیامهای پرشورت هستم . جمعه ات خوش ...ایرانی

 

ابزار وبمستر