ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مادرفداکار 2

-چیکار می کنی الهام زشته . من این روزا به خودم نمی رسم . حال و حوصله اشو ندارم . کوسم موداره -اتفاقا من مودارشو بیشتر دوست دارم . بهم حال میده . تو اگه دوست داری برقش بندازی ایرادی نداره . اگه می بینی مال من برق انداخته واسه اینه که شوهرم از این مدل بیشتر خوشش میاد . الهام المیرا رو مثل یه معشوقه تو بغلش گرفت و سر تا پاشو می لیسید . المیرا جیغ می زد و نمی دونست چه جوری آتیش هوس خودشو بخوابونه . الهام هم مجهز به کیر مصنوعی و چند تا از این میوه های کیر نما بود -خواهر کوچولوی خوشگلم کدومشو بیشتر دوست داری که فرو کنم تو کوست . المیرا با صدای نازک و آروم و با لوندی خاصی گفت هر کدومش که کلفت تره . آخ که اگه کیر بود از همه شون بهتر بود ولی من نمی خوام به روح شوهرم خیانت کنم -عزیزم جون دل من . من الان به زنده اش خیانت می کنم تا اگه یه وقتی دست سر نوشت اونو زود تر از من برد اون دنیا بعد از مرگش هم بتونم راحت خوش بگذرونم . حالا هم دیر نشده . الان به زنده ها هم وفا دار نمی مونن . خواهر جان تو خیلی کوس خلی .. اون روز با بادمجون حال المیرا رو جا آورد ولی زن بیوه اون جورا هم که دوست داشت ارضا نمی شد . المیرا رفت دنبال کارای خونه وبه فکر آغوش گرم پسر و دختر دبیرستانی خودش . فکرش بد جوری مشغول بود . هوس داشت نمی دونست چطور خودشو ارضا کنه . به خودش نهیب می زد المیرا تو باید خودتو فراموش کنی . سر نوشت تو این بوده . الان باید به فکر جمع آوری جهیز برای دخترت باشی . برای آینده پسرت یه فکری بکنی . فردا پس فردا زن می خواد نمی تونه که همش بره دنبال دخترای مردم . ماشاءالله ماشاءالله با این که 14 ,15سالشه ولی هیکل مردا رو داره و خیلی خوش تیپه و این روزا مدام داره با موبایلش حرف می زنه و معلوم نیست این دخترایی که باهاش دوستن چه جور آدمایی هستن . یکی از شبها المیرا وقتی که بعد از امیر وارد حموم شد که دوش بگیره یه گوشه حموم چند تا قطره آب منی پسرشو دید که به کاشی های حموم چسبیده . ظاهرا یادش رفته بود و متوجه نشده بود که چند تا قطره هم پریده یه گوشه ای .. تازه فهمید که پسرش واسه خودش مردی شده و یه نیاز هایی داره . دلش نمی خواست امیر اون با خود ار ضایی به خودش آسیب برسونه . اون مضرات استمناوجلق زدنو می دونست . هر چند خودشم این کارو می کرد ولی خود ارضایی در مرد ها سریع به انتها می رسید و ضررش خیلی بیشتر بود . واسه همین تصمیم گرفت که با امیر خیلی منطقی صحبت کنه . پسرش خیلی سرخ شد و گفت مامان این حرفا چیه و بعدشم مادرشو بوسید و بهش قول داد که مراقب رفتارش باشه . ولی با این حال زن می دونست که اون از این کارش دست نمی کشه . یه بار نیمه شب متوجه شد که برق اتاق پسرش روشنه . الناز هم تو اتاق خودش خواب بود . از سوراخ در نگاه می کرد . امیر درست در تیر رس نگاهش بود . شلوارشو پایین کشیده بود و داشت به یه عکس نگاه می کرد و با کیرش ور می رفت . کیر کلفت پسرشو در این سنین برای اولین بار بود که می دید . یه لحظه بدنش لرزید . بر خودش لعنت فرستاد که احساس کج و خیال بدی راجع به پسرش نداشته باشه . با این حال دستش بی اختیار رفت داخل شلوارش . کوسش خیلی داغ کرده بود . خیس شده بود ولی فکر این که یه روزی بخواد با امیر سکس داشته باشه اونو عذاب می داد . از این خیال فاصله گرفت . طولی نکشید که امیر آب کیرشو تو دستش خالی کرد و از میون انگشتاش چند قطره منی زد بیرون . المیرا حس کرد که خوشش اومده . امیر تازگیها می رفت به وبلاگ امیر سکسی و داستانهای سکس فامیلی رو می خوند . گرایش عجیبی پیدا کرده بود به این که کل اعضای فامیلشو غیر از مادرش بگاد . اون به مادرش علاقه خاصی داشت و اصلا دلش نمیومد همچین تصوری یعنی آمیزش با اون رو داشته باشه . خواهرشو دوست داشت تا حدودی از کون بکنه . خاله اشو بیشتر از همه دوست داشت بگاد چون خیلی فانتزی می پوشید و تک پرون هم بود و حرفای سکسی هم می زد وهر وقت اون و امیر تنها می شدند رک وپوست کنده از امیر می پرسید که آیا تا حالا با دوست دختر هاش عشقبازی کرده یا نه . از زن دایی و عمه و زن عموش هم خوشش میومد . اونا یکی از یکی خوشگل تر و خوش بدن تر بودند ولی خاله بیشتر بهشون سر می زد . زندایی که خیلی ناز و جوون و رویایی بود . رابطه مادرش با همه شون خوب بود . خوندن این داستانها عجیب در روحیه اش اثر کرده بود . المیرا دوباره دگرگون شده بود . با این حال بازم امیرو کشید یه گوشه ای و بهش گفت عزیزم می بینم یه خورده رنگ و روت زرد شده خودتو با درسات مشغول کن به جایی برس . منم تا اونجایی که در توانم باشه بهت کمک می کنم وواست زن می گیرم . خواهش می کنم خودتو مریض نکن . خود ار ضایی در مردا چشم آدمو کم سو می کنه اگه زیاد ادامه پیدا کنه کور می کنه فلج می کنه .. چند وقت گذشت . یه شب خاله جون الهام عشقش کشید که بیاد و شبو با خواهرش باشه . شوهره گاهی بهش مرخصی رو می داد چون می دونست که خواهر زنش المیرا بیوه بوده و گاهی نیاز به همدم و هم صحبتی داره . امیر از این که می تونه خاله اشو ببینه و یه خورده از دید زدن تن و بدن نیمه لختش کیف کنه خوشحال بود . مخصوصا این وقت تابستون که نیمه لخت تر از مادر و خواهرش جلوش ظاهر می شد .. ادامه دارد .. نویسنده ..  ایرانی 

7 نظرات:

جيبر گفت...

عالي بود خيلي زود ادامشو بذار تشكر

ایرانی گفت...

چشم داداش جبیر حتما ..ایرانی

ناشناس گفت...

سلام ایرانی جان خسته نباشی.اول تشکر میکنم.داستانت از نظرم یکم سریع داره میره جلو انگار قسمت هاییش از قلم افتاده.اما بازم زیباست.موفق باشی(نادر)

ناشناس گفت...

ایرانی عزیز خسته نباشیدعالیه داستانهای دررابطه اینکه یه زن درفانتزیهاش دوست داره شوهرش جلوش کس بکنه.جسارت نباشه عرض کنم داستانهایت رادرمورد خواهرزن. مادرزن. ضربدری کمه تکرارا روی مادروخواهرزوم کردی درصورتی قلم زیبایی داری میتونی بیشتشر روی فانتزیهای زوجها حشری بنویسی بیشتر حال بدی موفق باشی ممنون اززحمات جنابعالی امیر عزیز منتظر داستانهای زیبای شماها هستیم.

ایرانی گفت...

از نادر عزیز و آشنای گلم ممنونم .داستانهای منتشر نشده غیر مادر وخواهرهم آماده دارم و به نوبت باید منتشر کنم .زن واسه شوهرش جور می کنه هم دارم که اونم سر فرصت میذارم ولی از هر مدل داستانی چند تاشو نوشتم و باید همه داستانهامو سر فرصت مطالعه کنید تا این داستانها از دستتون در نرفته باشه حالا چون در خواست مادر و خواهر بیشتر بوده و اتفاقا این روزا بیشتر رو این دو نفر زوم شده از تعدادی که منتشر شده خیلی بیشتر نشون میده .داستان امشب هم برادران باجناق خواهران جاریه .یک تیر سه نشون زده شده .برادر شوهر خواهرزن و یه مختصر سکس ضربدری .راستی نادر جان سیستم این داستان دیگه به این صورت شده همین الانشم بخوام از هفت خان رستم بگذرم و مادر وپسره رو ردیفش کنم چهارده پونزده قسمت طول می کشه فعلا ذهنیت داستان رو پسر و فامیلا ست والتهاب مادر که اوج می گیره تا به هسته بعدی برسه ..بازم سپاسگزارم از دقت و تیز نظری شما عزیزان .شادباشید ..ایرانی

matin گفت...

خیلی عالی و زیبا مرسی

ایرانی گفت...

متین جون با نگرش زیبایی که داری زیبا می خونی .پاینده باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر