ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط مال تو 3

مهسا داشت ناله می کرد . دردش گرفته بود -چقدر عجله کردی کوسمو خوردی ارضام کردی . چه اشکالی داشت یواش یواش با کونم حال می کردی .!  حتما باید به حرف مامان دیکتاتورم گوش می دادی .-مهسا زیاد حرف نزن برو تو اتاقت . برو خوشحال باش که تا همین اندازه هم بهت اجازه می دم . به جای تشکر که نباید این قدر زبون درازی کنی . مهسا رفت و مهشید و دانیال تنها شدند . دیگه ننگم بود از این که خواهر و مادری مثل این دو نفر داشته باشم .-قربون بدن گوشتی و آبدارت بشم مهشید جون -بیابیا بیار کیرتو بذارش تو دهنم تا اونو به حالت سابقش بر گردونم . این مهسای مزاحم هم کنه شده . شوهرم نمی کنه از شرش خلاص شم . مامان مثل حرفه ای ها کیر دانیال رو ساک میزد . وقتی کیرشو تیز و شق کرد و رفت روش نشست و پاهاشو روی پاهای اون دراز کرد و شکم و سینه هاشو انداخت رو قسمت بالای تن دانیال کونشو به طرف بالا و پایین حرکت می داد تا با کیر تماس گردشی داشته باشه . وقتی پسره دو تا دستاشو گذاشت رو کون مامان و اونو به دو طرف باز کرد تازه فهمیدم چه گنج پنهونی تو خونه ام داشتم و به جای این که خودم از زیر خاک درش بیارم اختیارشودادم دست دیگران . دیگه دستام نمی لرزیدند . دیگه به خاطر غیرتی شدن حرص نمی خوردم . حالا فقط واسه اینم حرص می خوردم که چرا این لقمه نباید تو گلوی من باشه . من نتونم مزمزه اش کنم . نمی تونستم صبر کنم تا صبح شه ولی فکری به ذهنم نمی رسید . بر خورد قهرانه و با زور دردی رو دوا نمی کرد . این چاره کار نبود . کون مهشید جون به طرف سر و چشمام قرار داشت . کیر دانیال تا ته می رفت تو کوس مامان ولکه های هوس کوس مهشید روش نشسته بود و من دوست داشتم این لکه های سفید در اثر حرکت کیر من تو کوس مادرم باشه . حالا که اون این جور زندگی کردنو دوست داشت چرا من این زندگی رو بهش ندم . سالها دل طلب جام جم از ما می کرد .. آنچه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد . وقتی که دانیال شست دست چپشو فرو کرد توی سوراخ کون مامان مهشید فکر کردم که دو تا کیر در دایره کونش وجود داره . شلوارمو پایین کشیده و به جلق زدن مشغول شدم . مامان همچنان رو معشوق جوانش سوار بود و سینه هاشو میذاشت تو دهن اون -وایییییییی واییییییییی .. نهههههه عززززززیییییزززززم دانیال من کوسسسسسسسم کوسسسسسسسم داره با موششششششک کییییییرررررررت منفججججججرررر میشششششه . جرررررررواجرررررر میششششششه  . وایییییی پاررررررررم کن . این دو تا زن پدر این پسره رو در آورده بودند و ولش نمی کردند .-مهشید من میخوام تو فقط مال من باشی . می خوام که کون تو کوس تو فقط روی کیر من بشینه . نوک سینه های تو فقط با لب و دهن من میک زده شه .-آههههههه عزیزم دانی من چه حرفای شیرین و هوس انگیزی می زنی . منم دلم میخواد کیر تو فقط بره توی کوس من . لب و دهن تو فقط سینه ها و کوس منو بخوره و میک بزنه . میخوام تو فقط مال من باشی . اگه این طوره یا این طور میشه منم حرفی ندارم . این مامان چه مامانی بود که همش منطقی حرف می زد و کم نمی آورد . علنا داشت به دانیال می گفت که من به هر کی که دوست داشته باشم کوس میدم و به کسی هم ربطی نداره اگه دوست نداری و این شرایطو قبول نمی کنی بفرما برو . راه بازه و جاده دراز . با این که داشت واسه دانیال دیوونه می شد ولی پیش خودش گفت جنگ اول به از صلح آخر .. از این اخلاق و رک گویی مامان خوشم میومد ولی من باید دمشو قیچی می کردم . از این پوزیشن خیلی فیلم گرفتم . چون یه حالتی بود که نه تنها منو نمی دیدند بلکه درشت نمایی صحنه و صحبتهای بلندشون یه فیلم ناب درست می کرد که حسابی از خجالت مامان در میومدم . یه خورده به دانیال بر خورده بود . اومد مامانو روبروی خودش قرار داد و دو تا دستاشو به دو طرف باز کرد . دو تا پاهاشم همین طور و کیرشو از زیر لاپای باز شده مامان و با یه حرکت از پایین به بالا گذاشت توی کوسش . عجله و شتابو در کارش می دیدم . سکوت کرده بود -عزیزم خوب می دونی چطور دلمو ببری . دوستت دارم عشق من . بکن . بکن کوسسسسسمو با کییییییرررررت بکن . نمی دونم چرا ساکتی . منو بکن . خوشت نمیاد ؟/؟. از تن و بدن من لذت نمی بری ؟/؟ چرا حرف نمی زنی ؟/؟ دانیال با بیحالی گفت چرا دارم کیف می کنم لذت می برم . ولی معلوم بود که انتظار داشت از زنی که بیست سال ازش بزرگتره و جای مادرشه این حرفو بشنوه که من فقط مال توام و کوسم در اختیار توست . حتی اگه به دروغ بوده باشه . با این حال مادر در اوج هوس فریاد می زد و خودشو به دانیال می چسبوند . اون خودشو بالا کشیده به کمر پسره وصل کرده و دستاشو دورش حلقه زده محکم خودشو به اون چسبونده بود . از اون فاصله می دیدم که چطور به خودش و به دور کمر دوست پسرش می پیچه . بعد از دقایقی که همش فریاد بود و ناله های هوس و طلب کیر دستاش باز شد و با یه سکوت خاص طاقباز افتاد رو زمین و به همون حالت قبلی قرار گرفت . مامان ارگاسم شده بود و دانیال همچنان اونو می گایید -عزیزم خوبه خوبه حالا من آب کیرتو میخوام که اونو بریزی توی کوس من -نمی خوام بار دارت کنم -ببین عزیزم الان چند باره که توی کوسم آب می ره و بار دار نمیشم . بعد از 18 سال به همین سادگی حامله نمیشم ولی من از خدامه که بتونم بچه دارشم . فکر کردی واسم کاری داره که اونو بندازم گردن شوهرم . تازه مهران و مهسا هم خیلی خوشحال میشن که یه داداش یا آبجی کوچولو داشته باشن وکانون گرم خونواده شون گرم تر شه ولی ما از این شانسا نداریم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

7 نظرات:

jemco گفت...

ایرانی عزیز
آخ که من چقدرعاشق این نگارش توهستم....

ایرانی گفت...

ممنونم جمکو جان !باعث افتخار و خوشحالی منه ..شاد باشی ....ایرانی

ایرانی گفت...

ممنونم جمکو جان !باعث افتخار و خوشحالی منه ..شاد باشی ....ایرانی

ناشناس گفت...

زود تر ادامشو بنويس که خيلي خيلي جالبه
قربانت سياوش

ایرانی گفت...

چشم سیاوش جان ! فقط سه قسمت دیگه از این داستان باقی مونده .موفق باشی ...ایرانی

matin گفت...

خیلی زیبا و عالی مرسی

ایرانی گفت...

تشکر متین جان ...ایرانی

 

ابزار وبمستر