ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

دوقلوها

من و بهنام دو قلو بودیم . اون فقط چند دقیقه ای بزرگتر از من بود ولی همش می خواست قدرت نمایی کنه . خب پسر بود و زورشم می چربید . منم یه دختر نازک نارنجی مامانی و ترسو بودم . با این که تو خونه مون کلی اتاق داشتیم ولی دوست نداشتم تنها بخوابم . تا چند سال اول که کنار مامان جونم می خوابیدم . بزرگتر هم که شدم دوست داشتم پیش اون بخوابم چون از تنهایی می ترسیدم . نمی دونم چرا . از بس قدیمی ها از جن و ال صحبت کرده بودند دلم نمیومد تنها بخوابم . همین دو تا بچه بودیم و منم دیگه رفتم تو اتاق داداشی . اون اوایل حرصش می گرفت ولی بعدا دلش سوخت و گفت به شرطی که کاری به کارم نداشته باشی عیبی نداره همین جا بخواب . خیلی هم با هم اختلاف داشتیم . یعنی تو بر نامه هامون . اون می خواست تا نصفه شب بیدار باشه و با کامپیوتر ور بره و منم می خواستم زود بخوابم . موقع بلوغ هم تو یه اتاق می خوابیدیم وتا الان هم همین وضع بر قراره . وقتی اون به مرحله تکلیف رسید صداش گاهی مثل جیر جیرک می شد و گاهی هم کلفت و خیلی اونو دست مینداختم . هر چند قبلش منم به مراحل بلوغ و دوران پریودی خودم رسیده بودم . احترام همو نگه می داشتیم . هر دومون رفتیم رشته تجربی و درسمون هم خوب بود و دو تایی هم تو رشته پزشکی دانشگاه شهرمون قبول شدیم و واحد هامونو هم طوری انتخاب کردیم که همه کلاسها رو با هم داشته باشیم . دیگه از اون لج و لجبازیهای دوران کودکی و بچگی کمتر آثاری می شد دید . دگر گونیهای ما از همین روزا شروع شد . تو کلاس ما یه دختر بود که بد جوری به داداش بهنام پیله کرد . چون می دونست من خواهرشم اول باهام طرح دوستی ریخت و داداش منم که خجالتی بود از این طرف منو واسطه گرفت .-بهنام تو که اهل این بر نامه ها نبودی . کتی دختر بدی نیست . درسته یه خورده سبزه روست و مثل تو سفید رو و خوشگل نیست ولی یه جذابیت خاصی داره که خیلی ها رو به طرف خودش می کشونه . با این حال از درسات عقب می مونی . این کارا چیه داداش از من خجالت بکش اگه مامان بفهمه ناراحت میشه -بهنوش جون ما دیگه بزرگ شدیم . از خواهرم می خوام یه خورده تو استارت کار کمک کنه تا خجالتم بریزه . با یکی دو تا بر خورد با کتی فهمیدم که اون بیشتر با داداش می خواد حال کنه وبعدشم یه جوری بیفته گردنش ولی این بهنام که این چیزارو نمی دونست . درسته من و بهنام اهل دوست پسر و دختر بازی نبودیم وحداقل در مورد اون چیزی ندیده بودم وگرنه فقط سرم تو لاک درسام بود با این حال می دونستم که بیشتر دخترا این روزا دنبال عشق و تفریح خودشون هستن . در هر حال بهنام و کتی با هم اخت شدن و من از این وضع ناراحت بودم . نمی خواستم که داداش من سرش کلاه بره . اون خیلی سر تر و خوش تیپ تر و فهمیده تر از کتی بود . تازه داداش گل منم بود و کتی ارزششو نداشت . ولی چاره چه بود . داداش یه دلبستگی خاصی بهش پیدا کرده بود . یه روز جمعه که مامان و بابا رفته بودند کرج یه سری به مادر بزرگ بزنن کتی اومد خونه مون . سه تایی با هم نشسته بودیم و از درسهای این ترممون حرف می زدیم . (اگه)کله داداشو می کندم خنک نمی شدم .  می دونستم کرم از اونه که واسه کتی زنگ زده .. با کمال پررویی ازم خواست که برم یه اتاق دیگه .. جوش آورده بودم . میمون بد جوری خودشو مالونده بود تا بعدش داداشی من اونو بمالونه . ترس برم داشته بود که نکنه این برادر ابله  ما یعنی همون کوس خل کار دست خودش بده و دختری اونو بگیره تازه اگه دختر باشه ... نمی دونستم چیکار کنم . منو از اتاق بیرون کرده بودند . چقدر این دختره گستاخ بود . دلم نمی خواست هیشکی بهنامو اذیتش کنه . یه دوساعتی می شد که مامان و بابا رفته بودند . زنگ زدم به مامان و جریانو واسش تعریف کردم و فقط ازش خواستم که سر زده بیاد خونه و آبرومو پیش داداش نبرن . مامان ! منم به این چیزا حساس . یکساعت نشد که خودشوبابابا رسوند تهرون . من که دل تو دلم نبود و نمی دونستم اونا کجای کارن به محض این که صدای درو شنیدم در اتاق رو باز کردم و اون چیزی رو که نبایست می دیدم دیدم هر چند به مرحله فینال نرسیده بودند ولی هر دوشون لخت بودند و کیر داداشی تو دهن کتی بود که به محض دیدن من از هم فاصله گرفتند -بی شعور در چرا نزدی . مثل گاو سرتو انداختی پایین اومدی تو ... راستش خیلی بهم بر خورده بود که اون مقابل یه دختر غریبه این جوری خیطم کرده بود . بدون این که دلم بخواد یه عذر خواهی کرده و گفتم ببخشید خودتونو جمع و جور کنین مامان اینا اومدن -سرمو اونور کردم و خودشونو در حالی که می پوشوندن و لباساشونو می پوشیدن بهنام گفت این از شانس ما . مامان اینا هر وقت می رفتن کرج تا شب بر نمی گشتن .. کتی رفت و مامان هم چیزی به روی بهنام نیاورد . بابا هم که تابع مامان بود . من مونده بودم و بهنام . اصلا باهاش حرف نمی زدم . وقتی که بچه بودیم تو بد ترین دعواها یادم نمیاد به من گفته باشه گاو بی شعور . پزشک آینده مملکت . جلو یه دختر غریبه .. مامان اینا شام خوردن و خوابیدن و من و بهنام تنها موندیم . اصلا تحویلش نمی گرفتم . رفته بودم رو تخت خودم و سرمو میون زانوهام گرفته بودم و آروم گریه می کردم . اون همش می خواست به نوعی پاچه خواری کنی و از دلم در بیاره -میگم بهنوش خوب کاری کردی ها بهمون گفتی ما خودمونو جمع و جور کردیم  . اگه مامان سر زده میومد اتاق ما چی می شد ؟/؟ببینم لامپو خاموش کنم . می خوای بخوابی ؟/؟چیه ازم دلخور شدی ؟/؟آخه یهو در اون وضعیت آدم خجالت می کشه یکی دیگه آدمو ببینه .. یه خورده آروم گرفته بودم و تونستم یکی دو جمله ای رو تحویلش بدم -خیلی کثیفی بهنام . خجالت می کشم خواهر تو باشم . اومد روی تخت و پیش من نشست . دوست داشتم یکی بذارم زیر گوشش ولی نمی دونم چرا نتونستم . اومد پشت سر من دستشو گذاشت رو موهای سرم و نوازشم کرد . گریه ام گرفته بود و هق هق گریه امونم نمی داد -چیه بهنوش خواهر نازک نارنجی من .. بهنام کمی گستاخ شده بود . موهای کنار صورتمو کنار داده لبشو گذاشت رو صورتم -عزیزم بگو که منو بخشیدی -بهنام مگه اون زنت بود ؟/؟تو خجالت نکشیدی آبرو خواهرتو پیش یه غریبه بردی ؟/؟خوشت میومد که من همونجا خیطت کنم ؟/؟-حالا چرا این قدر چوب می زنی ؟/؟-حق داری آبرو تو که نرفته . باید میذاشتم و مامان میومد و تو رو غافلگیر می کرد . داداش خیلی پررو شده بود . حالا دیگه لبشو گذاشته بود رو گوشم -می دونی که چقدر دوستت دارم -اگه دوستم داشتی این کارو با هام نمی کردی . تازه این کارای زشت چیه تو خونه انجام میدی . حساب اینو نمی کنی که یه خواهر دم بخت داری ؟/؟غیرتت کجا رفته ؟/؟مگه تو خودت ناموس نداری ؟/؟-حالا ازت یه معذرتی خواستیم دیگه این قدر وکیل وصی ما نشو دیگه -برو سر جات بگیر بخواب این قدر بهم نزدیک نشو . بهنام رفت سر جای خودش و منم رفتم رو تخت خودم . لباسای رومو در آوردم با یه لباس زیر و دامن بدون سوتین و با یه شورتی که راستش از هوس خیس شده بود گرفتم خوابیدم . از اون لحظه ای که این صحنه رو دیده بودم تا حالا همین جور دگر گون بودم . وقتی هم که بهنام اومد سراغ من بیشتر آتیشم داد . شیطونو لعنت می کردم که فکرای بد به سرم نیفته . کتی یه بار منو برده بود داخل اینترنت و این قدر گفت و گفت تا راضی شدم چند تا داستان از وبلاگ امیر سکسی رو با هم بخونیم . برای دقایقی بی پروا شده بودم . حالا هم نمی دونستم چیکار کنم . نمی دونم شاید به کتی حسادت می کردم که داداش منو ازم گرفته . آخه یه عمری بود که من تنها دختر زندگی داداش بودم . هر چند این دختره آشغال عوضی بهم قول داده بود که منو با یکی از دانشجوهای همکلاسمون جور کنه . حتما اونم مثل خودش عوضی بود ولی هیشکدومشون مثل داداش من خوش تیپ و با کلاس و با فر هنگ نبودند . نمی دونستم چیکار کنم . خیلی نیاز داشتم .  نیاز به این که یه دستای مردونه ای بیاد و با بدنم ور بره . به من کیف بده . بتونم با هاش حال کنم . ولی سختگیریهای خونواده , من و بهنامو از روز اول انداخته بود تو منگنه . طوری که به خاطر یه دختر اونم از خودش پایین تر به جای این که احترام منو نگه داشته باشه آبروی منو برد . به خودم گفتم بهنوش تو دانشجوی رشته پزشکی هستی نذار این افکار سبب شه نتونی به درسات برسی . تو یه خانوم شدی . این مسائلو باید حل کنی .. دیدی داداش خجالتی تو چقدر پررو شده ؟/؟مگه تو چت از کتی کمتره . خوشگل تر که نیستی هستی . خوش پوست تر که نیستی هستی . تپل تر و سفید تر که نیستی هستی . حس کردم که بهنام هم باید آمادگیشو داشته باشه .. این افکار که به سراغم اومد و هوس رو که جایگزین قهر و لجبازی کردم حالا گریه ام نمیومد تا این که بالاخره تونستم یه های هایی بکنم و با این اسلحه زنونه ام بهنامو دوباره بکشونمش طرف خودم . اتفاقا اونم خودشو واسه خواب آماده کرده بود . با یه شلوارک و لباس زیرش بود . البته ما پیش هم خیلی راحت بودیم . اومد دوباره بغلم زد . این بار از روبرو منو به خودش فشرد . هنوز صورتش بوی خوش عطری رو می داد که صبح واسه حال کردن با کتی زده بود . از اون عطر های هوس انگیز واسه زنا که هوس منو هم زیاد می کرد . صدام در نمیومد خوشم میومد و بیشتر خوشم اومد وقتی که کیر شق شده بهنامو می دیدم که از پشت شلوارکش در تماس با لباس زیر و شکممه . دیگه حساب همه چی دستم افتاد . پس اونم به هوس افتاده -بهنوش من که تا حالا صددفعه ازت عذر خواهی کردم چرا نمیگی چته . نکنه حسودیت شده ؟/؟-به چی بهنام ؟/؟مگه من دوست دخترتم ؟/؟من خواهرتم و دلم واست می سوزه . مگه یه خواهر می تونه دوست دختر داداشش باشه -به نظر تو اشکالی داره ؟/؟ که اونا سنگ صبور هم باشن  . مشکلات همو درک کنن و به موقعش دست همو بگیرن ؟/؟-نه بهنام اگه از حد و مرز خودشون خارج نشن هیچ اشکالی نداره -حالا اگه خواستن پاشونو یه خورده از دایره خودشون بیرون بذارن چی میشه -من نمی دونم چی میگی بهنام .. یه لحظه دیدم مث دیوونه ها شد و یدفعه بغلم زد و لباشو گذاشت رو لبام .. از ترس این که پشیمون نشه مقاومت نکردم . گذاشتم منو ببوسه و هر کاری دلش میخواد باهام انجام بده فقط یه خورده عشوه می رفتم که حشری ترش کنم . خسته شده بودم از بس خودم با خودم وررفته و به سینه ها و کوسم دست زده بودم . دستاشو از زیر پیر هنم گذاشت داخل و سینه های منو گرفت تو دستش . همون لحظه اول بیحال شده ناله رو سر داده بود م -داداش نکن گناهه . من ولت نمی کنم ها -دارم این کارو می کنم که ولم نکنی .. دوستت دارم بهنوش عاشقتم . خواهر خوشگله من . من و تو حالا 19 ساله که لخت کنار هم نبودیم . تو شکم مامان کنار هم بودیم . حالا هم باید کنار هم باشیم . عاشقتم بهنوش -پس لختم کن لختم کن . بهم حال بده بهنام داداش خوشگل من . فقط مال من باش . دوستت دارم . دوستم داشته باش . عاشقم باش .-هستم هستم هستم .. پیر هنمو داد بالا از سرم در آورد . شورتمم از پام خارج کرد و زیر پیر هنم خودشو در آورد . یه سینه امو گرفت تو دستش یکی رو گذاشت تو دهنش . دستم بی اختیار رفت رو کوسم . تمام لذتهای تنم از رو سینه ها و وجودم رفت طرف کوس . دستمو روی کوسم می مالیدم . از خودم هراس داشتم . می ترسیدم که کار دست خودم بدم -آهههههه بهنام بهنام . کوسسسسسسم کوسسسسسسسم کوسسسسسسم . اون دستی رو که رو سینه ام بود ور داشت دست منو از روی کوسم به کناری داد و کف دستشو گذاشت لا پام . منم پاهامو با آخرین توان به دو طرف فشار می دادم وشلش می کردم . مرتب این کارو انجام می دادم تا به کوسم لذت بدم لباشو دوباره گذاشت رو لبم . مثل تشنه هایی بودیم که به یه چشمه پر آب رسیده و نمی دونستیم از کجا شروع کرده و چه جوری ادامه اش بدیم . شورتشو از پاش در آورد وقتی کیرشو دیدم هم خوشم اومد و هم هول کردم از این که این چه جوری میره یا میخواد بره تو کوس و کون تنگ یه زن . خودمو در نظر گرفته بودم که در نهایت تنگی هستم . بهنام از لبام شروع کرد به آرام آرام بوسیدنم تا به کوسم رسید . دهنشو از روش ور نمی داشت . کوسم از اون کوسای کم موبود . فقط دو بار اونا رو برق انداخته بودم -بهنام عزیزم داداش گلم بگو چه جوریشو بیشتر دوست داری ؟/؟برقش بندازم ؟/؟-بهنوش من ! نوشی خوشگله من الآنشم واسم براق و ناز و تازه و خوش دسته . اجازه هست کوس نوشی جونمو نوش کنم ؟//؟-اگه غیر این کنی پدرتو در میارم . بخورششششششش حال بده دارم می سوزم تو تب تو -دوستت دارم آبجی گلم می میرم برات -دیگه واسه کتی نمی میری ؟/؟-بره گمشه خوشگلم . وقتی تو رو دارم اونو میخوام چیکار کنم . عاشقتم .فداتم ... نمی دونم چرا یه جوری شده بودم . یه بند انگشتشو می فرستاد تو کوسم و با لب و دهن و زبون و دندونشم کوسمو به مرز جنون و حشریت رسونده بود . خودمو بهش چسبوندم ناخنای نیمه بلندمو از هوس زیاد تو پهلو هاش فرو کردم اون به جای این که وایسه عقب نشینی کنه به سرعت کارش اضافه کرد و منم حس کردم داغ شدم و یه چیز داغی از تنم از کوسم ریخت بیرون . بهنام خودشو انداخت رو من و شروع کرد به بوسیدن لبام . اونو بغلش کرده و حالیش کردم که حالا فقط ازش بوسه می خوام همینو بس . بعد که آروم شدم کیرشو واسش ساک زدم و آخر کار رسیدیم به یه مر حله با حال ولی با استارتی طاقت فر سا . با این حال خودمو آماده هر گونه جانفشانی کرده بودم . بهنام کونمو می خواست و منم با تمام وجود در اختیارش بودم . واسش قمبل کرده پس از این که یه لیس درست و حسابی به سوراخ کونم زد و با انگشتش هم یه خورده راهشو باز کرد کرم روون کننده رو ریخت دور سوراخ کونم یه خورده هم یه سر و تنه کیرش آغشته کرد و حمله رو شروع کرد -داداش آروم آروم اوووووففففف دارم جرررررمی خورم . خواهش می کنم -صبر کن خواهر گلم تحمل کن . الان میره . وقتی روون بشه وقتی کیرم رو غلتک بیفته حسابی حال می کنی . راست می گفت خیلی کیف داشت . داشتم به بهنام جونم کون می دادم . از این که اونو هم به هوس آورده و داره با کون آبجیش حال می کنه خیلی خوشحال بودم و هوسمم وقتی بیشتر می شد از این که می دونستم سالهای زیادی خواهد بود که من و اون تو همین اتاق با هم سکس داشته باشیم و این بیشتر هیجان زده ام می کرد -بهنوش فدای کونت . کون باحال و نازت که داداش واسش می میره -داداش بپاد که واسه کتی جونش نمیره -یه تار موی تو رو به صد تا مث اون نمیدم -نگو بهنام که یهو دیدی کوسم از کیرت تقاضا کرد که تشریف بیاره منزلش -باعث افتخار کیر ماست که در منزل کوست نزول اجلاس کنه -داداشی من آرزومه ولی شرایطش جور نیست . دو طرف کونمو به پهلو ها باز می کرد هر چند یه خورده سوراخ کونم می سوخت ولی وقتی کیرش می رفت تو کونم و بر می گشت یه لذت مخصوصی بهم می داد که قسمتی از اون هوس منتقل می شد به کوسم و دوباره دلم می خواست که با کوسم ور بره . تو همین افکار بودم که دیدم بهنام خیلی آروم داره میگه جاااااان داره میاد دیگه نمی تونم جلو خودمو داشته باشم . کونت دیگه کیرمو شکارش کرده . داره میاد میاد -بریز داداش . جلو خودتو نگیر . با کون بهنوشت حال کن که دیگه دنبال غریبه ها نری . با هر جهشی که تو کونم خالی می کرد چشام یه بار باز و بسته می شد . خیلی حال کرده بودم . شاید به اندازه داداش جونم که بعد از خالی کردن خودشو آروم و سبک انداخت رو تنم . هردومون احساس آرامش می کردیم . رابطه مون روز به روز صمیمی تر می شد . دست تو دست هم می رفتیم تو کلاس درس .. نه اون به دخترای دانشگاه توجهی داشت و نه من خودمو مچل پسرای دیگه می کردم . خودمون نیاز های خودمونو بر آورده می کردیم و خیلی راحت و آسوده هم درس می خوندیم . عشقبازی به هر دوی ما می ساخت . جالب اینجاست که من و داداش رو شاگرد اول شدن رقابت داشتیم . یه ترم اون یه ترم من و در هر حال با هم کنار میومدیم دوسه سالی گذشت -بهنوش جون می خواستم یه چیزی ازت بخوام دلم یه چیزی میخواد به شرطی که تو هم بخوای و موافق باشی -نکنه همون چیزیه که من می خوام . تو که می دونی ما با هم تله پاتی داریم و فکر همو می خونیم -پس بیا یواشکی در گوش هم بگیم . اون دستشو گذاشت رو کوس من و منم دستمو گذاشتم رو کیرش و آروم و همزمان زیر گوش هم گفتیم میخوام کیر بره تا ته کوس ... پایان .. نویسنده .. ایرانی 

10 نظرات:

ناشناس گفت...

سلام مهران هستم خوب بود ممنون لذت بردم اگه میشه یه داستان از دختر خواهرزن بذاریداسمش فاطمه باشه ایرانی عزیز ممنون از لطفتون

ناشناس گفت...

سلام عالی بود ازسکس بادختر خواهرزن بذار اسمش فاطمه باشه ممنون از لطفتون

ناشناس گفت...

مثل هميشه عالي
موفق باشيد
سياوش

ایرانی گفت...

مهرداد جان و سیاوش عزیزم متشکرم از پیامهاتون .درمورد دختر با شوهر خاله تا حالا چند تا داستان نوشتم ویکی از اونا هم فکر کنم دوسه هفته پیش بود بازم چشم در آینده می تویسم .خوب و بد و خوب کاره و بد کاره بودن انسانها به اسمشون نیست مثلا صدام بود صدام حسین ولی من یکی نمی تونم از اسم مقدس فاطمه به عنوان یک عنصر سکسی استفاده کنم .تا به حال این کارو نکردم واگه در داستانهام یکی دوبار از اسم مقدس بهترین ونیکو ترین زن جهان استفاده کردم یه نقش غیر سکسی بهش دادم .امیدوارم پوزش مرا در خصوص این اسم پذیرا باشی .دعای خیر حضرت فاطمه (ع )بدرقه راه شما دوستان عزیزم باد .داداش مهران گلم و سیاوش جان شب خوش ..ایرانی

ناشناس گفت...

ایرانی عزیزم سلام.داستان خوبی بود ولی تو مارو بد عادت کردی!انتظار داستانهای پرحرارت تری ازت دارم رفیق.اما مثل همیشه بهت ارادت دارم و میدونم یه نویسنده همیشه یه جور نمینویسه.ممنون(نادر)

ایرانی گفت...

نادر جان ممنونم از پیام و نظرت .در هر حال هر سوژه حال و هوای خودشو داره ومنم نهایت سعیمو برای رضایت شما به کار گرفته در هر حال با یه دست ده دوازده تا هندونه بر داشتن کار ساده ای نیست .موفق باشی ..ایرانی

ناشناس گفت...

ایرانی عزیزم از این مرامت خیلی خوشم میاد که مقدسات رو مقدس میشمری و خط قرمزهارو رعایت میکنی.دم شما گرم

ایرانی گفت...

سپاسگزارم از تو دوست آشنام که احساس منو درک می کنی .البته همین حساسیت را در مورد استفاده یا عدم استفاده از نامهای مقدسی چون محمد و علی هم دارم .هرچند در یکی دومورد به علت سهل انگاری از اسمهایی چون جعفر وجواد استفاده کرده ام ولی حساسیت من راجع به این چند تا اسم بالای جدول خیلی زیاد بوده وحساب این نیکان و پاکان را از حساب ریاکارانی که دم از آنان می زنند و حاضرند به خاطر دنیا و به اسم دین در ظاهر(ردای ) فرشته و در باطن شیطان حتی ناموس خود را هم بفروشند جداست .تندرست باشید ....ایرانی

matin گفت...

عجب داستان توپی بود ایرانی عزیز خیلی ممنون از نوشته بسیار زیبات

ایرانی گفت...

من هم ازت متشکرم متین جان .خسته نباشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر