ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

ندای عشق 50

به من بگو نوید . گناه من چی بوده ؟/؟تو چه چیزی بالاتر و بر تر از عشق ما گیر آوردی که راضی شدی در بری و تنهام بذاری .؟/؟صدای نفسهات داره از دوست داشتن میگه . مثل اون وقتا که بغلم می کردی و من احساس امنیت و آرامش می کردم . فقط دو سه دقیقه به حرفام گوش کن . ازت هیچی نمی خوام . جز یه چیز ساده . بذار این دفعه رو من باهات خداحافظی کنم . بذار گوشی رو من قطع کنم . نمی خوام بازم حس کنم که خیطم کردی . کم چشم انتظارت نبودم . کم واست اشک نریختم . زیاد وقتتو نمی گیرم . اگه دوست داشته باشی و می دونم که دوست داری این آخرین باریه که با هم حرف می زنیم . نترس من با کس دیگه ای ازدواج نمی کنم . به کس دیگه ای دل نمی بندم . عشق ما اون قدر واست ارزش نداره که با من روراست باشی .؟/؟ اون قدر واست اهمیت نداره که اونی رو که یه روز بهش می گفتی دین و دنیا و همه چیزته خوشحال ببینی .؟/؟ تو اصلا عشقو باور نداری . شاید یه حال و هوایی از اون و یه نشونه هایی ازاونو داشته باشی . ولی یه جورایی ازش فرار می کنی . یه ارزشهای دیگه ای هستند که واست بالاتر و مهم ترند . گذشت اون موقعی که دل نداشتی یه لحظه غم ندای خودتو ببینی . آدمی که ارزش نداره بهتره بره و بمیره . من واسه هیشکی مهم نیستم . همه بهم دروغ میگن . اگرم دروغ نگن راستشو نمیگن . میدونی چه چیزی دستگیرم شد ؟/؟تو اون خونه قدیمی پر خاطره اتو با اون درختای نارنج و بهارشو فروختی و رفتی جای دیگه . به کسی هم نشونی خودتو ندادی تا پیدات نکنن . تا پیدات نکنم . چقدر تو بیرحمی نوید . عیبی نداره دنیا این جوری نمی مونه . منم تصمیم گرفتم برم یه جایی که دیگه هیچوقت منو پیدا نکنی . این بار دستای عاشق تو نیست که نجاتم بده . این بار قلب گرم و مهربونت نیست که وادارت کنه بیای و منو از آب بگیری . می دونم اگه این بار مرگ منو ببینی خوشحال میشی ... یادم میاد همیشه به من می گفتی که میخوای خوشبختی منو ببینی . می خوای ولم کنی و منو به یکی دیگه بسپاری . چون خوشبختی من ندا در گرو با یکی دیگه بودنه . چون نوید دستش خالیه . حرفای قشنگی می زنی خیلی قشنگ . منم بهت می گفتم درسته که نوید دستش خالیه ولی دلش پره . پر از عشق و وفا و مهر و محبت . پر از چیزای خوبی که یه زنو وادار به سازش می کنه . واسش خوشبختی میاره . پول که آخر خط نیست . ثروتو میشه با کار و زحمت به دست آورد ولی یه دل پاک داشتن یه روح بی آلایش داشتن اون اراده ای قوی میخواد . اونو همه نمی تونن داشته باشن و تو داشتی . منو عاشق خودت کردی و حالا تنهام گذاشتی . نمی دونم یادت هست یا نه . تولد من نزدیکه  .. پارسالو یادت هست چی بهم دادی ؟/؟یادت هست نذاشتی اون هدیه قبلو بندازمش تو آب و گفتی که به درد یه بیچاره ای می خوره ؟/؟حالا من میخوام خودمو با هدیه تو دفن کنم . برم زیر آب این دفعه با چشایی باز .. این بار نمی خوام کسی بیاد کمکم . میخوام با تولدم بمیرم . این تنها راه نجات منه که از زندگی و دورنگیها و فریب دادنهای آدمایی که فکر می کنی دوستت دارن ولی بزرگترین دشمنات هستند خلاص شم . می میرم تا دیگه زجر نکشی . تا دیگه وقتی که به خیال خام خودت من با یکی دیگه عروسی کردم مثل دیوونه ها تو خیابونا اشک نریزی . فکر می کردم حداقل بابام دوستم داره . یه حقیقتی رو فهمیدم که اونم مثل تو یه نامرده نامرد . متوجه شدم که خونه قدیمی شما رو اون خریده ولی آدرس جدیدتو نتونستم پیدا کنم . اون نمی خواست من و تو با هم باشیم . نمی خواست پیدات کنم . خیلی بی اراده ای نوید . من باورت کرده بودم ولی تو باورم نداشتی . چیه هنوز اون اعتماد به نفسو نداری که یه دختر بینای ثروتمند عاشقت شه ؟/؟.پس به خاطر دلسوزی عاشقم شده بودی ؟/؟.. نه من هنوز از صدای نفسهات فریاد فلبتو می شنوم ولی اراده عاشقانه ای که نداری اونو تو گلوت خفه کرده . تو تحقیرم کردی . من به خاطر تو خودمو فنا کردم . آره من همه چی رو می دونم . نمی دونم پدرم چی بهت گفته چیکارت کرده . منو به چی فروختی ؟/؟به یه خونه نو ؟/؟به پول ؟/؟تو که هنوز عاشقمی . من که خیلی راحت می تونستم همه این چیزا رو بهت بدم . واسه چی به قیمت مرگ من خواستی به اون چیزی که سالها نداشتی برسی . من همه چیزو در مورد گذشته ات فهمیدم . همه چیزو . برام گذشته تو مهم نیست . آدمای بد خوب میشن . آدمای خوب بد میشن . مهم اینه که حالا چی هستی . ولی همینو می دونم که تو از هر دزدی تو این دنیا دزد تری . آره نوید تو یه دزدی . تو قلب منو دزدیدی . قلبمو دزدیدی و اونو دیگه پسش نمیدی . دلم پیش توهه نوید . اگه باهاش خوب تا نکنی . اگه کاری نکنی که احساس آرامش کنه و به خاطر عشق تو به جون من جون بده دیگه هیچوقت نمی زنه . راستی تا چندوقت دیگه تولد منه . همه مثل پارسال میخوان دور هم جمع شن . امسال چشم روشنی های گنده تری واسم می رسه . آخه من امسال می بینم . می تونم ببینم . دیگه هیشکی نمی تونه سرم کلاه بذاره . همه میخوان هوامو داشته باشن . راستی تو نمیای بهم سر بزنی ؟/؟ دیگه واسم چیزی نمی گیری ؟/؟ دیگه برات مهم نیستم ؟/؟ اگه دعوتت کنم میای ؟/؟. نه نوید من همچین کاری نمی کنم  .خسته شدم از بس خودمو مسخره کردم . خسته شدم از بس چشم به در دوختم تا توکی بر می گردی . بچه که بودم تا یه دوره ای از نوجوونی نمره بیست که می گرفتم صبر می کردم تا پدرم از سر کار بیاد و خودمو بندازم تو بغلش تا شریک شادیم بشه . حس می کردم که دنیا مال منه . وقتی که معجزه الهی بینایی امو به من بر گردوند همون احساسو ولی خیلی قوی ترشو داشتم . این بار دوست داشتم تو شریک شادیم بشی . تو واسه غمهام شریک خوبی بودی ولی نخواستی شریک شادیهام باشی .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

2 نظرات:

مرتضی گفت...

ممنون ایرانی
بازم یه شیوه جدید رو تو این قسمت رو کردی.

بی صبرانه منتظره ادامه داستان هستم

ایرانی گفت...

سلام داداش مرتضی .سپاس از این که همگام و همراه با کلامم به نکات اساسی اونم پی می بری .سربلند باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر