ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

چشم پوشی 3

من و بهاره جونم وارد حموم شدیم . حموم ما بزرگ بود و یه وان بزرگ هم داشت . نمی دونستم مامان تا چه حدی میخواد پیشم لخت شه و تا کجا می تونم باهاش پیش برم . تماشای تن لختش هم بزرگترین کیف و لذت واسم بود و هم بزرگترین شکنجه . کاشی کفه حموم سفید و براق بود و دیواره های دورش به رنگ آبی و سفید که یه نور خاصی رو تو این فضا پخش می کرد .. مامان خودشو لخت کرد و دوباره با همون شورت جلوم ظاهر شد . منم دیگه مجبور شدم جز شورت بقیه لباسامو در بیارم . قبل از این که بیام حموم یکی از اون شورتای گل و گشاد پارچه ای مامان دوز نما رو پوشیدم که اگه واسه همچه وقت و زمانی کیرم در حال تر کیدن باشه دیگه آبرو و حیثیتم پیش مامان جون نره . چیکار کنم آخه من پسر آبرو خواهیم .. با این که با خودم عهد کرده بودم دیگه به تن و بدن مامان زوم نکنم ودر همین حد معمول باهاش حال کنم ولی نمی دونم چرا نتونستم . نتونستم . کیرم داشت شورت گشادمو می شکافت و می زد بیرون . واییییی داشتم منفجر می شدم . مامان تنشو زیر دوش خیس کرده بود ولی دوباره داشت خشک می شد . یه سطل آب پشتش ریختم تا تنش دوباره خیس بخوره .. صابونو تو کف دستم نگه داشتم و کشیدمش پشت مامان . آخ که این جوری مالیدن چه کیفی می داد . یعنی به من خیلی کیف می داد .-چیکار می کنی بردیا . آدم که صابونو یه دفعه به تن نمی ماله . غلظتش زیاده این جوری -خب بعدا با دستام پخشش می کنم -نه عزیزم همون با لیف این کارو انجام بدی بهتره . بهتر کف می ده و تازه پرزها و عاجهای لیف پوستو بهتر تمیزش می کنه .. ای بخشکی شانس . این کلک ما نگرفت . این چه ضد حالی بود که زدی مامان . انواع و اقسام لیف ها اونجا آویزوون بود . یکی رو بر داشتم که خش متوسطی داشته باشه . یعنی نه زیاد نرم باشه و نه سفت و کوچیکترم باشه که من بتونم با دستام فشار بیشتری رو تن و بدن مامان بیارم . از گردن و سر شونه هاش شروع کردم . به کمر و پهلو هاش که رسیدم چرخش دستمو بیشترش کردم . به اون قسمت از کونش که زیر شورتش بود کاری نداشتم . مثلا بچه مودبی شده بودم . نمی خواستم خلاف کنم تا پیش مامان جونم عزیز باشم . یه جوری با لیف و صابون اون قسمت از بر جستگیهای کون مامانو ماساژش می دادم که یه لحظه که نگام به نیمرخ مامان افتاد دیدم که با چه کیفی چشاشو بسته و لبخند رضایتو میشه تو صورتش احساس کرد . دوطرف رون مامانو طوری مالوندم که اگه یه خورده دیگه به این کارم ادامه می دادم خوابش می برد . با صدایی ضعیف و نالان گفت بررررررردیا داری لیف می زنی یا ماساژمیدی -اگه اذیت میشی بگو سریع تمومش کنم -نه خیلی خوشم میاد .درد تنمو می چینی . حالم بهتر میشه تمام خستگی از تنم در میره . دوست دارم همین جا بگیرم بخوابم . حیف که نزدیک صبحه ... وقتی لیف زدن به مچ پای بهاره جون رسید این بار دوباره از همون طرف شروع کردم و به رون و کونش رسیدم . لبه شورت توری و کون نماشو گرفته و دو سانت این طرف و اون طرفش می کردم و این طور وانمود می کردم که این شورته مثلا مزاحمه .. این کلک من گرفت -اگه اذیت می کنه درش بیار -من ؟/؟-پس کی ؟/؟ مگه جز من و تو اینجا کس دیگه ای هم هست ؟/؟ تو که می دونی من که تو حال و کیف و خماری خودم باشم بمب و زلزله هم نمی تونه منو تکون بده .. تو دلم گفتم مامان کاش یه چیز دیگه ای رو هم امتحان می کردی و اون وقت می دیدی که چه خوب می تونه تو رو تکون بده .. شورت سفید و توری مامان که تماشای اونم خودش کلی حال و لذت بود رو از پاش در آوردم جاااااااااان چی می دیدم . وقتی که شورت پاش بود اون بر جستگی و دو تا برش کوسش مشخص نبود . وقتی اونو از پاش در آوردم واسه اولین بار کوس مامانو دیدم . واییییی یه خورده اش معلوم بود . همون یه خورده دنیای منو زیر و رو کرد . برق انداخته بود . صاف و صوف کرده . اوخ که اگه به گیرم میفتاد .. ولی چه کنم که باید از خیلی چیزا چشم پوشی می کردم و اون جوری که اون خودشو عادت داده بود که از بعضی چیزا فاصله بگیره منم باید به این چیزا عادت می کردم . چه کنیم شاید اون این جوری بیشتر حال می کرد . پرداختم به لیف زدن روی اون قسمتهایی از کون مامان که تا حالا زیر شورت قرار داشت و یه قسمتهایی دیگه از پایین تراشو . کون بر جسته و تپل و سفت و گوشتی ژله ای مامان دلمو برده بود . منتظر فرصتی بودم تا یه جقی بزنم و یه جوری خودمو خالی کنم تا سبک تر شم و با تسلط بیشتری به کارم ادامه بدم . هر چند دوست داشتم دو دستی که البته با یه دست لیفو داشتم قاچای کون مامانو از وسط بازش کنم و کوسشو در یه حالت بهتری ببینم ولی اون لحظه خالی کردن هوسم که تا حدی آرومم کنه از همه چیز برام مهمتر بود . یه دستمو که آزاد بود گذاشتم رو کیرم و باهاش بازی کردم . با همون چند حرکت اول نزدیک بود آبمو خالی کنم که یهو مامان گفت چیکار می کنی بردیا . دودستی منو بمالون .. اینم از شانس ما .. به جلق زدن هم قانع شدیم ولی نشد که نشد . دور قاچای کون مامانو اون نیمدایره هاشو تا اونجایی که به کوسش نخوره لیف می زدم و اونم جیکش در نمیومد -عزیزم می تونی پایین ترشم لیف بزنی -کجا مامان -لوس نشو منو بکشی اسمشو نمی برم . منم چیزی نگفتم و با خودم گفتم حالا که اسمشو نمی بری منم به آتیشش می کشم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

15 نظرات:

hero گفت...

سلام خسته تباشی دوست عزیز بازم مثل همیشه عالی بود خسته نباشی فقط زودتر ادامش رو بزار راستی در مورد داستان یه نظر داشتم اگه میشه بیشتر طولش بده منظورم اینه که سریع نرن سره اصل مطلب . در کل دستت درد نکنه .

ایرانی گفت...

متشکرم هروجان از پیامی که فرستادی .این داستان در قسمت هشتم به پایان می رسه و تا آخرشم همین دو نفر نقش دارند و با یه تدریج خاصی پیش میره که به نظر من باید هم طرفداران سکس با مقدمه رو راضی کنه هم عاشقان سکس سریع رو هر چند در اصل همراه با مقدمه فراوانه .موفق باشی ...ایرانی

ناشناس گفت...

سلام ایرانی.داستانت خیلی خوب داره به پیش میره منم بانظرheroموافقم.البته ریتمت به نظرم خیلی منطقیه اما میخوام که ناگهان تندش نکنی!اما در کل فوق العادس من از خوندنش لذت بردم(نادر)

دلفین گفت...

ایرانی عزیز خودم سلام باز هم گل کاشتی

جيبر گفت...

عالي بود ايراني جان منتظرم تا ادامش بياد:)

ar@sh گفت...

kheili qashange:-‏(‏
dorod bar pesarane aryaee

ایرانی گفت...

دلفین جان نادر عزیزم جبیر مهربان و آرش گلم همگی خسته نباشید حتما نکات بیان شده را در حد توان و استعداد رعایت خواهم کردوباز هم درود به پسران و دختران آریایی ...ایرانی

دلفین گفت...

ایرانی عزیز خودم سلام یه داستان درباره مامان و پسرش بذار که باهم میرن سکس پارتی

دلفین گفت...

سلام ایرانی عزیز خودم یه داستان درباره مامان وپسرش هم بنویس که مامانه تو اون مهمونی پسرای جون زیادیو میبینه که همشون لختن که از خوشحالی نمیدونه چیکار بکنه

ایرانی گفت...

دلفین جون گلم خیلی خیلی متشکرم ازت که این روز ها منو در امر سوژه یابی کمک می کنی ولی خب فرصت نمیشه همه رو این قدر سریع نوشت و تازه در این مورد یه سری تو ضیحاتی به عباس جان هم دادم که فکر کنم با همین پیام منتشر بشه .خیلی هنر کنم که یادداشت کردن اینا از دستم در نره .درداستان هر کی به هرکی سکس هر کی به هر کی و محفل خانوادگی هم داریم و مامان و پسر و....که از چند قسمت دیگه اکشن تر میشه .بازم حتما از این سوژه های زیبا سر فرصت استفاده خواهم کرد .فراموشمان نکن که من و امیر خیلی دوستت داریم .تندرست باشی ..ایرانی

دلفین گفت...

ایرانی عزیز خودم سلام میدونم که هوای منو داری ازامیر جان هم از طرف من تشکر کن مرسی

ایرانی گفت...

سپاس دلفین جان !فقط این داستان دنباله داری که اسمش هست به دادم برس شیطان ..مقدمه و شرح و تفصیل و تفسیر زیاد داره تا به سکس برسه ولی حاشیه هاش خالی از لطف نیست و از اون داستانهاییه که باید شرح و بسطش داد .امیر عزیز هم مثل من شما رو دوست داره و انتشار نظرات هم زیر نظر مستقیم و با کنترل اونه و می دونه که شما عزیزان چقدر بهش علاقمندین .شب خوش ...ایرانی

دلفین گفت...

وای چه داستانی بشه این داستان منم از حاشیه خوشم میاد تا اینکه سریع برن سر سکس کردندوست دارم این داستان از اون داستانهای ادامه دار باشه بازهم از ایرانی عزیزم وامیر جان گل تشکر میکنم.دلفین

ایرانی گفت...

دلفین عزیز ونازنین من قسمتهای زیادی از این داستانو نوشتم .فکر کنم از اون داستانهای طولانی بشه .آخونده چشم چرونی می کنه دوست آخونده چشم چرونی می کنه دو تا پسرا دید می زنن مسیر داستان طوری شده که اول پسرا با زن همسایه اونم در حضور مادره سکس می کنن همونجوری که خواسته بودی ولی کلنگ سکس اصلی در قسمت یازدهم زده شده و اگه بقیه مثل آخوند و ....وارد میدون بشن که دیگه قسمتهای زیادتری هم باید نوشته شه وفعلا یه خورده به نیمه کاره های دیگه برسم که از اونا هم عقب نمونم .ولی سعی کردم حاشیه هاش از اون حاشیه هایی نباشه که حوصله خواننده سربیاد .یکشنبه ها منتشرش می کنم .فعلا هم که تا یازده قسمت کوتاه رو پیش رفتم .پیروز وسرفراز باشی ...ایرانی

matin گفت...

حرف نداره مرسی

 

ابزار وبمستر