ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

میلاد عشق

ببینم ماریا مگه شب اول سال نیست ؟/؟چرا پیش خونواده ات نیستی . تو الان باید پیش بابا و مامان و فامیلات باشی . داداش کوچولوت یه ماهه کریسمس داره . هرشب منتظره که بابا نوئل واسش هدیه ببره . ما یه عمو نوروز داریم و یه روز . اصلا معلوم هست سال شما مسیحی ها کی تحویل میشه ؟/؟لبخند تلخی تحویلم داد و گفت شما مسلمونای نوروزی به کی میگین ؟/؟از این سر دنیا تا اون سر دنیا دقیقه ای کار می کنین ..-ماریا انگار حالت خوب نیست . این اول سالی زندگی رو بر خودت تلخ نکن . ما نوروزیها اعتقاد داریم هر جور اول سال باشیم تا آخر سال همونیم . بگو از جون من چی میخوای . بگو دیگه چیکارت کنم ؟/؟بلند شم در این سال نویی برم یه دوست پسر نو واست گیر بیارم . متوجه شدم شوخی بدی کردم ولی دیگه حرف از دهن ول شده بود و نمی شد کاریش کرد . اشک تو چشای ماریا حلقه زده بود و سرشو پایین انداخت . خیلی آروم طوری که به زور صداشو می شنیدم بهم گفت بالاخره بهم میگی دوستم داری یا نه ؟/؟-من که روزی صد بار دارم بهت میگم دوستت دارم و با کارام نشونت میدم -اون جوری که من میخوام نیست . رفتم و کنارش نشستم . هردومون خودمونو با لباسای گرم و شال گردن مجهز کرده بودیم . هوا سرد بود ولی ماه تو آسمون گرد گرد بود . انگار ستاره ها یخ زده بودند . زیاد دور ماه رو نگرفته بودند . ماریا یه دختر مسیحی مجرد بود . 24 سالش بود . راستش یه بار شیطون رفته بود تو جلدم و می خواستم با یه زن دیگه غیر زن خودم حال کنم . رک و پوست کنده دنبال یه هرزه می گشتم . ماریا رو دیدم که تنها تو پارک نشسته با یک وضعیت زننده . رفتم کنارش نشستم . در حال چرت زدن بود . زنم پسر کوچولومو برده بود امریکا پیش پدر و مادر خر پولش که اونجا زندگی می کردند و قصد برگشتن نداشت . نمی دونم اقامتش که تموم می شد چطور می خواست اونجا زندگی کنه . شاید با پول پدرش می تونست همه کاری انجام بده . از اولشم با هام سر ناساز گاری داشت . قبل از این که بره بهش گفتم اگه از مهریه و پسرم می گذری حاضرم طلاقت بدم قبول نکرده بود . دلم واسه پسرم تنگ شده بود . نمی خواستم اونو از دست بدم . من ماریا رو بردم خونه مون . دختر خیلی خوشگلی بود با موهایی بلند و بلوند و چشایی آبی . اندامی لاغر ولی موزون . خیلی راحت باهام راه اومده بود . دیدم داره گریه می کنه و بدنش می لرزه .. گفت معتاده و دیگه پولی واسش نمونده . کلی از وسایل خونه شو فروخته و دیگه نمیدونه چیکار کنه . قسم می خورد که تا به حال خود فروشی نکرده -آقا تو رو به دین و ایمونتون به همون مذهبی که معتقدین از هردینی بالاتره و شب و روز دارین به هم دروغ میگین قسم ! یه کاری واسم بکنین اگه مواد بهم نرسه من می میرم . بدنش می لرزید . لباساشو یکی یکی در آورد یه لحظه چشام افتاد به عکس قاب شده عروسیم رو دیوار و سرمو بر گردوندم و هیکل نیمه لخت و لرزان و گریان ماریا رو با تمثال مریم مقدس رو سینه اش دیدم و دلم سوخت . از مریم پاک و ناجی خجالت کشیدم -پاشو بریم -آقا کارتونو بکنین من میرم . فقط پول یه وعده امو میخوام بیشتر نمیخوام به خدا اولین بارمه -منم اولین بارمه با هم تفاهم داریم . بهتره که هردوتامون صفرمین بارمون باشه . لباساتو بپوش -نه تا تو کارتو نکنی پولمو ندی نمیرم . یکی گذاشتم زیر گوشش و گفتم پا میشی یا نه - آقا! می خوای جیغ بکشم همسایه ها بفهمن تو چه جور آدمی هستی ؟/؟اون شب با هم رفتیم واسش جنس گرفتم . تنهاش نذاشتم . گذاشتم تا بکشه حالش جا بیاد . دل نداشت ولم کنه . بازم بهش پول دادم . در حالیکه صورتش داغ شده بود با نشئگی گفت چیه نمی خوای نصیحتم کنی ؟/؟نمی خوای جلومو بگیری ؟/؟نمیخوای بگی اینا بده و افیونه ؟/؟-واسه چی بگم ؟/؟مگه تو خودت اینا رو نمیدونی ؟/؟مگه نمی دونی داری میری تو گرداب مرگ و نیستی ؟/؟-من خیلی وقته که توی این گرداب غرقم . دوستش داشتم عاشقش بودم . ولم کرد و رفت و منم خواستم این جوری فراموشش کنم .نشد .آقا میلاد تو خیلی خوبی . بابام این جوری نیست . الان که برم خونه منو می زنه . میگه معتاد بد بخت آخرش گوشه خیابونا میفتی می میری . از زندگی از خودم از همه چی بدم میاد -اگه از خودت بدت میاد پس چرا می خوای بکشی . پس چرا وقتی که می لرزی می خوای گرم بیفتی . پس تو هم زندگی رو دوست داری . دوست داشتنو هم دوست داری . حالا یکی ولت کرده رفته . لیاقت تو رو نداشته . اون مثلا یه عاشقی بود که مرد ولی عشق که نمرده . اونو به خونه اش رسوندم و شماره موبایل خودمو بهش دادم ازش خواستم اگه مشکلی براش پیش اومد موقع روز واسم زنگ بزنه . دیگه آدرس دبیرستانی رو که درش تدریس می کردم بهش ندادم . فرداش باهام تماس گرفت . راستش اصلا حوصله اشو نداشتم . می دونستم آدمای معتاد همش دردسرن ولی یه چیزی تو نگاش بود که منو به طرف خودش می کشوند . با جمعه ها هفته ای چهار روز تعطیل بودم . و بیشتر وقتا به ماریا سر می زدم . شاهد بودم که روز به روز چطور داره تحلیل میره . یه روز تو چشام نگاه کرد و گفت می دونی از نگاه مهربونت چی میخونم ؟/؟داره به من میگه که دیگه نکشم ولی دلت نمیخواد بهم زور بگی میلاد . من میخوام ترک کنم . دیگه نمی خوام بکشم . میخوام خوشگل شم . خوشگل تر . مثل اون وقتا که همه دخترا بهم حسودی می کردند و همه پسرا به دوست پسرم . می خوام وقتی که می خندم دندونام دوباره سفید باشه .-ماریا تو الآنشم خوشگلی -می دونم واسه دلخوشی من میگی -در هر حال واسم اهمیت داری -چرا واست اهمیت دارم ؟/؟-ماریا من زن دارم چهار ده پونزده سال ازت بزرگترم . اصلا سایز ما به هم نمی خونه .-چیه چون معتادم بدت میاد ؟/؟دیگه نمی خوام بکشم .. ماریا اراده کرد که ترک کنه .. یک بار .. دوبار وبرای سومین بار دیگه محکم تر ایستاد . تحملش می کردم . بالاسرش بودم . گاه کلاسمو تعطیل می کردم . گاهی هم نمی تونستم . اگه ازش غافل می موندم دوباره شروع می کرد . وقتی بار دوم هم با شکست مواجه شد من ولش کردم و او این بار با اشک و زاری اومد سراغم . به عیسی مسیح سوگند خورد که این بار دیگه ترک می کنه و این کارو هم کرد . یه پس انداز کلانی هم واسه روز مبادا داشتم که با سودش واسه ماریا مایه میذاشتم ولی اون خودش تنها پولی که یه زمانی ازم می خواست واسه خرید مواد بود و بس ودیگه هیچوقت هیچ تقاضایی ازم نکرد . توی یکی از این کافی نتها واسش کار جور کردم که سرش گرم شه . این جوری ببشتر دیگه غروبا وقت می کردیم با هم باشیم . چند بار بهم گفت دوستم داره عاشقمه ولی من ادامه اش ندادم . اگه عشقشو با عشق جواب می دادم باید بهای سنگینی واسه این کارم می پرداختم . زندگیم متلاشی می شد . مثل یه دختر بچه لجباز شده بود .-ماریا ما سنمون بهم نمی خونه و نمیخوره .-اون دیگه به خودم مربوطه .-دین و عقیده مون یکی نیست تو مسیحی هستی و من مسلمون -خودت دیگه حرف خودتو زیر پا نذار دیگه . یادت رفت اون دفعه می گفتی دوستی و رفاقت و ازدواج دیگه مسیحی و یهودی و مسلمون نمی شناسه . واین جداییها و تفرقه افکنی ها مال عصر قاجاره ؟/؟چی شد حالا که به ما رسیدی همه چی فرق کرد ؟//؟من و تو دو ایمونه شدیم ؟/؟اصلا این چند ماهه که با همیم همه همه شد نیمساعت در مورد دین و مذهب حرف بزنیم ؟/؟حریف زبونش نمی شدم .-میلاد خیلی بی احساسی . اون شب توی پارک هیشکی نبود . بیشتر مغازه های دور و بر همه بسته بودند . ماریا دستشو گذاشت رو دستام -میشه یه روزی تو هم بهم بگی دوستت دارم ؟/؟میشه این کلام زیبا رو از دهن تو بشنوم . تو که خیلی مهربونی . خیلی آقایی پس چرا این یه تیکه اشو سنگدلی می کنی ؟/؟-عزیزم ماریا جون ماریا خوشگله من . من اگه دوستت نداشتم که این همه وقتمو نمیومدم با تو بگذرونم حتما واسم عزیزی دیگه -ولی این جوری نشون نمیدی . اگه عزیزت باشم میگی دوستت دارم .؟/؟ از اون جوریهاش . از اون جوریهاش که وقتی منو می بینی دلت بتپه . صورتت داغ کنه -والله من این بد خلقی های تو رو می بینم جوش میارم چه برسه به این که داغ کنم . کاری نکن که برم و پیدام نشه .-زنگ می زنم -خطمو عوض می کنم -از زیر سنگ هم که شده پیدات می کنم .-ماریا من زن دارم اگه خیانت کنم چطور می تونی یه آدم خائن و حقه باز رو دوست داشته باشی ؟/؟-عیبی نداره منو هم دوست داشته باش -ببین دریچه فلب آدم موقع عاشق شدن یکی رو تو قلب خودش جا میده تو واقعیاتو قبول کن . میگی من الان دونفرو بفرستم اون داخل ؟/؟-تو خودت گفتی که زنتو دوست داری ولی با خواستگاری از طرف پدر و مادرت باهاش ازدواج کردی و تازه اون عاشقت بود و میون یک کار انجام شد قرار گرفتی -اون حالا مادر یه بچه امه -من دوستت دارم . اونم داشته باش منو هم داشته باش -لجبازی نکن تو امروز این حرفو می زنی ولی فردا پشیمون میشی . حالا این شب ژانویه ای از خر شیطون پیاده شو تو رو به مسیح قسم تو رو به همون میلادی که الکی ادعا می کنی دوستش داری قسم این امشبه رو دست از سر میلاد بردار -یه دوستت دارم بگو -خب من دوستت دارم که اومدم اینجا اگه نداشتم که نمیومدم . ببین دیوونه ! دوست داشتن که آخر خط نیست . من مثلا بهت بگم دوستت دارم عاشقتم . دیوونتم برات می میرم .بعدش چی ؟/؟تو نباید یه روزی ازدواج بکنی ؟/؟-نه من بدون اجازه تو آب نمی خورم -چیه چون فکر کردی من کمکت کردم و باعث شدم اعتیادتو ترک کنی و مثل یک برادر بالا سرت ایستادم می تونی عاشقم باشی و می تونیم عاشق هم باشیم ؟/؟دیدم چشاش پر اشک شد و دستشو از میون دستام بیرون کشید و بدون خداحافظی از من گریخت -صبر کن ماریا عزیزم این وقت شب کجا ؟/؟در حالی که اشک می ریخت گفت نترس دیگه نمیرم دنبال اعتیاد . فردا میرم تو کمپ ترک اعتیاد مصاحبه می کنم و میگم که چقدر زحمت کشیدی تا منو به اینجا رسوندی تا همه واست هورا بکشن -صبر کن دیوونه منو مسخره ام می کنی ؟/؟-هر چی بگی حق داری اگه دیوونه نبودم که عاشقت نمی شدم ولی از حالا به بعد می دونم چیکار کنم -برو هر غلطی که دلت میخواد بکن -حالا می بینی می تونم یا نه .. نمی دونستم تو سر این دختره چی می گذره همه فکر و ذهنمو به خودش مشغول کرده بود . دیگه نمی تونستم به خونه زندگیم فکر کنم . ولش کردم بره . از ناراحتی تا صبح خوابم نبرد . روز بعدش ندونستم سر کلاس چه جوری تدریس کردم . دوست داشتم برم اونو تو کافی نت ببینم . غروب که رفتم و اونو ندیدم اعصابم ریخت بهم . سه روز اول ژانویه رو اجازه گرفته بود که نیاد . چهارم ژانویه هم که جمعه بود . می خواستم برم خونه شون گفتم شاید خیطم کنه نرفتم . هر چند بابا مامانش خیلی باهام خوب بودند و همش دعام می کردند . شنبه ها رو کلاس نداشتم رفتم سراغش . خانم منشی پشت کامپیوتر نشسته بود . با اون سیاستی که رفته بود یه خورده ازش حساب می بردم ولی نباید دستمو پیشش رو می کردم . متوجه شدم که متوجه من شده ولی تحویلم نگرفت . آرایش غلیظی کرده بود و با یه همکار مردش گرم گرفته بود . هر چند با بهانه های کاری با هم حرف می زدند -ماریا خانوم منم -یه دقیقه اجازه بدین آقا مگه نمی بینین کار دارم ؟/؟-شما مسئول اینجایین یا یکی دیگه ؟/؟مثل این که یادتون رفته چه جوری دستتون بند شده ؟/؟-نه یادم نرفته که بابت خیلی چیزا بهتون مدیونم . نخواستم جو رو بیشتر از این بهم بریزم . سرمو خم کرده خیلی آروم بهش گفتم دیدی حالا ؟/؟من می دونستم که عاشق شدن تو هم یه نوع بچه بازیه . چون خودت بچه ای یه ذره عقل تو کله ات نیست . دوست داری هر روز با یکی لاس بزنی .. بدبخت تا کی می خوای خودتو فریب بدی . برای اولین بار هر چی از دهنم در میومد بهش گفتم نمی تونستم شاهد باشم که با یکی دیگه گرم گرفته . صاحب کافی نت از راه رسید . از دوستان قدیمم بود گفت اتفاقی افتاده ؟/؟-نه یه عرض کوچیکی با ماریا خانوم که از بستگانمونه داشتم یه مسئله خانوادگی بود . اینو گفتم و اومدم بیرون . به خودم گفتم میلاد تو چت شده تو که ماریا رو دوست نداری . تو که عاشقش نیستی . چرا از این که اونو دیدی که با یکی دیگه گرم گرفته این قدر حرص می خوری ؟/؟چرا واسه چی ؟/؟ولش کن بره . چیکار به کارش داری ؟/؟برو فکر زن و بچه ات باش . عشق چیه کشکه .. میلاد حواست باشه اون پسره یه موقع فریبش نده . خب به تو چه مربوطه بذار بده . چشمش کور بچه که نیست . هنوز سوار پژوی خودم نشده بودم که دیدم ماریا از کافی نت اومد بیرون و رفت ایستگاه تاکسی . باید تعقیبش می کردم .سوار شد . ای بخشکی شانس دیگه نمی شد از مسیر تاکسی رفت . یعنی ممکنه رفته باشه خونه ؟/؟از کوچه پس کوچه ها و بیراهه ها خودمو رسوندم نزدیک خونه شون . خوشبختانه دنبال خلاف نبود . یه گوشه ای سنگر گرفتم که منو نبینه . راه رفتنش نشون می داد که برج زهر ماره . خیالم جمع شد رفت خونه شون . رفتم یه دسته گل و یه جعبه شیرینی گرفتم و در خونه شونو زدم . پدر و مادر ماریا و داداش دیویدش به گرمی ازم استقبال و پذیرایی کردند -راستی ماریا جون خونه هست -آره نمی دونم چش بود هنوز سر کار نرفته برگشت . هر چی هم بهش میگیم چی شده اصلا حرف نمی زنه .-اگه اجازه می فرمایید من برم ببینم می تونم چیزی سر در بیارم یا نه .-پسرم اجازه ما دست شماست . خواهش می کنم بفرمایید وای که چقدر از این جور بر خورد مسیحیا خوشم میومد.  پله ها رو چند تا یکی کرده تا برم به معشوق و معبودم برسم . ماریا خودشو انداخته بود رو تخت و هق هق گریه رو سر داده بود . قبل از این که بیام خودش مشغول های های بود . رفتم نزدیکش می ترسیدم جیغ بزنه آبرومو ببره . بسم الله بسم الله دستمو بردم طرف موهای سرش . اول خیلی آروم نازش کردم . بعد که دیدم جیکش و جیغش در نیومد فشار نوازشو زیاد ترش کردم -ماریا چته چرا از سر کارت پاشدی اومدی خونه . دو دقیقه ای گذشت تا آروم بشه و بتونه سوالمو جواب بده .-من اگه سر کار باشم جواب دوست پسرای بیرونمو کی بده ؟/؟-باور کن منظوری نداشتم . نمی تونستم تو رو با یکی دیگه ببینم -اینو که گفتی من یه بچه ام و عقل تو کله ام نیست راست گفتی ولی بچه هام هم عاشق میشن . اونا هم می تونن دوست داشته باشن . من گناهی ندارم که عاشق تو شدم ولی تو اگه بخوای میرم با یکی دیگه دوست میشم -ماریا راستشو بگو تو همین الان یه دوست پسر دیگه داری ؟/؟-مگه براتو فرقی هم می کنه ؟/؟من دیگه معتاد نمیشم . خاطرت جمع حالا برو . اگه می خواستم برم پس واسه چی اومدم ؟/؟اینجوری میخوای ؟/؟-همونجوریه که خودت میخوای .-دیدم امروز چه جوری با اون جوونه که هم سنت بود یا شایدم کوچیکتر جورشده بودی مبارکه تو می خوای به من وفادار بمونی ؟/؟کی ؟/؟تو ؟/؟-چیه حسودیت شد ؟/؟بهت نمیاد -نه اون ازم کم سن تر و خیلی هم جوون تره . تازه منم که به دردت نمی خورم -میلاد چرا اون چیزایی رو که تو دلته نمیگی . چرا اون حرفایی رو که تو سینه اته و داره آتیشت می زنه نمیگی . من حرف دلمو زدم . کفتم دوستت دارم . عاشقتم خاک پاتم . خودمو انداختم پیش پات . خودمو واست قربونی کردم . واست کوچیک شدم . من سوختم و سوختم و هنوزم دارم می سوزم . یه عاشقم نمی ترسم از این که بگم یه عاشقم . شرمم نمیاد . چرا تو این شجاعتو نداری که بگی دوستم داری عاشقمی . من که از نگات همه چی رو میخونم . من که می دونم چقدر دوستم داری ؟/؟-جدی ! ار کجا می دونی ؟/؟-به من دروغ نگو میلاد . این قدر مغرور نباش و با غرورم بازی نکن . منم واسه خودم شخصیت دارم -من که نخواستم باشخصیتت بازی کنم -این قدر بادلم و احساسم بازی نکن . واسه یه بارم که شده راستشو بگو . از اون لحظه ای که بهم دست نزدی از اون لحظه ای که تنمو به خاطر وجودم , به خاطر خودم , به خاطر وجدانت , به خاطر مریم مقدس ول کردی و نخواستی که دامنمو لکه دار کنی از همون ثانیه عاشقت شدم .خودم نمی دونستم ولی بعدا فهمیدم که از همون لحظه به تو دل بستم .تو یه مردی و با مردونگیت منو به زندگی بر گردوندی ونامردیه اگه بخوای دلمو بشکنی وبری -ماریا اگه یه چیزایی رو واست اعتراف کنم قول میدی دست از سرم ورداری و سر به سرم نذاری -سر به سرت نمیذارم ولی دست از سرت ور نمی دارم -دختر تو دیگه کی هستی -ماریا این چیزایی رو که واست تعریف می کنم تو تعبیرش کن ... این چند روزه که ندیدمت هر لحظه و هر ثانیه دلم برات پر می کشید به فکر تو بودم . می خواستم بیام و از دلت در بیارم . همش به این فکر بودم که چیکار می کنی و اون غلطی که می خوای بکنی چیه . می ترسیدم بری با یکی دیگه . دلم واست تنگ شده بود . واسه خندیدنهات اخم کردنهات .. واسه بوی اون عطر ملایمی که به خودت می زدی . واسه رقص موها ت که با نسیم پاییزی صورت منو نوازش می داد ...ساکت شده بودم -خب ادامه بده خوشم میاد . شجاع شدی . می بینم پیشروی کردی -ماریا من زن دارم -ازت تعریف کردم دوباره زن ذلیل شدی . بدبخت اون داره تو امریکا کیفشو می کنه -هیچی نشده داری بهش حسادت می کنی ؟/؟-بگو زودباش چی می خواستی بگی من دارم تو نگات می خونم . ماریا دیگه اون ماریای بدبخت فلاکت زده نیست . تو به اون جون دادی حالا باید بهش عشق بدی و جونشو نگه داشته باشی .-ماریا ....-ای که هی بمیری تو ... رفت و یه سکه طلا آورد و داد دستم و گفت بگیر اینم لفظی که میون شما خیلی رسمه .عروس خانوم حالا بله رو بگو -ماریا مسخره ام می کنی ؟/؟شروع کردم به تند حرف زدن . ماریا جونم من از این که تو با یکی دیگه باشی داشتم از غصه دق می کردم . چون دوستت دارم . دوستت دارم دوستت دار م . حس می کنم عاشقتم , عاشقتم ,عاشقتم . برای اولین بار آرامش و شادی بی نهایتی رو تو چهره ماریا می خوندم . فقط چند دقیقه به هم خیره شده بودیم -میلاد من ! امروز تو یه بار دیگه عشقو تو وجودم زنده کردی . عشق زنده بود ولی جانی دوباره بهش بخشیدی .  می دونی اونایی که عاشق هم میشن باید چیکار کنن ؟/؟-نه ... دستاشو باز کرد و بهم گفت تو هم دستاتو باز کن . می دونستم منظورش چیه . یک زمان  به سوی هم رفتیم و خودمونو انداختیم تو بغل هم . پس از ماهها انتظار به خواسته دلم عمل کردم . وقتی خودمو ازش جدا کردم با کرشمه گفت نه زوده میلاد . دوباره در آغوشش کشیدم -باورم نمیشه باورم نمیشه که بالاخره دلتو شکارش کرده باشم -ماریا دوستت د ارم . عاشقتم . این چیزی بود که این چند وقتی تو دلم بود و همیشه ازش فرار می کردم .-میلاد من ! از عشق نمیشه فرار کرد . یه دامیه که هر چی دست و پا بزنی بیشتر توش گیر می کنی . بازم بهم بگو دوستم داری . من تشنه شنیدنشم . جبران این همه وقتایی رو که بهم نگفتی باید بکنی -من اگه بخوام بشینم و شب و روز بهت بگم که دوستت دارم بازم جبران نمیشه -ولی تو مهربون که می شی خیلی مهربون می شی میلاد . ماریا سی چهل بار پشت هم بهم گفت دوستت دارم و گفت که میخواد ازم جلو باشه -ماریا من می ترسم  . این عشق ما عاقبت خوشی نداره -ولی من خوشبینم . چند وقت پیش رفتم یه جایی فال قهوه و ورق گرفتم بهم گفته شد که با یه مردی ازدواج می کنی که ازدواج دومشه -شاید یکی دیگه باشه -دیوونه یا تو یا هیچکس دیگه -این زن سلیطه ای که من دارم مگه رضایت میده -چی شد تا حالا که دوستش داشتی -ببین ماریا مسئله دوست داشتن نیست این یه تعهده . اون بود که منو دوست داشت ولی من عاشقش نبودم . شاید یه روزی تو هم دیگه عاشقم نباشی .-امکان نداره از این بالاتر چی میخوای که من به خاطر تو اعتیادمو ترک کردم . فکر می کنی من همچپین آدمی باشم -یه احساسی به من میگه خونه عشق ما خراب میشه -بیخود میگه ......... من و ماریا دیگه شدیم یک روح در دو بدن . اونو می بردم خونه مون ولی باهاش سکس نمی کردم . می خواستم تقدس عشقمون حفظ شه . دلم واسه پسر 8 ساله ام معین که خیلی دوستم داشت تنگ شده بود ولی واسه زنم نه . من و ماریا اوقات فراغتو با هم بودیم . خوشی های ما تمومی نداشت . حس می کردم هم سن اونم . احساس اول جوانی بهم دست داده بود . یه روز که تو خونه مون و تو آغوشم بود حس کردم که حق ندارم این قدر خوش باشم و لذت ببرم . ماریا متوجه این تغییر حالتم شد .-چی شده میلاد دستات انگار یخ شده -ولی هنوز خون عشق تو در جریانه . ماریا من می ترسم از روزایی که پیش رومونه می ترسم . از این آرامش می ترسم .-عشق من عاشقا به دنیا نیومدن که همش به هم نرسن . عشق و عاشقی لذتش در اینه که آخرش خوش باشه . دیگه با من از جدایی حرف نزن . من بدون تو می میرم نابود میشم . اگه تنهام بذاری یا خودمو می کشم یا میرم دوباره معتاد میشم -اون وقت یکی دیگه میاد نجاتت میده -نه این دیگه از اون تو بمیریها نیست . این از اون ماریا بمیریها نیست . روز ها یکی پس از دیگری می گذشتند وپیوند آسمانی من و ماریا محکم تر میشد . از هم خسته نمی شدیم . هر وقت از زمین خسته می شدیم سرمونو می گرفتیم طرف آسمون و دوتایی پرواز می کردیم . اون بالا بالاها . تا این که یه روز خبر دار شدم که عقاب نوک تیز من از سفر خارج از کشور داره بر می گرده . چیزی به ماریا نگفتم . حتی دلشو نداشتم که اونو با خبر اومدن زنم ناراحت کنم چه برسه به این که یه روزی ازش جداشم . که اگه منیره بر می گشت و می فهمید جریان منو روزگارمو سیاه می کرد . می دونستم آخر عشق ما به اینجا می رسه و می کشه . حالا این خانوم واسه ما رفته بود فال قهوه و ورق گرفته بود . اون شبی که منیره و معین فرداش می خواستن بیان از ناراحتی تا صبح خوابم نبرد . هر چند با دیدن پسرم خوشحال می شدم ولی منیره هر گونه لذت و آرامشی رو به کامم زهر می کرد . منیره اومد و زندگی من از این رو به اون رو شد و شد اون چیزی که فکرشو نمی کردم بشه . طوری که چند ساعت بعد از دیدن منیره و پسرم مجبور شدم به دیدن ماریا برم -ماریا خودتو برای شنیدن یه خبر بد آماده کن -چی شده زود باش بگو -منیره بر گشته . دیگه نمی تونیم همدیگه رو ببینیم . روزای جدایی رسید . برو یه بار دیگه فال قهوه بگیر ببین چی میگه . حتی برای آخرین دیدارمون هم دلم نمیاد ببوسمت . دیدم سر و گردن ماریا یه پهلو شد و افتاد یه طرف شونه اش -میلاد تو میخوای تنهام بذاری ؟/؟من همین جوری باهاتم خواهش می کنم -نه عزیزم این جور عشق و عاشقی عاقبت نداره . من نمی تونم خودمو باهاش وفق بدم -پس واسه چی گفتی عاشقمی دوستم داری . واسه چی منو به خودت وابسته کردی ؟/؟-خب خودت می خواستی -تو منو نمی خواستی ؟/؟تو دوستم نداشتی ؟/؟بیرحم سنگدل . اومد جلو و خودشو به سینه ام چسبوند . خواهش می کنم نرو .. اوخ خیلی بیرحم شده بودم . باید همین جا قضیه رو تمومش می کردم -باید یه جوری با این مسئله کنار بیای . سرشو بوسیدم تو چشای خوشگلش که پر از اشک شده بود نگاه کردم و گفتم فقط قبل از رفتن یه خواهش ازت دارم انجامش میدی ؟/؟-من دیگه زنده نمی مونم که انجامش بدم -حالا که انجامش نمیدی نمیگم .-حالا بگو می دونم فراموشم نمی کنی .-با من ازدواج می کنی ؟/؟-چی ؟/؟-با من ازدواج می کنی ؟/؟-چی ؟/؟یه بار دیگه بگو هنوز سه دفعه نشده -با من ازدواج می کنی ؟/؟دهنشو تا اونجایی که جا داشت باز کرد و شروع کرد به گاز گرفتن یه طرف گونه ام و ولم نمی کرد . به زور خودمو از دستش خلاص کردم -منو کشتی ماریا -تو با من شوخی داری باورم نمیشه . جدی میگی ؟/؟نگات داره میگه جدی میگی . حالا میخوای حالمو بگیری . خبر خوشو این جوری میدن ؟/؟اوخ خدا یا عیسی مسیح ! بازم صدای دل منو شنیدی من از تونجات دهنده خواسته بودم که عشق مارو به ساحل نجات برسونی یا عیسی مسیح ! مثل ابر بهار اشک می ریخت . گویی که با اشک چشاش داشت وضو می گرفت . یا عیسی مسیح ! یا مریم مقدس ! ای خدای بزرگ ! ای آمرزنده گناهان ! ..-کجا داری میری -هیچی دارم میرم فال قهوه بگیرم .. معلومه دیگه دارم میرم کلیسا شکر گزاری . بین راه براش تعریف کردم که چی شده . عیال بی خیال ما که اونور آب بهش خوش گذشته بود با پسرم بر گشته .. با این امتیاز که مهرشو ببخشه و بچه رو هم تحویل من بده تقاضای طلاق کرده بود . فکر می کرد چه آبغوره ای براش می گیرم که این شرطها رو گذاشته بود تازه این همون چیزی بود که من خودم می خواستم . مثل این که یادش رفته بود . مثل این که اون ور آب بهش خیلی حال داده بود . البته منم سیاست خودمو حفظ کرده خودمو خوشحال نشون ندادم که یه موقعی نکنه خدای نکرده پشیمون شه یا سخت بگیره . اون بیشتر دوست داشت کاری کنه که من ناراحت شم و در این مورد مجبور شد شل بگیره -عزیزم هنوز م فکر می کنی می خوای باهام ازدواج کنی . من چهارده سال ازت بزرگترم . یه پسر دارم . مذهبم با دین تو فرق می کنه -عزیزم من تا اون سر دنیا هم باهات میام . یه دستشو گذاشت رو سینه چپش و یه دستشم رو سمت قلبم قرار داد و گفت کلیسا و مسجد و کنیسه و آتشکده و ... همه از یه چیز میگن که دلت باید پاک باشه و روح و اندیشه ات . یه فشاری به دلها و سینه هامون آورد و گفت ای قوم به حج رفته کجایید کجایید ... معشوق همینجاست بیایید بیایید ... پایان .. نویسنده .. ایرانی 

10 نظرات:

ایرانی گفت...

نصفه شب همگی خوش !خوش باشید شب زنده داران !می شد این داستان رو طولانی تر نوشت ولی دوست داشتم برای ژانویه آماده و تمومش کنم .همین دوروز پیش نوشتم و آپ و ادیتش کردم .آخرشم اونجایی که زنه از امریکا بر گشت یه جوری قضیه رو طوری که به جملات آسیبی نرسونه پیچوندم که خواننده از نتیجه کار مطلع نباشه (در مورد پسشنهاد ازدواج ).امیدوارم همه عاشقای دنیا در این سال و هر زمان دیگه ای به هم برسند و چیزی به نام جدایی بینشون سایه نندازه .راستی صحبت از کافی نت شد یه چیزی یادم اومد که این اول سالی تعریف کنم بد نیست .اون وقتا که تازه اولین کافی نت ها در سطح شهر های ایران دایر شده بود یه بار من و دوستم تو خیابون قدم می زدیم و رفتیم تو یکی از همین جاها و سر این بحث داشتیم که قهوه رو تلخ بخوریم یا با شکر .من با شکرشو بیشتر دوست داشتم .صاحب کافی نت از خنده داشت می مرد .این سوتی رو در اصل من داده بودم .واژه های کافی نت منو به یاد قهوه به زبان انگلیسی انداخته بود .خدا نگه دار .صبح به خیر ....ایرانی

ناشناس گفت...

salam iraniiie azize khodam


Merc az dastane ziiibat

Haqa ke ka'ebe o bot khane bahane ast

Maerc vase khaterat =))))

Man az to badtaram inghade stii dadam k nagoo =)))

Sobhe toham bekheyr refiiiiq

13

wild cat گفت...

درود
سال نو را به همه ی 5میلیون بازدیدکننده سایت تبریک می گم
شماها با چه فیلترشکنی onمی شوید
من مشکل شدید فیلترینگ دارم

ایرانی گفت...

گربه وحشی عزیز سلام .امیدوارم که سال خوبی برای همه جهانیان به خصوص هموطنان و به ویژه باز دید کنندگان این سایت باشه .من یکی هم از هر فیلتر شکنی که دم دست باشه و راحت بشه وارد شد استفاده می کنم .حوصله دنگ و فنگ رو ندارم که برم دنبال اونایی که از هفت خان رستم باید ردشد .ولی این روزا یه خورده کیفیت ورود و استفاده از سایتهای فیلتر شده در بعضی ساعات روز خیلی ضعیف شده .حالا به خاطر پهنه یا پهنای بانده یا چیزای دیگه نمی دونم .شادباشی ...ایرانی

ایرانی گفت...

سیزده خوب و نازنینم دوباره سلام چطوری ؟.ظهرت بخیر .ممنونم که به من افتخار دادی و پیام و نوشته های جوندارتو ذیل این داستان هم ارسال کردی .پس تو هم مثل من کم سوتی ندادی .خیلی سوتی ها واسه تعریف کردن دارم ولی اگه بخوام بگم می ترسم سوتی در سوتی بشه و یکی از آشناها بیاد بخونه و نویسنده رو بشناسه .یه سوتی هایی هست که هر کی ندونه فکر می کنه دارم جوک میگم .همیشه خندان باشی و هیچوقت غمتو نبینم ...ایرانی

ناشناس گفت...

سلام ایرانیه عزیز خوب بود نه در حد عالی بازم دستت درد نکنه
فرزاد.ص

ایرانی گفت...

ممنونم فرزاد جان !خودمم گفته بودم که یک داستان ساده و روان و در حد معمولیه .موفق باشی ...ایرانی

mehdi گفت...

عالی بود . دوستان برای عبور از فیلترینگ برین سرغ ساکس . فعلا داره عالی کار میکنه

ایرانی گفت...

بازم پیام اول من محوشد ولی مگه من از مورچه روبروی تیمور لنگ کمترم ؟!متین جان گل گفتی .تمام اینا زیر سر خودشونه با یک هدف تجاری دارن این کارو انجام میدن .ابره وآستر و ریش و قیچی دست خودشونه .این مافیای آنتی فیلترینگ جز پول پرستی خودشون به هیچی دیگه فکر نمی کنند .بیشتر از هشتاد در صد این اکانتها به اندازه یک سوم مدتی که باید کار کنن کار نمی کنند .فقط باید جانب احتیاط را رعایت کرد .موفق باشی ...ایرانی

ایرانی گفت...

مهدی جان منو ببخش که در پیام قبلی به جای مهدی گفتم متین ..در هرحال هردوی شما دوست داشتنی هستید ..ایرانی

 

ابزار وبمستر